Koorosh-Asadpour-Bi-Maryam-(320).mp3
11.21M
اهنگ زیبای#لری بی مریم باصدای کوروش اسدپور
#درخواستی_اعضا
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
22.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشپزی_چینی
آشپزی باگل نیلوفر😳😄
روزانه بیش از ۵۰نفرداخل پیوی میاین و میگیدازآشپزی های این خانوم بذارم حقیقتاآشپزیاش قشنگ و آرامش بخشه
ازحق نگذریم غذاهاشونم مقوی ومتنوعه😉
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
#تاریخی📜
بعد از دستگیری میرزا رضا کرمانی و
هنگام بازجویى از او پرسیدند چرا
حضرت ناصرالدین شاه را کشتی؟
او پاسخ داد:
سراسر مملکت را فساد و فقر گرفته و
همه تقصیر از او بود،چرا که سر رشتهی
همه چیز در مملکت به او ختم میشد.
گفتند :
این ربطی به والا حضرت ندارد و
اطرافیان او مقصرند، او از خیلی
امور ناراست بی اطلاع بود.
ميرزا گفت:
اگر اطلاع داشت که حقش بود و اگر
بیاطلاع بود، وای به حال مملکتی که
شاهش از این همه ناراستی و فقر و
فساد بى اطلاع باشد همان به كه بميرد.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
#حکایت
شخصی گفته :
مادرم آن روزها همه چیز برایش حیف بود، جز خودش!
یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف!
در خانه ما به چیزهایی حیف گفته میشد که نباید آنها را مصرف میکردیم..!!
نباید به آنها دست میزدیم،
فقط هر چند وقت یک بار میتوانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم!
حیف مادرم که دیگر نمیتواند درِ صندوقِ حیف را باز کند و چیزهای حیف را در بیاورد و با دستهای ظریف و سفیدش، آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد!
مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد...
دستهایش، چشمهایش، موهایش، قلبش، حافظهاش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
حالا داشتههایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست...
حیفِ مادرم که قدر حیفترین چیزها را ندانست!
قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد...
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️
دیشب خواب دیدم رفتم به بیست سال پیش
به همون روزایی که از مدرسه میرفتم خونه مادربزرگ
با همون لباس مدرسه توی ایون میشستم
مادر بزرگ با یه کاسه حنا و دوتا استکان چایی میومد کنارم
سرمونو حنا میزاشتیم
چایمونو میخوردیم
میرفتم توی آشپزخونه در حال تدارکات ناهار
دلم واسه اون خوابِ بعد از ناهار تنگ شده
خوابِ عمیقی که به خاطر سنگینی سرم بود
به خاطر بوی خوب حنا
به خاطر شعری که مادر بزرگ برام میخوند تا خوابای خوب ببینم
دلم برای مادر بزرگم تنگ شده...
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده .
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است .
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد .
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ،
می شود کودکانه شاد بود ،
می شود نفس کشید !
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم !
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
#پندانه
الماسهای زندگی
🔹بعضی وقتها آدمها الماسی در دست دارند. وقتی چشمشان به یک گردو میافتد، خم میشوند تا گردو را بردارند، اما الماس روی زمین میافتد. الماس قِل میخورد و به عمق چاهی فرومیرود.
🔸میدانید چه میماند؟
یک آدم...، یک دهن باز...، یک گردوی پوک... و یک دنیا حسرت...
🔹مواظب الماسهای زندگیمان باشیم. شاید بهدلیل اینکه صاحبشان هستیم و بودنشان برایمان عادی شده، ارزششان را از یاد بردهایم.
🔸الماسهای زندگی؛ پدر، مادر، همسر، فرزند، سلامتی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و... هستند.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
⭐️این قافله عمر
⭐️عجب می گذرد
⭐️ دریاب دمی که با
⭐️ طرب می گذرد
⭐️ ساقی غم فردای
⭐️ حریفان چه خوری
⭐️ پیش آر پیاله را
⭐️ که شب می گذرد..🌹
🦋شب بخیردوستان عزیزم🦋
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🦋رَبَّنا وَلا تُحملنا ما لا طاقَتَه لُنا بِهِ🦋
خدایا غمی که در طاقتمون نیست
رو برامون نخواه
💝سلام یکشنبه تون بخیر و شادی💝
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
مادربزرگ میگفت چای را باید توی قوری چینی دم گذاشت، قوری چینی عطر بهارنارنج را یکطور دیگری در میآورد. عطر زعفران را،بوی گل محمدی، هل را ، دارچین را.راست می گفت چای دم کردم یک هل کوچک انداختم توی قوری. حالا یک بوی خوبی پیچیده توی همه خانه، توی تمام وجودم. به دانه کوچک هل توی قوری نگاه میکنم و با خودم فکر می کنم این دانه به این کوچکی چه کارستانی کرده امروز. صبح امروزم را گرم کرده انگار...بعضی وقتها لازم است با همین چیزهای کوچک زندگی را گرم کنیم ، خوش رنگ کنیم ، خوش بو کنیم...
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f