eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان یک نفر تا سوپرایز
شدیم شدیم ۲۲۲تا شدیم
لفت ندید سوپرایز الان می زارم
🦋بسم الله الرحمن الرحیم 🦋 نام رمان : سه دقیقه در قیامت موضوع: تجربه ی نزدیک به مرگ کاری از: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی خلاصه داستان: این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است. r ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @ipqtfgu
اینم از رضایت برنده👆
بریم برای پارت های کتاب👇
🦋بسم الله الرحمن الرحیم 🦋 🌸کتاب سه دقیقه در قیامت 🌸 ......... قسمت اول ............ 🍁موضوع: گذر ایام 🍁 پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم. در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم.☺️ در دوران مدرسه و سال‌های پایانی دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود.😊 سال‌های آخر دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. 🤩 راستی، من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردنم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند. 😢 اما از آن روز تمام تلاش خود را در راه کسب معنویت انجام می‌دادم. می‌دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اکبر موفق بودند، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. 🙃 وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم.. در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی ها و گناهان نشوم. 😭 بعد با التماس از خدا خواستم که مرگ مرا زودتر برساند. گفتم من نمی‌خواهم باطن آلوده داشته باشم. من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم خود را تباه کنم.😣 لذا به حضرت عزرائیل التماس می کردم که زودتر به سراغم بیاید.. ادامه دارد. r ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺@ipqtfgu
🦋بسم الله الرحمن الرحیم 🦋 🌸کتاب سه دقیقه در قیامت 🌸 ......... قسمت دوم ............ 🍁موضوع: گذر ایام 🍁 چند روز بعد با دوستان مسجد پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. 😊 با سختی فراوان کارهای این سفر را انجام دادم 😬 و قرار شد قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب دوباره به یاد حضرت ازرائیل افتادم، و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم😞 البته آن زمان سنم کم بود و فکر می‌کردم کار خوبی می کنم؛ نمی دانستم که اهل بیت (ع) ما هیچگاه چنین دعایی نکرده‌اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می‌دانستند.🙃 خسته بودن و سری خوابم برد، نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده از هیبت و زیبایی و از جا بلند شدم!! ادامه دارد. 🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ipqtfgu
کپی از کتاب سه دقیقه در قیامت؟برای هر قسمت 5صلوات✅
دلِ بیمار من، تنها با یک نگاهِ تو درمان می‌شود!💛
«آسوده باش» کشتیِ ما را خدا می‌راند!✨💛
ما سوار کشتی مشکلات‌ِمونیم، ولی یادمون میره تو دریایِ نعمت‌های خدا شناوریم!🧡
ما خدا را داریم، در آنچه گذشت و آنچه هست و آنچه خواهد آمد..🌻🧡
وقتی خدا دوستت داره، نیاز به گدایی محبت از بقیه نداری🧡
「💙🌱•••」 .⭑ سیدهمینقدرکه‌فتوانمیده‌برااین‌موضوع! نشون‌میده‌که‌عجب‌بزرگ‌مردیه(:🌱 -کاش‌مثل‌حاج‌قاسم‌دیر‌نشناسیمشꔷ͜ꔷ!⸣ .⭑ 😍@ipqtfgu
رفیق نزاری نمازت سرد بشه!
بدو که خدا داره صدات میزنه🤚🏻🤚🏻
سلام ساعت 9:45دقیقه محفل داریم
شروع محفل