هدایت شده از نیری
کتاب #عارفانه
🌷شهیدی که بین زمین و آسمان نماز خواند
🌷شهیدی که آیت الله حق شناس در موردش فرمود : اگر میتوانید مانند او را در تهران پیدا کنید
خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت دوم و سوم
از کسی که شهید را داخل قبر گذاشت پرسیدم: چیزی شده؟!
گفت:
"وقتی آخرین سنگ را گذاشتم ناگهان بوی عطر فضای قبر را پر کرد.باور کنید
با همهی عطرهای دنیایی فرق داشت!"
شب موقع نماز فرا رسید.
در شبهای دوشنبه و غروب جمعه استاد حق شناس مجلس موعظه داشتند
آن شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند، اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند.
موضوع صحبت ایشان به همین شهید مربوط می شد در اواخر سخنان خود دوباره آهی از سر حسرت در فراق این شهید کشیدند.
بعد در عظمت این شهید فرمودند:
« این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟
به من فرمود: تمام مطالبی که از( برزخ و...) می گویند حق است.از شب اول قبر و سوال و... اما من را بی حساب و کتاب بردند.»
بعد استاد مکثی کردند و فرمودند:
«رفقا،آیت العظمی بروجردی حساب و کتاب داشتند..اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود .چه کرد که به اینجا رسید!»
من با تعجب به سخنان حضرت استاد گوش می کردم ، به راستی این جوان چه کرده بود که استاد بزرگ اخلاق و عرفان این گونه در وصف او سخن می گوید!!؟
از دوستانش پرسیدم:
"این شهید چند ساله بود"؟
گفت: ۱۹سال!
دوباره پرسیدم:
"در این مسجد چه کار می کرد، طلبه بود"؟
او جواب داد:
"نه، طلبه رسمی نبود، اما از شاگردان اخلاق و عرفان حضرت استاد بود.در این مسجد هم کار فرهنگی و پذیرش بسیج را انجام می داد."
آن شب به همراه چند نفر از دوستان و همراه استاد آیت الله حق شناس به منزل شهید رفتیم
استاد وقتی وارد خانه شدند در همان ورودی منزل رو به برادر شهید کردند و با حالتی افسرده خاطره ای نقل کردند و فرمودند:
" به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشتند."
بعد نفسی تازه کردند و فرمودند:
"من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم.به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است."
حضرت آقای حق شناس مکثی کردند و ادامه دادند:
"من دیدم یک جوان در حال سجده است، اما نه روی زمین!!
بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است"!!
حاج آقای حق شناس در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ادامه دادند:
"من رفتم جلو دیدم همین احمد آقا مشغول نماز است.بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت: تا زنده ام به کسی حرفی نزنید."
من با تعجب بسیار به سخنان استاد گوش می کردم ..
آیا یک جوان می تواند به این درجه از کمال بشریت دست یابد!!؟
من به طرز ناخودآگاه در تمام مراسم این شهید حضور داشتم.
شاید این بار مسئولیتی بر عهده ماست.
شاید خدا می خواهد یکی از بندگان خالص و گمنام درگاهش را که بسیار ساده و عادی در میان ما زندگی کرد را به دیگران معرفی کند.
هرچند از دوران شهادت ایشان چندین دهه گذشته اما با یاری خدا تصمیم گرفتیم که خاطرات این عبد الهی را جمع آوری کنیم.
تازه زمانی که کار شروع شد، متوجه دیگر سختی ها شدیم.
احمدآقا از آنچه فکر می کردیم بسیار بالاتر بود
اما اگر استادالعارفین این گونه در وصف این جوان سخن نمی گفت، کار بسیار سختتر می شد.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمد_علی_نیری
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
[فرستاده شده از علوم کاربردی ]
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت چهارم
راوی: خواهر شهید
احمد در خانه ما واقعا نمونه بود.
همه او را دوست داشتند.
همه خانواده اهل نماز و تقوا بودند.
لذا احمد هم از همین دوران به مسائل عبادی و معنوی به خصوص نماز توجه ویژه داشت
او مانند همه نوجوان ها با بچه ها بازی می کرد، درس می خواند، در کارهای خانه کمک می کرد..
اما هرچه بزرگ تر می شد به رفتار و اخلاقی که اسلام تأیید کرده و احمد از بزرگتر ها می شنید با دقت عمل می کرد.
مثلا ، وقتی به مدرسه می رفت تا می توانست به همکلاسی هایی که از لحاظ مالی مشکل داشتند کمک می کرد.
یادم هست وقتی در خانه غذای خیلی خوب و مفصلی درست می کردیم و همه آماده خوردن می شدیم احمد جلو نمی آمد!!
می گفت: توی این محل خیلی از مردم اصلا نمی توانند چنین غذایی تهیه کنند. مردم حتی برای تهیهی غذای معمولی دچار مشکل هستند، حالا ما...
برای همین اگر سر سفره هم می آمد با اکراه غذا می خورد.
برای بچه ای در قد و قواره او این حرف ها خیلی زود بود. اصلا بیشتر بچه ها درسن دبستان به این مسائل فکر نمی کنند.
اما احمد واقعا از بینش صحیحی که در مسجد و پای منبر ها پیدا کرده بود این حرف ها را میزد.
برای همین می گویم اولین جرقه های کمال در همین ایام در وجود او زده شد.
رفته رفته هر چه بزرگتر می شد رشد و کمال و معنویت او بالا رفت تا جایی که دیگر ما نتوانستیم به گرد پای او برسیم!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
🍃🌹کانالِیادوخاطرشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
تفسیر سوره مبارکه#تفسیر_سوره مبارکه#یونس_آیه۹
استماع این آیه شریفه به نیابت از شهید مدافع حرم 🌸رضا بدری🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴موضوع :حجاب و حیا چیست؟
حیا ابزاری برای توانمندسازی زنان، مدیریت زن بر روابط و بدن خویش و آشتی با منزلت زنانه
⏪توقع داریم اینجا دانشگاه کشور ما باشد، سخنران هم مسئول بسیج و دانشجویان ارزشی هم اینجا نشسته باشند و بنر حجاب و عفاف هم پشت کلاس درس نصب شود.
اما واقعیتش را بخواهید اینجا دانشگاه آمریکاست، سخنران هم یک زن فمنیستی تازه مسلمان شده که درحال شرح دلایل حجاب به دانشجویان است.
© دکتر محمد سجاد شیرودی ...🔻
🌻کانال تاریخ حجاب🌻
https://eitaa.com/HistoryofHijab
سیّد بن طاووس میفرماید:
سحرگاهی در سرداب مقدّس سامرا بودم، ناگاه صدای مولایم امام زمان ارولحنافداه را شنیدم که برای شیعیان خود دعا میکردند و میفرمودند:
"خدایا! شیعیان ما را از شعاع نور ما و باقیمانده گِلِ ما خلق کردهای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبّت و ولایت ما انجام دادهاند؛ اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کردهای و آن چه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست خودت اصلاح کن ... و آنها را از آتش جهنّم نجات بده، و آنها را با دشمنان ما در خشم و غضب خود جمع نفرما!"
📚 نجم ثاقب
این اولین بار و آخرین بار نیست که امام زمان ارولحنافداه دست به دعا برداشته و برای شیعیان گنهکار دعا میکنند، امّا انگار همین شیعیان گنهکار فراموش کردهاند که شاید فرج مولایشان در گرو دعای آنها باشد!
یادمان نرود مولایمان چشم انتظار دعای ماست و دعای ما شاید با یک استغفار و توبه کارساز باشد!