چون حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دوست داشت و حضرت زهرایی بود مثل ایشان هم از ناحیه پهلو آسیب دید و شهید شد. ما بچه های هیئت یازهرا هستیم و دوست داریم مثل مادرمان از دنیا بریم، حتی یک طرف صورت مهدی هم کبود شده بود.....
#شهید_مهدی_حسینی🌹
#فاطمیه
اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
شهیدِ #مهدی_حسینی🌷🕊
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭روضه از زبان حضرت آقا بشنوید
💔🖤امیرالمؤمنین(علیهالسلام) این روزها
با دل شکسته
با سینه پرازغم
با عزیزه خود وداع میکند...😭
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 داستان عجیب گلایه از #امام_زمان (علیه السلام) و مشاهده خانه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها)
استاد عالی 📜🌾🌾🌾
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
شرایط سخت
#قسمت_صد_و_بیست_و_دو
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
باز چشم هاش خیس اشک شد سرش را این طرف و آن طرف تکان داد با ناله گفت:: «این پسر عموی ما چقدر پاک
و خوب بود خدا رحمتش کنه»
پرسیدم: «چطور؟»
خاطره ای از همان دفعه که عبدالحسین تنها رفته بودروستا،برام تعریف کرد اولش پرسید:«می دونی که پسرم تو
مشهد درس می خوند؟»
سرم را به تأیید حرفش تکان دادم.پی صحبتش را گرفت
تا فهمیدم آقای برونسی با یک ماشین آمده روستا،زود یک بقچه ی نان و کمی گوشت و ماست و چیزهای دیگر آماده کردم همه را آوردم پیش خدا بیامرز شوهرت، برای اینکه خاطر جمع بشوم ازش پرسیدم: «شما بر می گردین
مشهد؟»
گفت: «اتفاقاً همین الان دارم میرم کار دارین مشهد؟»
به خرت و پرت هایی که دستم بود،اشاره کردم و گفتم:«بی زحمت همین ها رو بگذارین عقب ماشین و ببرین برای پسرم»
چند لحظه ای ساکت ماند و چیزی نگفت:« بعد سرش را بلند کرد گاراژ ده را نشانم داد و گفت: «همین الان یک اتوبوس داره میره مشهد بده به راننده تا برات ببره.»
من اصلاً ماتم برد!شاید انتظاری که نداشتم شنیدن همچین جوابی بود،خودش با مهربانی گفت:«کرایه رو هم من میدم وقتی هم که رسیدم مشهد،خودم می رم به پسرت می گم بره گاراژ اون جا و جنس ها رو تحویل بگیره.»
پاورقی
۱- از وقتی پدرش مرحوم شده بودبیشتر از قبل می رفت روستا و به مادرش سرمی زد.
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
✨@soleimani0313
╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
شرایط سخت
#قسمت_صد_و_بیست_و_سه
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
با چشم های گرد شده ام گفتم:« خب
شماکه ماشین داری پسر عمو دیگه چرا بدیم گاراژ؟!»
خیلی جدی گفت:« این ماشین مال بیت الماله.»
خونسرد گفتم :«خب باشه.»
گفت: «من حق دارم که با این ماشین بیام روستا و فقط از مادرم خبر بگیرم همین قدر سهم دارم نه بیشتر.»
هر کار می کردم مسأله برام حل شود نمی شد. او هم انگار فهمید.
گفت: «اگر بخوام برای بچه ی شما گوشت و نان ،ببرم فردای قیامت باید حساب پس بدم اون هم چه حسابی!»
خدا بیامورز با ناراحتی گفت:« باید جواب تک تک مردم این کشور رو بدم!»
آن موقع این حرف ها حالی ام نمی شد.
از این که خراب شده بودم و روم زمین خورده بود دلم بدجوری می.جوشید با ناراحتی گفتم:«لااقل برای خودت ببر»
گفت:«برای خودم هم اگر خواستم یا با اتوبوس های گاراژ می فرستم یا هم که بعداً با ماشین شخصی می آم می
برم»
حرف هاش به این جا که رسید، باز گریه اش گرفت..
«اگر همون جا می فهمیدم آقای برونسی داره چکار می کنه خودم رو به پاش مینداختم ولی حیف که دیر
فهمیدم.»....
یک بار یکی از بچه های خودمان درست یادم نیست دستش شکست یا بلای دیگری سرش آمد، فقط می دانم بایدسریع می رساندیمش بیمارستان، تو آن شرایط سخت ،هم به ماشین بیت المال که جلوی خانه بود، دست نزد سریع رفت یک تاکسی گرفت و مشکل وسیله را حل کرد؛ تا این حد در استفاده از اموال عمومی دقیق و حساس بود!
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
✨@soleimani0313
╰┅─────────┅╯
این که گناه نیست 11.mp3
4.26M
#این_که_گناه_نیست 11
✴️ تموم موفقیت هایی که با گناه به دست آوردی، عین شکسته...🍁
┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓
@soleimani0313
┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎فاطمیه را باید عاشورایی برگزار کرد ...
💎ساده ترین راه و اساس هر تحولی...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا
#شهادت
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓
@soleimani0313
┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
˹🌿˼
رابطھعـٰاشقانھاےباخـداداشت.
یڪباربھمنگفت:خدا..خدا..خدا..
همھچیزدستخداست..!
تماممشڪلاتبشربھخاطر
دورۍازخداست..
مابایدمطیعمحضاوباشیم.اوازسود
وزیانماخبردارد..هرچھگفتھبایدقبولڪنیم.
خیروصلاحماهمیناست.❁
#شہید_ابراهیم_هادے
┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓
@soleimani0313
┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