eitaa logo
نَحنُ عُشاق الرِضا
96 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
138 فایل
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شروع تبادلات پر جذب یاس💜🌿 ادمین تبادل کانال تون میشم:)🍓✨ آمار تون +⁶⁰🍶💗 آیدیـم جهت شرکت در تبادلات: @CUKWHK اطلاعات و شرایط تبادلات 👇🏻🐟💙 https://eitaa.com/joinchat/166920416Cc502712b28
𝒵𝒾𝒷𝒶𝒾𝓎𝒟𝒶𝓇𝑜𝑜𝓃𝒯𝑜𝑜】 <یِکی‌را‌گُفتَند:حالَت‌چّطوراَست؟ گُفت:حالِ‌آنکه‌ِنمی‌دانَد‌چه‌ِحالی‌دارَد. چِگونه‌ِمی‌توانَد‌باشَد؟🌗✨❤️‍🩹 با‌مَتناش‌اَز‌عَزیزات‌‌دِل‌بِبَر🤤 شِعراش‌رو‌حِفظ‌کُن‌‌و‌بَرای‌ِعزیزات‌بِخون😉 بِبینَم‌چَند‌تا‌رَفیق‌داری؟! بَرای‌هَر‌کُدومِشون‌مَتن‌ِجَدید‌داشته‌ِباش‌و‌از‌بودَنشون‌تَشَکُر‌کُن😍 کَپشِنای‌تَوَلُدِش‌رو‌بِفرِست‌بَرای‌عَزیزات😙 پُروفایل‌هاتو‌لاکچِری‌کُن😎 ‌هَرروز‌بیو‌های‌ِاَنگیزِشیش‌رو‌بِخون‌ُپُر‌اَنگیزه‌ِروزِتو‌شُروع‌کُن😊 @ZibaiyDaroonToo
سلام سلام😘❤️ دنباله یک کانال خفن گاندویی میگردی؟😉 بیا این همون کانالیه که میخوای😍 🖤°《°ایثار°》°🖤 بدو تا پاک نشده🏃‍♂🏃‍♀ فعالیت هاش😍: و......................................... از همه مهم تر😯 😍🖤 🍃 ✨ 🍃 ✨ 🍃 ✨ @GANDO313 یک سر بیا پشیمون نمیشی😉
[خدایا به امید خودت] نویسنده رمان: ناشناس (یا زینب کبری) یک اثر جذاب و خواندنی [رمان رِفاقَتْ تا شَهادَتْ. ژانر: مذهبی، شهیدانه، دلسوزانه💔🗝] «داستان دختری به نام نورا، او در زندگی سختی زیادی میکشد، اتفاقات گوناگونی برایش رخ می دهد و خدا در آخر او را به آروزی همیشگی اش می رساند.» برای رفتن به پارت اول رو جستجو کنید ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ قسمتی از رمان👇🏻 ❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️ ❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️ ❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️ ❤️☁️❤️☁️❤️☁️❤️☁️ ❤️☁️❤️☁️❤️☁️ ❤️☁️❤️☁️ ❤️☁️ ❤️ ─┅═❥⊰رِفاقَتْ تا شَهادَتْ⊱❥═┅─ در این چند روز گرم اتفاقات زندگی بودم....... با مهلا دوست شدم، او به من اعتماد پیدا کرده است و من در مدرسه با او هستم. میخواهم بیشتر تلاش کنم تا بلکه بتوانم نگاهش را نسبت به تو، نسبت به حجاب، نسبت به رهبرش، نسبت به دین، تغییر دهم. خداوندا کمکم کن، نذر میکنم اگر بتوانم کسی که الان بهترین دوستم هست، به راه درست هدایتش کنم، یک بار قرآن را ختم میکنم، و به مدت یک سال هر شب، نماز مغرب به مسجد میروم و نمازم را به جماعت میخوانم. ممنونم که مثل همیشه هوایم را داری! ♥معشوقت نورا♥ دفترش را بست، چراغ مطالعه اش را خاموش کرد. از پنجره اتاق توجه اش به ماه که با نورانی بودنش آسمان مشکی را زیبا تر میکرد جلب شد. لب پنجره نشست و پنجره را باز کرد و به ماه خیره شد. @sbkbhj
