💎🌺🍃
🌺
❇️ ترفند
🔹 اگر داخل کیسه نان، یک ساقه کرفس بیندازید نان برای مدت بیشتری تازه نگه خواهد داشت
🔸لیمو را پیش از آبگیری مدت ۱۵ دقیقه درون آب داغ بیندازید آب آن تقریبا دوبرابر خواهد شد
🔹 اگر غذا بیش از حد تند شده، چند دقیقه قبل از اینکه از روی حرارت بردارین آب لیمو ترش بریزین داخلش و خوب هم بزنین
🔸 اگر زبونتون با مواد غذایی سوخت روی محل سوختگی شکر بریزید.
🔹دانشجویی به حاج آقا گفت:
حاج آقا من هر چی تو یخچالِ خوابگاه میگذارم، بسیجیهای مومن و نماز خوان میخورند.
من چکار کنم؟
حاج آقا : فامیلت را پشت ظرف بنویس، چون مومن و متدین هستند دیگه نمیخورند.
دانشجو گفت: اتفاقا پشت تمام ظرفها فامیل خودم را مینویسم ولی باز هم وقتی سراغشان میروم میبینم ظرفها خالی شدهاند.
حاج آقا گفت: فامیلی شما چی هست؟
دانشجو گفت: صلواتی
😂😂😂😂😂😂
🌹🌹👇
╔═💎💫═══╗
🆔 @sm34953
╚═══💫💎═╝
📡به کانال دانش پژوهان واحیاگران امربه معروف ونهی ازمنکر🔗بپیوندید۰
✍فرزند دو سالهام در منزل شلوار و فرش را نجس کرد. مادرش چنان او را زد که نزدیک بود نفس بچه بند بیاید! خانم پس از یک ساعت تب کرد. تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز، ۶۰ تومان پول نسخه و دارو شد ولی تب، شدیدتر شد!
مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار هم بابت هزینه درمان، مبلغ زیادی پرداخت کردیم و باز هم نتیجه نگرفتیم. شب هنگام جناب شیخ رجبعلی خیاط را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم. همسرم نیز در ماشین بود. جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم:
والده بچههاست، تب کرده، دکتر هم بردیم ولی تب او قطع نمیشود. شیخ همانطور که به مقابلش نگاه میکردند، خطاب به همسرم فرمودند: بچه را که آنطور نمیزنند همشیره! استغفار کن، از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر، خوب میشوید!ما چنین کردیم و تب همسرم قطع شد.
#شیخ_رجبعلی_خیاط
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تصویری و سرود و مولودی
اجرای سرود خیابانی نوجوانان مکتب حاج قاسم درباره امام زمان علیه السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️چه براندازهای باحیایی داریم تا دم مرگ فکر حجابشه😂
خدا رحمتش کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مهدی رسولی، نوجوان لبنانی که نوحهاش رو خونده بود رو آورده هیاتش تا همونو بخونه
احسنت به این مداح خوش ذوق
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اندر خواص نوشابه
⭕️ ببینید شاید به درد خورد 😳
خداقوت آتش نشان🤚
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال ۱۴۰۰ بسوی ظهور
خبری در راه است
🌷🍃🇮🇷
{👀}
گُرگ ها خوب بدانند
گر پدر مرد
تفنگِ پدری هست هنوز ؛
گرچه یاران همگی بارِ سفر بر بستند ..
شیر مردی چو علی خامنه ای 💖 هست هنوز!
💖🍃💖🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه قاضی ، نه سردار
دولت قانون مدار😒
یادی کنیم از اصفهانیهایی که آینده #زاینده_رود را فدای روحانی کردن و الان دقیقا همان افراد نه فقط زاینده رود، بلکه تمامی عقده های حاصل از شکست غرب از انقلاب اسلامی ایران را تحت مدیریت شبکه های صهیونیستی و منافقین ، از رئیسی مطالبه میکنند😐
بیکاری، تورم، ناامیدی، رانت ، چپاول ، فساد، ناامنی، تحریم، سوءمدیریت، عدم شفافیت، بالابردن نارضایتی مردم و......
اینها همه ، حاصل تبعیت از آمریکاست.
هدف و استراتژی ، مخالفت و مقابله با رئیسی نیست بلکه استراتژی آمریکا در مورد ایران ، چیزی نیست به جز ، تقویت افراد و جنبش های خائن و وابسته غرب و یا فشل و در مقابل ، تخریب افراد و یا جنبش های پویا و خدوم و مستقل از غرب.
