فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شارلاتانیسم سبک جدیدی در مبارزه نیست !
این فقط گوشه ای از آن است
در اتاق کناری صحنهسازی یک لایو ساده میکند تا مخاطب فکر کند، دو فعال زنان در دو مکان متفاوت هستند، در حالی که دکوپاژ سراسر دروغ است
#آب_چپقلی #چپقلی #چشمه_چپقلی
✅ چپقلی، روستایی است در کیلومتر ۷ جاده اراک به شازند که دارای چشمهای با خروجی ۳/۴ تا ۱ اینچ میباشد که این چشمه دارای ویژگیهای منحصر بفردی است.
1⃣ آب این چشمه دارای خواص درمانی فراوانی برای کلیه است و غالب بیماریهای معمول کلیوی با مصرف روزانه ۱ لیوان از این آب برطرف میشود.
2⃣ آب این چشمه تاثیری درمانی روی مثلث حیات ( کلیه و کبد و طحال ) میگذارد و استفاده کنندهای که روزانه ۱ لیوان از آنرا استفاده نماید دچار برخی بیماریهای منطقه مثلت حیات نخواهد شد.
3⃣ با استفاده روزانه ۱ لیوان از این آب ، به جهازهاضمه خود خدمت کنید.
4⃣ چنانچه در زمان درست کردن دمنوشها و جوشاندهها و ضمادها مقداری از این آب را مخلوط کنید ضمن نفوذ بیشتر ، تاثیر را نیز افزایش میدهید.
5⃣ تهیه عرقیات ، بوسیله این آب ، خواص محصول را دو چندان میکند.
6⃣ حداقل مصرف این آب ، هفتهای یک لیوان است.
♦️ بدلیل اینکه مسیر جاده فاقد آسفالت است فقط در ایام گرم و خشک سال میشود به راحتی تا چشمه رفت.
♦️ مدت ماندگاری این آب در ظرف بسیار بالا است.
♦️ ممکن است چشمههای دیگری نیز در ایران با همین خواص وجود داشته باشند.
♦️ مقدار مصرف را درمانگران میتوانند تغییر دهند.
❌کپی با ذکر منبع و لینک مجاز است.
https://eitaa.com/joinchat/1495990609C82e533ac69
🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ببینید این سلبریتی با شرف چطور از ایران دفاع میکنه👍
فریب منوتو رو نخورید
سلبریتی با شرف هم زیاد داریم
شهادت سردار حاج محمد ناظری ، فرمانده یگان تکاوری اباعبدالله (ع) ندسا (1395 ش)
🌹 شهید محمد ناظری (۱۳۳۳، تهران - ۱۳۹۵، بندر لنگه) فرمانده و بنیانگذار یگان ویژه تکاوری نیروی دریایی سپاه پاسداران، فرمانده مرکز آموزش هوابرد سپاه و از بنیانگذاران دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه (دافوس سپاه) و نیز از متخصصین طرحریزی عملیاتهای منظم و نامنظم بهشمار میرفت
🌹گفتنی است دریادار دوم پاسدار ناظری از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس و فرماندهان قدیمی و زبده نیروی دریایی سپاه بود که در یگان هوابرد و ناوگروههای اعزامی ندسا برای تأمین تردد کشتیها و شناورها در خلیج عدن طی سالهای اخیر، نیز خدمات ارزندهای ایفا کرد.
🌹ایشان همچنین در تربیت و آموزش نیروهای تکاور نیروی دریایی سپاه نقش قابل توجهی داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🎥 #موشن_گرافیک | "ارتقای پویایی، بالندگی و جوانی جمعیت"
#فرزندآوری
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🎥حجاب استایل ها، افرادی ظاهرا مروج #حجاب، اما در حقیقت در تقابل با فرهنگ حجاب!
✅ لزوم #جهاد_تبیین در این عرصه بشدت احساس میشود!
