#سوپرایزبرایاوندنیا😄🧨
..یڪ شخصۍ گفت:
الله اڪبر.
..وبعدش دوباره گفت:
لااله الله محمدرسول الله.
..وبازهم گفت:
سبحان الله وبحمد
سبحان الله العظیم.
..ودوباره گفت:
لااله الا انت سبحانڪ
انی ڪنت من الظالین.
این شخص ۷۰۰۰۰ هزار نیڪی
بدست آورده است.
@dokhtarane_mahdavi313
#فاطمه_بانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیه های آرامش
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا
ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻭﺯﺥ ﻣﻰﺷﻮﺩ [ ﻭﺭﻭﺩ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ] ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﺴﻠّﻢ ﻭ ﺣﺘﻤﻰ ﺍﺳﺖ. ﺳﭙﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ [ﺍﺯ ﻛﻔﺮ، ﺷﺮﻙ،ﻓﺴﺎﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ] ﭘﺮﻫﻴﺰ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ و ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺩﺭﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﻫﺎ می ﻛﻨﻴﻢ.
https://eitaa.com/dokhtarane_mahdavi313
#فاطمه_بانو
خواهران عزیز شبتون شهدایی🌹
شرمنده بابت فعالیت کمم
انشاءالله فردا بیشتر فعالیت میکنم🌿
☘مواظب خودتون باشید🍀
☘علی یارتون☘
#فاطمه_بانو
https://eitaa.com/dokhtarane_mahdavi313
بسم رب الزهرا ❤️
سلام دوستان روزتون مهدوی 😍
روز سه شنبه متعلق به امام رضا امام جواد امام هادی🍒☺️
براي خوشنودی شون صلوات بفرستید 📿
خواهر های عزیز دعا برای ظهور آقامون فراموش نکنید 🎊
خدایا کمک مون کن امروز دل امام زمان مون رو شاد کنیم وباعث نشیمامام زمان مون ناراحت بشه 🥀
یا امام زمان ما دوست داریم یار شما باشیم خودت کمک مون کن🍀
《اللهم عجل لولیک الفرج 》
@dokhtarane_mahdavi313
سُلالہ..!
-وضعیتلباسهاجورۍشدھانگارۍ
زورےاززیردستخیاطڪشیدن،گذاشتنتوویترین
ڪسۍخریدارھ😐✂️؟!
@dokhtarane_mahdavi313
سُلالہ..!
#عشق_در_جاده_خدا #قسمت_سی_ودوم بعد از مدرسه فورا رفتم توی پارک، رها نشسته بود روی صندلی..... دوید
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_سی_وسوم
رها:من اینقدر ذوق کردم که خدا می دونه!
وقتی به ارسلان گفتم گفتش من باید تنها بیام...وقتی ازش پرسیدم چرا گفتش خانواده مخالفن و نمیشه و اینا به خاطر همین تنها اومد.
ارسلان 21سالش بود ،اونم مثل بقیه پسرهای جوون فشن بود. یه پراید داشت کارش هم نمی دونستم.....
وقتی اومدن خواستگاری پدرم اصلا از ارسلان خوشش نیومد.....می گفت از این جور پسرا خوشم نمیاد.
باورت نمیشه! خودمو کشتم.....3روز تموم توی اتاقم موندم بدون آب و غذا فقط فقط وفقط گریه می کردم.
–آخه مگه دیوونه بودی؟
رها:خب اون موقع دوستش داشتم!
–بعدش چی شد؟
رها:این قدر گریه کردم پدرم قبول کرد بره تحقیق کنه راجب ارسلان.....من خیلی خوشحال شدم و فکر کردم همچی حله!
اما یه روز که برگشت عصبی گفتش که دیگه حق ارتباط با ارسلان رو ندارم بهش اسرار کردم ولی اصلا تاثیری نداشت حتی دلیل حرفش رو هم به ما نمی گفت.
اون موقع حس کردم دارم دیوونه میشم.
رفتم توی اتاق.
فقط گریه می کردم از اتاق هم بیرون نمی اومدم ولی مخفیانه با ارسلان چت می کردم.
دو_سه روز گذشت تا اینکه ارسلان فکر فرار و انداخت توی سرم.
هعی می گفت از خونتون فرار کن بیا پیش من بعدش ازدواج می کنیم و میریم یه جای خوب و با هم زندگی می کنیم.
ارسلان هعی از همین حرف ها می زد اما من می ترسیدم.
چند روز که گذشت دلم و زدم به دریا و یه جا با ارسلان قرار گذاشتم و شب از خونه خارج شدم.
وقتی رفتم پیش ارسلان خیلی نگران بودم،نمی دونستم باید چیکار کنم و کجا برم...
شب توی ماشین ارسلان خوابیدیم ...
صبحش هرچی ازش پرسیدم کجا میریم گفت می خوایم از شهر خارج بشیم.
من هرچی می گفتم اول محرم بشیم و بعد هرجا می خوایم بریم من میام....
اما قبول نمی کرد که همش منو گول میزد.
ادامه دارد......
@dokhtarane_mahdavi313
😍😍 خدا حفظتون کنه
این تصویر تو قائمیه اسلامشهر گرفته شده
👈🏻خدا این خانواده های متدین رو زیاد کنه
#ارسالی
#حجاب
@dokhtarane_mahdavi313