🌠☫﷽☫🌠
👤 حجت الاسلام حسین زاده از شاگردان مرحوم #علامه_حسن_زاده_املی
🔸 از خود علامه شنیدم که در طول زندگی تحصیلی همان زمانی که در خانه مشترک زندگی می کرد در توصیف فقر و بی پولی خود می گوید که نمی توانست برای همسرش یک پیراهن خریداری کند
که در همان دوران از طرف مدارس آقای شریعتمداری پیشنهاد تدریس فلسفه به ایشان می شود که در ازای هر درس هزار تومان به علامه هدیه و دستمزد بدهند؛ این مبلغ در پیش از انقلاب میتوانست زندگی را به شدت متحول کند.
🔹 علامه این پیشنهاد را قبول نمیکند که من از علامه پرسیدم چرا؟
✅ علامه گفت: اگر در مدارس آقای شریعتمداری تدریس فلسفه می کردم حاج آقا روح الله تضعیف می شد؛
چقدر مرید امام بود که فقر و نداری را تحمل کرد تا انقلاب و امام تضعیف نشود؛ علاقه زیاد ایشان به نظام و رهبری را شاهد بودم.
#میلاد_پیامبر_اکرم مبارکباد
شادی قلب #امام_زمان صلوات
🌸 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🌸
💠مسابقه فرهنگی«آیینه صداقت»
🌺به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم«صلی الله علیه و آله»
🎁با هدایای ارزنده
📝منبع و سوالات مسابقه:
https://eitaa.com/pmsb110/1109
✅ارسال پاسخ ها:
@FaAbdulazim_admin
🌿🍃🌺🍃🌿
📺 #مستند #لحظه_دیدار
⭕️ موضوع:
دیدار شهید حاج قاسم سلیمانی
با خانواده شهید غواص محمد شیخ شعاعی
✅ پنجشنبه ٢٩ مهر ساعت ١٧:٠٠
📺 از شبکه #افق
❎ تکرار روز بعد ساعت ٠٢:٣٠
🍃🌺🍃
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتم
کلا تو شوک بودم.
عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این دوستش با اون دوستش تو این آرایشگاه تو اون آرایشگاه. بود و نبودش برای من فرقی نداره جز اینکه یه خرج اضافه از رو دوشم برداشته میشه همشم لازم نیست به یکی جواب پس بدم ....
_ ولی عمو شما که عاشق همدیگه بودید برای اذواج باهم رو حرف آقاجون و مامان جون وایسادید چون نمیذاشتن با دوستت ازدواج کنی پس حالا؟
عمو_ بیخیال تانیا. خودت داری میگی بودید دیگه نبودیم دیگه.حالا میخوام عوضش کنم ههه دیگه چخبرا؟
_ مگه لباسه که عوضش کنی عمو بحث یه عمر زندگیه .
عمو _ تانی گفتم بیخیال عمو. اصلا من خودمم از یکی دیگه خوشم اومده یه یه سالی میشه باهم دوستیم شاید باهم ازدواج کنیم. حالا اومدی باهم آشنا میشید.
نمیدونم چرا یه لحظه از عمویی که عاشقش بودم بدم اومد. یعنی چی وقتی زن داره با یکی دیگه دوست بوده.
_ باشه عمو. فعلا من کار دارم بعدا حرف میزنیم.
عمو_ باشه بای .
توقع داشتم وقتی قطع کردم همه ازم سوال کنن ولی حواسم نبود خانواده من کلا با دخالت تو زندگی دیگران مشکل داشتن. خودم شروع کردم و از سیر تا پیاز براشون گفتم. خیلی ناراحت شدن و در آخر :
بابا_ دخترم دیگه کمتر باید بری خونه عموت؛ درست نیست .
نمیدونم چرا خودمم دیگه دوست نداشتم برم اونجا. از وقتی رفتم مشهد و اون حس و حال تجربه کردم احساس میکنم شاید حرفای عمو درست نباشه یه شک و تردیدی تو دلم ایجاد شده الانم که فهمیدم عموم یه آدم هوس بازه.
عمو و زن عمو با هم دوست بودن وقتی خواستن ازدواج کنن و آقاجون و مامان جون فهمیدن دوستن کلی ناراحت شدن و اجازه ازدواج ندادن اما بلاخره باهم ازدواج کردن حالا بعد از این همه زندگی به همین راحتی شریک زندگیشونو عوض کردن.
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#ح_سادات_کاظمی
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج