#یازهرا
شیعیان مرتضی رخت عزا بر تن کنید
خانه شیرخدا غرق عزای فاطمه ست
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#تسلیت
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖇🏴
دیر آمدم...
دیر آمدم...
در داشت میسوخت...
#حسن_بیاتانی
🖤🍃🇮🇷
✨#کلام_شهید
دخترم:
با عفت و حجاب چادر خود دل حضرت زهرا سلام الله علیها را شاد میکنی. دخترم بدان که برای این چادر که هدیه حضرت زهرا سلام الله عليهاست، خون دلها خورده شده و برای حفظ آن خونهای بسیاری بر زمین ریخته شده است.
#شهید_مهدی_ایمانی_فردویی
🖤🍃🇮🇷
🔴باربا صندوق خواران!
🔹"باربا پاپا عوض میشه"! شخصیت های خیالی انیمیشن"باربا پاپا" در وقت ضرورت، با گفتن مشابه این جمله، تغییر قیافه داده و به شکل دیگری در می آمدند.
♦️در عالم واقعیت هم، کاسبان سیاست بازی را می شناسیم که در دولت قبل، مرتکب فساد ۱۱ هزار میلیارد تومانی "صندوق ذخیره فرهنگیان" شدند، اما حالا با اعتماد به نفس و بدون هیچ خجالتی، ژست دفاع از حقوق معلمان و فرهنگیان را گرفته اند!
🔹بله، "باربا صندوق خواران"، خیلی راحت اموال فرهنگیان و معلمان را بالا کشیدند، اما راحت تر از آن، عوض شدند به "باربا طرفداران معلمان و فرهنگیان"!!
♦️آفتاب پرست هم به سرعت و مهارت اینها نمی تواند رنگ عوض کند؛ و از جایگاه متهم فساد، به جایگاه شاکی و طلبکار سُر بخورد!
🔮 مرجع گفتمان
#فساد
#کاسبان_سیاست
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ مادر کجایی؟
حاجمحمودکریمی
ایام شهادت حضرت_زهرا🍂
#فاطمیه🥀
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما عشق را
پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود
حیدر داشت میسوخت...💔
🖤🍃🇮🇷
ادامه داستان واقعی ✅🌺#بدون_تو_هرگز 🌺✅
💠قسمت هفدهم: شاهرگ
مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...
چند لحظه بعد ... علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری ... ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟ ...
بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ...
در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ..
- پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ ...
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کفو هم باشن تا خوشبخت بشن ... من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کفو من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...
سکوت عمیقی کرد ...
- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...
راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و شاهرگم ...
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
💠قسمت هجدهم: علی مشکوک می شود ...
من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ...
واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...
زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ...
چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ...
⬅️ادامه دارد ....
خطبه فدکیه حضرت زهرا(س).pdf
542.7K
.
📖 متن کامل خطبه فدکیه #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
به همراه ترجمه فارسی
🔻 علّامه طبرسی در کتاب احتجاج به نقل از عبدالله بن حسن نواده امام مجتبی علیه السلام، از پدرانش چنین نقل می¬کند:
🔅هنگامى که خبر غصب فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها رسید، لباس بر تن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان بسوى مسجد روانه شد، به مسجد پیامبر(صلوات الله علیه وآله وسلم) در آمد، و در پشت پردهای نشست و نالهای سرداد.
مردم به گریه افتادند و مجلس به خروش آمد و منقلب شد. حضرت لحظاتی سکوت کرد تا همهمۀ مردم خاموش و گریۀ آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود...
#فدک
#فاطمیه
🖤🍃🇮🇷
#زیبایی_های_حرم
📍نقش سوره کوثر بر دیوار رواق دارالهدایه حرم مطهر امام رضا علیه السّلام ویژه زمینه موبایل
ویژه شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها 🖤
📩 ارسال کنید برای دوستدارانِ زیبایی و هنر
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر❕
به فکر نمازت باش مثلِ شارژ موبایلت!📱
.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گشتم ولی قبر تورا پیدا نکردم ...😭
مرحوم سلیم مؤذن زاده اردبیلی
🖤🍃🇮🇷
1_722579792.mp3
2.69M
▪️روضۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از "شهید تورجی زاده"
🌹روضه را به درخواست
"شهید حاج حسین خرازی"
از پشت بیسیم خواند و بعد در كل بيسیم ها پخش شد
🖤🍃🇮🇷
🔴 یک روش #توسل ساده به #امام_زمان (عجلاللهفرجه)
👈 هر کجا درمانده شدی بگو: #یا_صاحبالزمان💚
💠 فاضل ارجمند؛ شیخ جعفر ابراهیمی، در نامهای نوشتهاند:
در سال 1415 ماه مبارک رمضان که جهت تبلیغ به اطراف شیراز رفته بودیم، افطاری را در منزل آقای خداکرم زارع بودم و ایشان داستان زیر را نقل کردند:
🔻 همسرم بخاطر غدهای که در سر داشت مدتی بود که به سردرد مبتلا بود، آن هم سردرد شدید و دکترها از خوب شدن او مأیوس بودند. به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مخصوصاً وجود مقدس بقیة الله توسل پیدا کرد...
🔸 یک روز که خیلی ناراحت و افسرده در منزل نشسته بود، ناگاه صدای درب بلند شده و سیدی نورانی وارد حیاط میشوند. خانم وقتی سید بزرگوار را میبیند به سبب ارادت و علاقهای که به سادات دارد میگوید: ای آقا، من مبتلا به سردردی هستم که دکترها از بهبودیام مأیوسند، شما از جدتان بخواهید تا مرا شفا دهد
🔅 آقا در حالی که تبسم داشته میفرماید: ما برای شفای شما آمدهایم، شما خوب میشوید.
پس از این هم، هر کجا درمانده شدید بگویید: یا صاحب الزمان✨
🔹 همسرم بی اختیار فریاد میزند: "یا صاحبالزمان" و بیهوش میشود. وقتی به هوش میآید متوجه میشود که سرش بر دامان زنان همسایه است.
به حمدالله از همان وقت دیگر سردرد او برطرف و نگرانی از این جهت ندارد.
📚 منبع: کتاب شیفتگان حضرت مهدی(عجلاللهفرجه)، جلد ۲، ص ۳۳۸
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱زندان نامرئی!!!
ما در عصری زندگی میکنیم که نبرد ما،
نبرد عقلانیته، درمقابل عقلانیت مشرکانه
و دنیوی...🌻
#استاد_رائفی_پور
#امام_زمان
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 دقیقاً همینجاست که یه آدم، سقوط میکنه!
#فاطمیه
🎙استاد شجاعی
🖤🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ حاج قاسم سلیمانی، خطاب به مادران شهدا:
وقتی شما مادرها نبودید،،
و بچههایتان در خون دست و پا میزدند،
حضرت زهرا سلاماللهعلیها را دیدم...
#حضرت_مادر
🖤🍃🇮🇷
✳️ واقعا امام زمان را بیشتر از خودمان دوست داریم؟
🔻شیخ رجبعلی خیاط میفرمود: اغلب مردم اظهار میکنند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از خودشان بیشتر دوست دارند اما اینطور نیست زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم باید برای او کار کنیم، نه برای خود!
📚 از کتاب در مسیر بندگی، صفحه ۳۶
🔮 مرجع گفتمان
#انتظار
#امام_زمان
🖤🍃🇮🇷