eitaa logo
سردار سلیمانی
441 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
18.8هزار ویدیو
310 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
من به یقین رسیده ام . امام خامنه ای نائب بر حق آقا امام زمان عجل‌الله‌فرجه هستند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانوم های محترمی که فکر میکنن، تمام ثواب ها را آقایان می‌برند، حتما ببینند. قطعا خانم‌ها از این بزرگ نمی گذرند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چه کسانی در معرض ابتلای به اُمیکرون هستند؟ رئیس بخش عفونی بیمارستان مسیح دانشوری: 🔹جوانانی که واکسن زده‌اند، در حد یک سرماخوردگی چند روزه مبتلا می‌شوند. 🔹هر آنفلوانزا یا سرماخوردگی‌ای را اُمیکرون در نظر بگیرید. 🔹تعداد مبتلایان به اُمیکرون خیلی بیشتر از آمار اعلامی روزانه است. @ssweekly
⭕️ ‏سخنان شهید سلیمانی خطاب به آمریکا درباره منافقین: 🔻شما به این زباله‌های بیرون ریخته ملت ایران و به این زن ولگرد دل بسته‌اید و در تلویزیونها می‌چرخانید؟ 🔮 مرجع گفتمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 انتشار برای نخستین بار ⭕️ ماجرای به درک واصل شدن مسعود رجوی توسط سپاه پاسداران 👤 روایت سردار حاجی‌زاده از عملیات انتقام خون شهید صیاد شیرازی توسط یگان موشکی سپاه پاسداران و به درک واصل شدن مسعود رجوی و منافقین.
9.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ واکنش های مردمی به ادعای پوچ منافقین پس از اختلال چندثانیه ای شبکه یک فقط اونی که میگه این اصلا نیست تا بیاد😂
به وقت
💌 💗 🌼 این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ... آرامش و محبت امیرحسین ... زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... . اصلا خوشحال نبودم ... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم: امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... . چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت: دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران. . پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... چشم هاش پر از اشک بود ... این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ... به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... . روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... منم از دور فقط نگاهش می کردم ... . من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ... صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... . نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ... نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... . هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... . 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