#بیاناترهبری
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️💢⛔️
🎥 اینجا دوربین داره از در بالا برید!
🔹دور زدن قانون توسط حراست مجموعه کوروش مال و همراهی با بیحجابها و هنجارشکنان!
مسئولین محترم ظهرتون بخیر
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️⛔️⭕️
مسیر غلــــط
یه عمر تو سرمون کردن خارجیا با کلاسن و بچه کم دارند و به تربیت بچه ها بهتر میرسن
🍀حالا هر روز شاهد فرزنداوری شیره به شیره غربیها هستیم و ما افزایش نگهداری سگ و گربه در منازل⛔️
چقدر خطا رفتیم😐😐
#فرزندآوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تضعيف نظام، به هر کیفیتی حرام قطعی است
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
میدونید چرا جمهوری اسلامی بعد از ۴۴ سال، برای تبلیغ #حجاب از قال الباقر و قال الصادق رسیده به قال تولستوی و قال هوگو؟
چون ۴۴ ساله که استادان #علوم_انسانی در دانشگاهها، به جای قال الصادق و قال الباقر، میگفتن: قال "کانت"، قال "هگل"، قال "آدام اسمیت"، قال "فروید"...
#علوم_مسموم
🔗 احسان خراشادی🇮🇷
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ انتقادات صریح کارشناس مذهبی در تلویزیون/ مسئولان امسال را با سال بهار تورم اشتباه گرفتهاند
حجتالاسلام حسینی قمی:
🔻رهبر انقلاب فرمودند امسال سال مهار تورم است، ظاهرا بعضیها فکر کردهاند امسال سال بهار تورم است!
🔻ای کاش رهبر انقلاب امسال این شعار را انتخاب نمیکردند، دقیقا پس از سخنان رهبری، بین دولتیها مسابقه افزایش تورم به وجود آمده
🔻هرروز چشم باز میکنیم اجناس بیش از ۳۰یا ۴۰درصد گران شده هیچ کس هم عین خیالش نیست. صدای مردم هم به هیچ جایی نمیرسد.
🔸زیارت#امام_زمان در روز #جمعه
🔸روزجمعه متعلق به مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
برای عرض ارادت به مولا آماده اید؟
#اللهمعجللولیکالفرج
4_5836822506148727819.mp3
1.95M
🔊مجموعه صوتی
#شناختامامزمان
👤استاد حسن محمودی
📝قسمت هفتم
🔖#امام_زمان عالم است به گذشته ،به حال، به آینده...
👌کوتاه و شنیدنی
👈بشنوید و نشر دهید.
حسرت_دیدار.mp3
12.26M
#استودیویی
📝 حسرت دیدار
🎤کربلاییسیدرضا نریمانی
◽️ #امام_زمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 21
وارد دانشگاه شدم ،تو محوطه یه نگاهی کردم سارا رو ندیدم ،رفتم سمت دفتر بسیج دانشگاه
درو باز کردم ،دیدم سارا و خانم منصوری و آقای صادقی و آقای هاشمی نشستن دور میز
- ببخشید ،فکر کردم خانم شجاعی تنهان
صادقی: بفرمایید داخل ،منتظرتون بودیم
درو بستم رفتم کنار سارا نشستم
آقای صادقی : خوب ،خانم منصوری لیست و به خانم شجاعی و خانم یوسفی تحویل بدین تا کارای رفتن و انجام بدن
منم لیست آقایون و میدم به آقای هاشمی
در ضمن از افرادی که اسم نوشتن بخواین تا یه هفته دیگه مدارکاشون باید حتما آماده باشه و تحویل بده ،در غیر این صورت اسمشون خط میخوره و افرادی که ذخیره هستن جایگزین میشن از حرفاش متوجه شدم داره درباره راهیان نور صحبت میکنه با دیدن هاشمی خیلی تعجب کردم
نمیدونم چرا کارای بسیج و به اون متحول کردن
بعد از مدتی صادقی و هاشمی بلند شدن و رفتن منصوری هم لیست بچه ها رو به ما داد و رفت به سارا نگاه میکردم ،دلم میخواست تک تک موهاشو بکنم
سارا : چیه مثل زامبیااا داری نگام میکنی ؟
- چرا اسم منو نوشتی ؟
سارا: من ننوشتم ،هاشمی نوشت!