👌قضاوت مخاطبان کتب تاریخ معاصر ایران ، نسبت به تک تک ما ، چگونه خواهد بود؟!!!🤔
🤝هموطن عزیز!
فقط تشویق و تحسین ، مطالب و کلیپ های روشنگری و قطع زنجیره ی انتشار آن کمک به جولان دادن شبکه های صهیونیستی و منافقین است. لطفا در نشر حداکثری اینگونه موارد سربازان جنگ نرم در فضای مجازی و رسانه ای باشیم
🌷🍃🇮🇷
🔺زهرا شیدایی، بانوی تکواندوکار کشورمان با پوشش اسلامی مدال طلای مسابقات آزاد قهرمانی تکواندوی بانوان جهان ۲۰۲۱ را کسب کرد...🇮🇷🍃
💯💯درود بر تو دختر ایران زمین و شرم بر وطن فروشان!
💬سید تاج الدین ایزدگشب
✅گفتنی است، اولین دوره مسابقات آزاد قهرمانی جهان تکواندو زنان ۲۰۲۱ با حضور ۱۷۰ تکواندوکار از ۳۱ کشور در شهر ریاض، کشور عربستان سعودی آغاز شد و امروز به پایان رسید و تیم ایران با یک طلای زهرا شیدایی و ۲ برنز کوثر اساسه و ملیکا میرحسینی به کار خود در این رقابتها پایان داد...
🔮 مرجع گفتمان
#ایران_قوی
#زهرا_شیدایی
🌷🍃🇮🇷
⁉️برگهای برنده ایران در مذاکرات وین چیست؟
✅تیم مذاکرهکننده ایران درحالی روز دوشنبه در وین با گروه ۱+۴ مذاکرات را برای رفع تحریمهای غیرقانونی آغاز میکند که بحث دریافت خسارت و تضمین از آمریکا برای عدم خروج مجدد از برجام برگهای برندهای است که در اختیار دارد.
✅علاوه بر خسارت، تضمین، برگ برنده دیگری است که در اختیار ایران قرار دارد. غربیها باید به آمریکا اعلام کنند که اگر این کشور میخواهد به برجام برگردد باید تضمین کند که دوباره از برجام خارج نمیشود.
🔮 مرجع گفتمان
#ایران_قوی
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 با خدا قشنگ حرف بزن!
به رنگ خدا باشیم...
▫️ استاد عالی
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹انسان چون خودشو دوست داره خیال میکنه همه کاراش خوبه...؟؟
#امام_خمینی
#تربیتی
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش را به اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان #روضه مجسم شده است. جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادرانشان دل سنگ را آب میکرد.
چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد میآمد که به بهانه رهایی مردم #سوریه مستانه نعره میزد :«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!» و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و همپیالههایش بودند.
💠 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و میترسیدم مصطفی مظلومانه #شهید شود که فقط بیصدا گریه میکردم.
ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ #خون شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم :«زنده میمونه؟»
💠 از تب بیتابیام حس میکرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی میتپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید :«چیکارهاس؟»
تمام استخوانهایم از ترس و غم میلرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم :«تو #داریا پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) دفاع میکردن!»
💠 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از #حرم به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم :«تو برا چی اومدی اینجا؟»
طوری نگاهم میکرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد :«برا همون کاری که سعد ادعاش رو میکرد!»
💠 لبخندی عصبی لبهایش را گشود، طوری که دندانهایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد :«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همهشون میخوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این #تکفیریهام که میبینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچههای سوریه، معارضین صلحجو هستن!!!»
و دیگر این حجم غم در سینهاش جا نمیشد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد :«سعد ادعا میکرد میخواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزادهها #مقاومت کنیم!»
💠 و نمیدانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید :«چقدر دنبالت گشتم زینب!»
از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس میکردم در این مدتِ بیخبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد.
💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله میکشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو میچرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست.
نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم :«این با تکفیریهاس!» از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش میجنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید.
💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمیدانستم میخواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد.
مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه میکشید، ابوالفضل فریاد میزد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 مردم به هر سمتی فرار میکردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما میدویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند #انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید.
ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد.
💠 فریاد میزد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد.
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم تا لحظهای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم.
💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش #اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید :«برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟»
چشمانش با شیطنت به رویم میخندید، میدید صورتم از ترس میلرزد و میخواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت :«ببینم گِل دل تو رو با پسر #سوری برداشتن؟ #ایران پسر قحطه؟»
💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند. همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم میکردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم :«چرا دنبالم میگشتی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد