eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سی و دو : تنبیه عمومی علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد … اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم… به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود … خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد … تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن … اون هم جلوی مهمون ها … و از همه بدتر، پدرم . علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت … نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت … . – جدی؟ … واقعا مامان، مریم رو زد؟ . بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن … و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن …و علی بدون توجه به مهمون ها … و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه … غرق داستان جنایی بچه ها شده بود … داستان شون که تموم شد … با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت … . – خوب بگید ببینم … مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد … و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن … و با ذوق تمام گفتن … با دست چپ … علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من … خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید … و لبخند ملیحی زد … . – خسته نباشی خانم … من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام … و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها … هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود … بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن … منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین … از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود … چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد … اون روز علی … با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد … این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد … و اولین و آخرین بار من…
قسمت سی و سه : نغمه اسماعیل این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم … دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم … هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ … اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت … عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود … توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون … پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد … دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم … علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود… بعد از کلی این پا و اون پا کردن … بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد … مثل لبو سرخ شده بود … . – هانیه … چند شب پیش توی مهمونی تون … مادر علی آقا گفت … این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه … جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم … به زحمت خودم رو کنترل کردم … . – به کسی هم گفتی؟ … یهو از جا پرید … . – نه به خدا … پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم … دوباره نشست … نفس عمیق و سنگینی کشید … – تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم..
اینم رمان بی توهرگز پارت صحبگاهی👆👆👆
۲ماه شدیم😘 ممنونم از کسانی که لفت ندادن وما رو همراهی کردند🌹
🌹 بزرگے میگفت حضرت مہدے قرار نیست ظہور ڪنہ این شما هستید ڪہ باید خودتون رو بہ امام نزدیڪ ڪنید🌱 امام اون بالاے قلہ ایستاده و منتظر تا بیایید🌹
دلانہ✨ رفیق! حواست باشه روزمرگی کیو دنبال میکنے... یهو به خودت میای میبینی شدۍ همون...یکی مثل همـونـایۍ کہ از دچار شدن به روزگارشون واهمه داشتۍ😥 خلاصه که حواسمون جمع کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت نماز جانا❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک ناشناسمون👇 https://harfeto.timefriend.net/16199604472794 حرف های قشنگتون رو در ناشناس به ما بگید😍
ممنونم💝 نظر لطفتون❤️❤️❤️
⚠️🖇 به‌چیزۍ وابسته‌ِ باش؛ ڪه‌برات‌بِمونه‌ ارزش‌داشته‌باشه‌که‌وابستهَ‌ش‌بِشی نه‌این‌دُنیا‌که‌به‌هِیچے‌بَند‌نیست . . ! ♥️:)' اللّهُم عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج❤️🌱
🚌🐣 ↯|براۍخودت‌هدف‌بزار🍯⛹‍♂ ↯|اونقدر‌ڪه‌براۍرسیدن‌بهش‌🌼🦋 ↯|مجبور‌باشۍرشد‌ڪنۍ🚖❄️ ↯|و‌اون‌‌بشۍڪه‌🚧🐳 ↯|میتونه‌به‌دستش‌بیاره🌻💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ │⚠️│ چند وقت پیش ڪه تهران زلزله اومده بود، بعضی از مردم از ترس جونشون با لباس راحتے👕، حتی بعضی بدون کفش👞 اومده بودن تو خیابون🏃 رفتم به چندتاشون گفتم: ٢۰میلیون💵 میدم بهتون برید تو خونه هاتون☺️... گفتن: مگه دیوونه ایم😱 برا ٢۰میلیون جونمون رو به خطر بندازیم😒... یادم اومد بعضی از همین مردم میگفتن: مدافعــان حرمـــــ برای پول میرن😏... اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج😷💚
لفت ندید💝💝💝💝
᪥•﷽•᪥