بچه ها امروز به این نتیجه رسیدم که مدرسه غیر هنر ، کودک درون هم میکشه .
داشتم فکر میکردم اگه بزرگ بشم یه هنرستان میسازم که بیشتر چیزاش به دست و ایده ی خوده بچه ها ساخته بشه ، مثلا فرم مدرسه رو از بچه های طراحی لباس کمک بگیرم ، رو نقاشی دیوارا رو از بچه های رنگ روغن و ایده هاشون کمک بگیرم ، یه جا حالت نمایشگاه همیشه باشه که بچه ها کارای دستی شون رو برای فروش بذارن اگه خلاقیت داشتن نمره واسه درسشون بگیرن ، خلاصه هرجور شده خلاقیت و ایده هاشون رو قلقلک بدم .
از اونور خودمم مدیرش باشم بعد بجای پوشیدن لباسهای ساده مانتو رنگی و طرح دار و در عین حال رسمی بپوشم ، یه سالن غذا خوری تو مدرسه بذارم ، یه سالن تئاتر هم داشته باشه که غیر تئاتر فیلم از زندگینامه ی هنرمند های مختلف هم باشه ، شاید نمایشگاه هم یه بخشی از اون سالن باشه .
البته که یه آزمون ورودی عملی هم داره که کسایی نیان که فقط دلشون میخواد از درسا فرار کنن .
در کل دلم میخواد یه هنرستان باشه که از انواع اقسام رشته های هنری باشه و یه مدرسه ای باشه که بیشتر هنرمند های اون شهر یا کشور آرزوی بودن تو چنین مدرسه ای داشته باشن .
- تصوراتم از مدرسه ایده آلم .
وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم چه روزای خوبی داشتما ، چقدر خوشبخت تر بودم چقدر همه چی بهتر بود .
بابونههاییباعطرلیموترش؛
وای بچه ها وای بچه ها
تو کلاس نقاشی مون یه دختره هست استایلش چهره ش موهاش مدل حرف زدنش همه چیش ده از ده بعد امروز فهمیدم اوتاکو هم هستتتت =)
وای
1.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از آپشن های بزرگ با اکرلیک کار کردنه .
امروز یکی از همکلاسی هام که پریود شده بود و داشت از درد میمرد .
منی که مثلا میخواستم دلداری بدم : عزیزم_
+خفه شو دلداری ندی بهتره .
بابونههاییباعطرلیموترش؛
امروز یکی از همکلاسی هام که پریود شده بود و داشت از درد میمرد . منی که مثلا میخواستم دلداری بدم : عز
کلا infp ها خیلی چیزن گند میزنن به احساسات آدم 🌝