یه کانال آوردم براتون مخصوص دخترای مذهبی😍😊 کانالی که همچی توش داره🤩 و خیلی چیزهای جذاب دخترونه دیگه زود بدو عضو شو😉 وگرنه پشیمون میشی😊 اینم لینکش😍😍👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3958112381Cbed0711258
😍🌸 با صدای در نگاهم رو از خودم در آیینه میگیرم و به اِلیا که در چارچوب در ایستاده نگاه میکنم که لبخندی میزنه و میگه : _ اصلا باورم نمیشه خواهر کوچولوم داره میشه. اخمی میکنمو میگم : _ هنوز خبری نشده، تازه میخوان بیان معلوم نیست که جواب مثیت بهشون بدم یا نه. سری تکون میده و میگه : _ پس میخای بد بخت و بدی. میزنم و میگم : _ یه کوچولو. دوباره سری تکون میده که این دفعه از روی و میخاد چیزی بگه که صدای میاد که دوباره تمام وجودم رو میگیره... 😂 🤣 کمک کنید بشیم یک‌کا🙂🌻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1674051752Cb5a857509d
رمان عشق در حصاره امنیت برگشتتت🤩🤩 با کلی اتفاق های جنجالییی❤ پارتی از آینده👇 بزن بغل حالم خوب نیست، باتوام میگم بزن بغلل چیشدی دوباره؟؟ ( سریع از ماشین پیاده شدم همونطور که بارون نم نم میبارد احساس لرز کردم!) چقدر بهت گفتم نیا!! گوش کردی؟؟ نه نکردی به خاطر اینکه لجبازی لجباااز ( حالم اصلا دست خودم نبود حالت تهوع داشتم ، چشم هام رو محکم روی هم قرار دادم و دوباره باز کردم و با صدایی بلند همراه با بغض بود داد زدم) آره رسول من لجبازم لجبازم دیگه! تو میبینی حالم خوب نیست بازم میبینی ولی دم نمیزنی از موقعی که پامو گذاشتم تو ماشین یه رونننند داری تو گوشم میخونی ، ای خاک برسر من کنن که به خاطر تو اومدم به خاطر تو که تنها نباشی ، اصلا مشکلت با من چیه هااا؟؟ چیههه _ چی داری میگی واسه خودت؟؟ اصلا دیگه نمیام خودت برو اینطوری کسی تو دست و پات نیست _ ( دستش رو از پشت گرفتم ..) میفهمی چی میگی؟! وسط این جاده تو این بارون کجا میری! تو کی هستی که هم سرم داد میزنی هم برام تعیین تکلیف میکنی؟؟ شوهرت! ادامه رمان👈@stst89🌻
سلام به دوستای گلم خوبید ؟ 😍 براتون یه رمان آماده کردم و الان هم در حال پارت گذاری هستش ...اما یه جورایی متفاوته توی این رمان آقای شهیدی جاسوس از آب در میاد 😐😰 خواهر سعید از هر چی خواننده و بازیگر هست خوشش میاد 😐😂 با سعید آبش توی جوب نمیره اما کافیه فقط پشت سر سعید حرف بشنوه بد جور ناراحت میشه 🙅‍♀️ توی سایت یه اتفاق هایی میافته که رسول باعث میشه به همه چی شک کنه 🤷‍♀️ و در آخر برای سعید یه اتفاقی میافته که همه فکر میکنن شهید شده 😕 داستان داره جالب میشه بیا تو کانال 💁‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/74580151C8350d295f1
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 . دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 @ya_Hossein3_1_3