- هاچرا؟
سارا: نمیدونم ،منصوری اسم افرادی که عضو اصلی بسیج هستن و بهش داد اونم. منو و تورو انتخاب کرده
- خوب چیکاره اس که نیومده شده همه کاره
سارا: منصوری میگفت ،تو سپاه کار میکنه ،چند سالی هست که مسئول بردن افراد به راهیان نوره ،صادقی میشناستش
- آها ،ولی من نمیام
سارا: چرا؟
- من که بهت گفته بودم دلم نمیخواد تنها برم
سارا: خوبه حالا،تو باید تا کی صبر کنی تا آقا رضا لطف کنن بیان خواستگاریت ؟
- دیگه نزدیکه...
سارا : وایی شوخی نکن ،کی میان ؟
- نمیدونم ،ولی معصومه از عمو و زن عمو شنیده که تا عید باید محرم شیم...
سارا: ععع چه خوب ،پس به منصوری میگم که یه نفر دیگه رو جای تو بزاره
- اره همینکارو بکن ،چون من نمیام
سارا: بریم که کلاس چند دقیقه دیگه شروع میشه
- بریم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 22
بعد از تمام شدن کلاس با سارا رفتیم سمت پارک نزدیک دانشگاه روی یه نیمکت نشستیم
اصلا نمیدونستم چه جوری سر صحبت و باز کنم
توی دلم صد تا فوحش به امیر دادم
سارا: چیزی شده آیه؟
- هااا، اره نمیدونم چه جوری بگم
سارا: وااا مگه میخوای خواستگاری کنی که خجالت میکشی ..
- اره
سارا: چی؟
- این داداش خل و چلم نمیدونم تو رو کجا دیده که یک دل نه صد دل عاشقت شده ،الان کچلم کرده از صبح تا حالا صد بار زنگ زده یاد آوری کرد که باهات صحبت کنم
سارا ساکت شد و چیزی نگفت
خندیدم : یعنی میدونستم اینقدر با شنیدن این حرف خانم و با وقار میشی که هر روز اینو بهت میگفتم....
سارا: لووس
- خوب نظرت چیه ؟
سارا: در باره چی؟
- در باره جنگ جهانی ایران و عراق ..
خل جان ،خوب در باره این داداش عاشق من
سارا: خوب ،من که نمیشناس زیاد داداشت رو
- خوب خواستگاری و آشنایی بیشتر و واسه همین روزا گذاشتن دیگه ،بزار بیاد صحبتاتونو بکنین اگه خوشت نیومد ازش که با تیپا بندازینش بیرون ،اگه هم که خوشت اومد بگیرینش واسه خودتون من یه نفس راحت بکشم
سارا: دیونه ...
- به مامان بگم زنگ بزنه خونتون اجازه بگیره
( سارا سرشو پایین بردو با لبه مقنعه اش ور میرفت ،با دیدن لپ قرمزش زدم زیر خنده )
- یعنی نمردمو یکی از من خجالت کشید ،پاشو بریم که الان امیر تو حیاط خونه در حال رژه رفتنه و منتظر من
یه دربست گرفتم و رفتم سمت خونه
وقتی که رسیدم از ماشین پیاده شدم
از داخل حیاط خونه عمو اینا صدای بی بی می اومد
زنگ در و زدم معصومه در و باز کرد
معصوم: سلاام بر زنداداش آینده
- سلام
هولش دادم که برم تو حیاط خونه
معصومه: ببخشید کجا همینجوری سرت و انداختی پایین داری میری؟
- به تو چه؟ خونه عمومه
با دیدن بی بی که روی ایون نشسته بود ،دویدم سمتش و خودمو انداختم توی بغلش
- سلام بی بی جون خوبی؟
بی بی سرمو بوسید:
سلام عزیزم ،خسته نباشی مادر
- ممنون
معصومه: یه جور رفتی تو بغل بی بی انگار چند سالیه که ندیدیش ،زشته دختر ،داری عروس میشی اینکارا رو کمتر بکن
یه دمپایی نزدیکم بود پرت کردم سمتش که خورد تو سرش...
