eitaa logo
سردار سلیمانی
432 دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
18هزار ویدیو
303 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضامن چشمان آهوها؛ به دادم میرسی؟! ✋(أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ) 💚 👌پیشنهاد دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای حمال جوانی که هر هفته با دیدار‌ داشت و در جوانی دلدادۀ (علیه السلام) شد... 👌 بسیار زیبا 👈ببینید و نشردهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم تکان دهنده ازبوسه رهبربصیر انقلاب برلباس بنا به درخواست دختر رهبرحکیم انقلاب امام خامنه ای روحی فداه: بعد از بوسه بر لباس شهید ««من متبرک شدم»» ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پشت پرده عجیب بی حجابی‌های اخیر 🔹نقشه‌ای شوم برای حمله به ایران سازی
🌿🌹🌿 مجموعه چرا بجای گیر دادن به ، به فقرا رسیدگی نمیشه
امروز زنان و دختران غرب به خیابان امده اند و فریاد میزنند زن کالا نیست🗣 چون معمولا مثل کالا باهاشون‌رفتارکردن😑💔 همین فریاد رو۱۴۰۰سال پیش اسلام به تمام بشریت اعلام کرد 🔮 مرجع گفتمان
🔺۸ سال برنامه ها و پیشرفت هایمان عقب افتاد، چون رئیس جمهوری نداشتیم قوای مسلح به حمایت هایش دلگرم باشند؛ ۸ سال درجا زدیم چون رئیس دولت از گره زدن دیپلماسی به میدان واهمه داشت؛ ۸ سال رکود، چون باور به جوان و توان ایرانی در نهاد ریاست جمهوری محلی از اعراب نداشت؛ به عقب برنمیگردیم! 📳 🔮 مرجع گفتمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت ﴿ گام های عاشقی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت100 بعد از پیاده شدن، امیر صدام کرد سارا هم بدون هیچ عکس العملی رفت سمت محوطه دانشگاه - جانم امیر: آخر به این پسر چی بگم ،پدر گوشیمو درآورد از دیشب تا حالا ،فقط یا داره زنگ میزنه یا پیام میده - امیر میشه دوباره باهم صحبت کنیم؟ امیر: یعنی دیشب دوساعت صحبت کردین کافی نبود - نه امیر: باشه امروز بعد از ساعت کاریم میام دنبالت میریم یه جایی صحبت کنین - دستت درد نکنه امیر: آیه، جان عزیزت اینقدر سارا رو اذیت نکن - اخه اینقدر دوستش دارم اذیتش میکنم ولی بازم چشم امیر: حالا برو دیرت میشه - باشه فعلا امیر: یاعلی از پله ها بالا رفتم ،وارد کلاس شدم رفتم کنار سارا نشستم از قیافه در هم سارا معلوم بود که دلخوره اونم شدید... خواستم چیزی بگم که استاد وارد کلاس شد تویه کاغذ نوشتم براش،سارایی میدونستی تو اگه نبودی من تا حالا تو تیمارستان بودم ،از دستم دلخور نباش دیگه ،خیلی دوستت دارم یه چند تا شکلک خنده دار هم واسش کشیدم کاغذ و گذاشتم روی کتابش سارا بعد از خوندن مثل همیشه نیشش تا بنا گوشش باز شد بعد از چند دقیقه استاد هم برگه های امتحان وپخش کرد و شروع کردیم به نوشتن کلاس تا ساعت ۴ بعد از ظهر طول کشید بعد از کلاس رفتیم سمت بوفه دانشگاه دوتا ساندویج خریدیم و شروع کردیم به خوردن که امیر زنگ زد - جانم امیر امیر: بیاین دم در منتظرتونم - باشه ،الان میایم سارا: امیر بود؟ - اره ،پاشو بریم بیرون منتظرمونه سارا: من نمیام تو برو ،من میخوام برم خونه - عع ناز نکن دیگه،عذرخواهی کردم که سارا: ولی بازم میخوام برم خونمون - باشه ،پاشو میرسونیمت خونه سارا: باشه ،فقط صبر کن یه ساندویج هم واسه امیر بخریم حتما گرسنه اس - الهی قربون اون دلت بشم ،باشه پاشو بریم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت 101 سوار ماشین شدیم امیر هم قبل از اینکه حرکت کنه ،ساندویجش و خورد و کلی تشکر کرد از سارا و قربون صدقه اش رفت سارا هم پشیمون شد بره خونشون با هم رفتیم سمت پارک نزدیک خونمون ماشین و گذاشتیم پارکینگ و پیاده سمت پارک حرکت کردیم وارد پارک شدیم چند قدمی رفتیم که دیدم هاشمی روی یه نیمکت نشسته هاشمی با دیدنمون بلند شد و سمت ما اومد بعد از احوالپرسی منو سارا روی نیمکت نشستیم ده دقیقه ای گذشت و کسی حرفی نزد هاشمی رو کرد به امیر گفت : داداش احیانأ دلت نمیخواد واسه خانومت یه بستنی بخری ؟ امیرم که منظور حرفشو فهمید خندید و گفت: پول ندارم... هاشمی هم دست کرد تو جیبش یه ده تومنی داد به امیر امیر هم بدون هیچ خجالتی پول و ازش گرفت و به سارا اشاره زد که پاشه از کار امیر خندم گرفت بعد از رفتن امیر هاشمی با فاصله روی نیمکت نشست هاشمی: امیر گفت که میخواین باهام صحبت کنین - ببخشید میشه حرفایی که دیشب زدین و دوباره بگین! هاشمی با تعجب نگاهم کرد و گفت: چرا؟ - آخه دیشب اینقدر از دیدنتون شکه بودم که نفهمیدم چی گفتین هاشمی خندید و گفت: باشه چشم نمیدونم کی دلبسته شما شدم ،اولین روز دیدارمون ،یا تو شلمچه یا شایدم معراج ،اولش فکر میکردم دختر سرسختی باشین ولی کم کم که با روحیه اتون آشنا شدم فهمیدم نه شما سرسختیتون فقط با نامحرماست ،این باعث شد بیشتر بهتون علاقه مند بشم ،وقتی موضوع رو به امیر گفتم ،فکر میکردم الان میزنه سیاه و کبودم میکنه ،ولی برخلاف انتظارم خیلی با لبخند جوابمو داد درباره شما گفت ،درباره گذشته تون ،اینکه میترسین دوباره عاشق بشین ،اینکه شاید اصلا عاشق نشین،من بهتون حق میدم که همچین فکری داشته باشین ولی من از شما فقط میخوام که یه فرصت به من بدین تا بتونم قلبتونو مال خودم کنم از شنیدن حرفاش آروم شدم ،نمیدونستم دلیل این آرامش چیه... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت102 بعد از مدتی امیر و سارا با ۴ تا بستی تو دستشون اومدن سمت ما امیر: تمام شد حرفاتون ،یا بازم میخواین حرف بزنین ؟ هاشمی: نمیدونم ،اینو باید از خواهرتون بپرسین ... امیر : ولا خیلی سخت میگیریناا،منو سارا فقط نیم ساعت صحبت کردیم تازه از این نیم ساعت یه ربعش فقط داشتیم همو نگاه میکردیم و میخندیدیم ،اون یه ربع دیگه هم فقط در حال احوالپرسی کردن بودیم ... با شنیدن حرف امیر همه زدیم زیر خنده بستنی و از دست امیر گرفتم شروع کردم به خوردن همه نگاهم میکردن سارا: وااا آیه همه منتظر جواب تو هستیمااا لبخندی زدمو بلند شدم به امیر نگاه کردم : اگه میشه بریم خونه... امیر: هیچی،باز بدبخت شدم ،امشب باید گوشیمو خاموش کنم از هاشمی خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت خونه وارد حیاط که شدیم بوی خورشت قرمه سبزی مامان کل حیاط پیچیده بود وارد خونه شدیم مامان از آشپز خونه اومد بیرون همونجور که لبخند میزد گفت: سلام بچه ها خسته نباشین سارا پرید تو بغل مامان ،صورتشو بوسید: خیلی ممنونم مامان جون - مامان مهمان داریم؟ مامان : اره عمو اینا رو دعوت کردم امشب بیان چیزی نگفتم و رفتم سمت اتاقم که مامان گفت: بی بی هم میاد با شنیدن این حرف خوشحال شدم وگفتم آخ جون غروب با شنیدن صدای زنگ آیفون از اتاق پریدم بیرون - مامان کیه؟ مامان: بی بی - واییی که چقدر دلم براش تنگ شده بود تن تن در ورودی و باز کردم از پله ها یکی دوتا رفتم توی حیاط امیر و بی بی وارد حیاط شدن از خوشحالی دیدن بی بی جیغ کشیدم و پریدم توی بغلش بی بی هم مثل همیشه شروع کرد به نوازش کردن موهامو و قربون صدقه ام رفت. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃 🎥فیلمنوشت/در هجده ماه دولت رئیسی چه گذشت⁉️ 💢گوشه کوچکی از خدمات دولت رییسی که فقط شش ماه آن در شرایطِ پیچیده ترین آرایش امنیتی و اقتصادی بین المللی علیه ایران بود 🔴هیاهوی جدید اصلاح طلبان نشان چیست⁉️ 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط/گروه محتواسازای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢⛔️💢 🚨مراسم عروسی پسر یکی از خاخام های اسراییلی ⭕️دوتا نکته خیلی قابل تامل هست تو این فیلم 👇👇 1⃣نسخه اصلی برا خودشون فرزندآوریه، اما کانالهای فارسی زبانی که با حمایت مالیشون برای ایرانیان نسخه میپیچن، تشویق نگهداری سگ و گربه است و زن چرا باید بچه بیاره و محدود بشه🚷 2⃣و نسخه بعدیشون برای زنان و دختران ایرانی بی بند و باری و بدپوششی و ناامن کردن فضای جامعه و فروپاشی خانواده است، به اسم آزادی، اما شما پوشش عروسشون را ببینین. 🤔 بدخوردیم و خبر نداریم😔 ✍سادات عسگری
🍂بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی... اگر قدم بگذاری به چشم بارانی... 🍂بیا که بی تو نیامد شبی به چشمم خواب برای تو چه بگویم از این پریشانی؟! تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ... 🌱سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام . 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
بهترین عبادت⁉️ 🔅دعا برای و بر طرف شدن غم و اندوه از چهره مبارک حضرت ولی عصر علیه‌السلام مخصوصا در اماکن مقدس و بقاع متبرک که محل عبادت و دعای ایشان بوده است، از محسوب می شود. |شیخ جعفر مجتهدی رحمة الله|