4_5922752698523847010.mp3
1.19M
🌺 لالایی گلم لالا... مهتاب اومده بالا... موقع خوابه حالا... اما نه به زیر خاک...
#حضرت_علی_اصغر
حاج محمود کریمی
🌱مرا در هيئت ها فراموش نكنيد. در مجلس ختم و غيره فقط و فقط روضه اباعبدالله عليه السلام خوانده شود و شما را هم سفارش ميكنم به عزاداری ها كه بلا را دفع ميكند و اشک برحسين عليه السلام كليد پيروزی است. اگر گاهی درهيئت ها يک قطره از اشک برای ارباب را به من هديه كنيد از همه چيز برايم بالاتر است آنقدر كه اين يک قطره اشک را به تمام بهشت نمی فروشم.🌱
#شهید_غلامعلی_رجبی
╭┅───❅❁❅───┅╮
✨@soleimani0313
╰┅───❅❁❅───┅╯
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرزند مرحوم آیت الله فاطمینیا : پدرم میگفت اگر من روضه حضرت علی اصغر علیهالسلام را متمرکز بخوانم میمیرم💔
╭┅───❅❁❅───┅╮
✨@soleimani0313
╰┅───❅❁❅───┅╯
#تکمیلی
🔴افزایش فشارها در عراق برای آغاز جنگ
▪️بعد از آنکه نامهنگاریها بین عمربنسعد و حسینبنعلی (صلوات الله علیه ) بینتیجه ماند، دو طرف تصمیم گرفتند حضوری و بهصورت محرمانه با یکدیگر گفتوگو کنند. در این گفتوگو که در زمینی بیطرف و درحدفاصل محل اقامت دو طرف برگزار شد، پیشنهادهایی برای جلوگیری از وقوع جنگ ردوبدل شد. جزئیات بیشتری از این گفتوگوها منتشر نشده. در این دیدار حسین (صلوات الله علیه) برادرش عباس(علیه السلام) را بههمراه داشت و عمرسعد پسر و غلامش را.
▪️گفته میشود عمرسعد پس از این گفتوگو در نامهای به ابنزیاد پیشنهاد کرده از جنگ جلوگیری شده و به حسین علیه السلام اجازۀ بازگشت دهد. کارشناسان میگویند او دوست ندارد بدنامی جنگ با خاندان پیامبر به اسمش گره بخورد. با رسیدن نامۀ عمربنسعد، یکی از همراهان ابنزیاد به نام شمربنذیالجوشن با این پیشنهاد مخالفت کرده و ابنزیاد هم خشمگین از گفتوگوها نامهای به پسر سعد مینویسد.
🔺اخبار تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد
#قیام_حسینی
▪️امام حسین(علیه السلام):
♦️مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللهِ کانَ أَفْوَتُ لِما یَرجُوا وَ اَسْرَعُ لِما یَحْذِرُ
🌿آن کس که بخواهد از راه گناھ به مقصدی برسد، دیرتر به آرزویش می رسد و زودتر از آنچه مى ترسد گرفتار می شود!
📗بحارالانوار،ج۷۸،ص۱۲۰
╭┅───❅❁❅───┅╮
✨@soleimani0313
╰┅───❅❁❅───┅╯
🔹️ شهید بیضایی قد بلندی داشت. پیکرش زخم های زیادی داشت و توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود جا نگرفت.
◇ رفتند تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش.
◇ یکی از بچه ها خواست که روضه بخواند. گفت: " محمودرضا دهه محرّم گاهی که کارش زیاد بود، همه ده شب را نمی توانست هیئت بیاید، اما شب روضه حضرت علی اکبر(علیه السلام ) حتما می آمد و دمِ علی علی می گرفت."
◇ این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه و یکی دیگر از رفقا شروع کرد به خواندن :
خیمه محشر شده، عمه مضطر شده در تب و تابم…
ای زینب بیا و ببین؛ که حسین بی علی اکبر شده
#مدافع_حرم
#شهید_محمودرضا_بیضایی