معصومه: آخ ..هدف گیریت هم خوبه ،بیچاره داداش بد بخت من...
با گفتن این حرفش خندم گرفت
که یه دفعه یه صدا از توی حیاط خونمون اومد
امیر: آیه ؟ ؟
- جانم
امیر: سه ساعته منتظرتماااا
- اخ اخ اخ ،یادم رفت الان میام
معصومه: چی شده؟
- بعدأ بهت میگم
بی بی: آیه مادر ،برو باز بیا اینجا
- باشه
معصومه:
ای خدااا ،لااقل یه کم ناز کن بعد بگو چشم
- فعلا من برم تا امیر سکته نکرده
بی بی رو بوسیدم و رفتم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗گام_های_عاشقی💗
قسمت 23
امیر دست به سینه دم در منتظرم بود ،با اخم نگاهم میکرد
- چیه ،چرا اینجوری نگام میکنی
امیر: خوبه که از صبح منتظر تماس تو ام ،چرا گوشیت و جواب نمیدی ؟
- دیونم کردی خوب،بازم میخواستی حرفای تکراری بزنی ،تازه اگه از پشت تلفن بهت میگفتم معلوم نبود با شنیدنش چه اتفاقی برات می افتاد
گفتم خودم بیام از نزدیک بگم که اگه اتفاقی افتاد زود ببرمت بیمارستان
امیر: یعنی چی؟ مگه چی گفت ؟
- چی میخواستی بگه، دختره آبرو برام نزاشت ،هر چی تو دهنش بود بارم کرد ،میگفت من کجا داداش خل و چلت کجا،،
از دیدن قیافه در هم امیر خندم گرفته بود ولی زود رومو ازش برداشتم و رفتم سمت پله ،کفشامو درآوردم از پله ها میرفتم بالا
که امیر کنار حوض نشسته بود و به زمین نگاه میکرد
یه لبخندی زدمو رفتم داخل خونه
- مامان،ماماااااان؟
مامان: تو اتاقم
رفتم سمت اتاق مامان و بابا
درو باز کردم دیدم مامان درحال مرتب کردن لباس داخل کمده
- سلام
مامان : سلام عزیزم
- میگم مامان ،پسرت عاشق شده
مامان: برووو ،دیگه گول حرفاتو نمیخورم
- وااا ،مامان جدی میگم ،عاشق سارا دوستم شده
مامان: جدی میگی؟
- اره ،امروز با سارا صحبت کردم ،شماره خونشونو بهتون میدم زنگ بزن با مادرش صحبت کن
مامان: امیر کجاست؟
- بیچاره بهش گفتم دختر خوشش نمیاد ازت ،لب حوض کز کرده...
مامان: ای خدااا چیکارت کنه ،بیچاره الان از غصه دق میکنه که
- نترس مامان جون ،پوستش کلفته چیزیش نمیشه
مامانم بلند شد و رفت سمت حیاط
منم بدو بدو دویدم سمت اتاقم درو قفل کردم تا امیر حمله ور نشه تو اتاقم
لباسامو درآوردم و عوضشون کردم
یه روسری رنگی گذاشتم روی سرم ،بلوز شلوار اسپرت پوشیدم
یه دفعه صدای امیر و شنیدم هی میکوبید به در
امیر: آیه درو بازکن ،آیه تا صبح همینجا میشینم تا بیای بیرون پوستت و بکنم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