➕ادامه ی مطلب فوق (خروج محمدرضا)
جاه طلبی شاپور بختیار را کور کرد و نخست وزیری را پذیرفت و اولین شرط او خروج محمدرضا از کشور بود که وی بلافاصله قبول کرد پس از ازهاری اینک نوبت او بود که تحت عنوان استراحت ۲_۳ ماهه از ایران خارج شود. در لحظات سخت همیشه برای محمدرضا تنها یک راه قابل تصور بود و آن فرار از ایران بود. تا آن زمان آمریکا و انگلیس سقوط محمدرضا را باور نمی کردند و حد اعلای تلاش خود را برای حفظ او به کار گرفتند. تماس تلفنی کارتر به محمدرضا، رزالین با فرح و برژینسکی با اردشیر زاهدی قطع نمی شد. سفرای انگلیس و آمریکا نیز مدام به نخست وزیر و قره باغی می گفتند که مقاومت کنید با شما هستیم!
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۶۹_ ۵۷۱
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق (خروج محمدرضا)
این رویه تا اواخر دولت ازهاری ادامه داشت ولی اینک آمریکا و انگلیس نیز به این نتیجه رسیده بودند که باید محمدرضا موقتا از کشور خارج شود. در کنفرانس گوادلوپ سران غرب امید خود را به بختیار بستند و ژنرال هایزر وارد تهران شد. او یک هفته ورود خود را از محمدرضا پنهان نگه داشت و زمانی که ملاقات پیش آمد بطور صریح خروج او را از کشور جویا شد. او از محمدرضا پرسیده بود که کی از کشور خارج می شود؟ یعنی خواسته بود که محمدرضا روز خروج را مشخص کند! حتی تا آن زمان نیز بسیاری از مقامات و حتی آمریکایی ها و انگلیسی ها خروج محمدرضا را موقت می دانستند و تصور می کردند که ۲۸ مرداد دیگری تکرار می شود ولی برای من مستعجل شده بود که او هیچگاه مراجعت نخواهد کرد و با صراحت این حرف را می زدم.
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۶۹_ ۵۷۱
📱 @ruzirouzgari
➕نقل شوکراس راجع به سفر محمدرضا به مصر
در اسوان محمدرضا به آهستگی از هواپیما خارج شد و خسته و پژمرده می نمود؛ علی رغم سفارش مقامات مصری که باید با محمدرضا سرنگون شده با احتیاط بیشتری رفتار شود انور سادات قدم پیش نهاد تا گونه های او را ببوسد. به محمدرضا گفت: مطمئن باش محمد، تو در کشور خودت و در میان ملت خودت و برادرانت هستی. چشمان محمدرضا پر از اشک شد. انور سادات دوست داشت به محمدرضا خاطر نشان کند که نخستین باری که او را دیده ضمن یک رژه نظامی در قاهره به مناسبت ازدواج محمدرضا با شاهزاده فوزیه در سال ۱۹۳۹ بوده است. سادات با خنده می گفت: شما در جایگاه مخصوص ایستاده بودید و من در صف رژه دهندگان از برابرتان گذشتم. شما ولیعهد یک مملکت بودید و من یک افسر جز اهل دهکده ای که حتی اسم آن به گوشتان نخورده بود. از اواسط دهه ۷۰ محمدرضا کمک های هنگفتی به مصر کرد.
🖇منبع: شوکراس، ۱۳۸۱، ۸۴_۸۳
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ای مطلب فوق(دیدار انور سادات با محمدرضا در مصر)
پس از سفر سادات و همسرش در ۱۹۷۶ به ایران کردند خانم سادات و ملکه باهام دوست داشتند. در این سفر جهان سادات تحت تاثیر پیشرفت های ایران قرار گرفت اما بعدا گفت که از ولخرجی های نامعقول ثروتمندان ایرانی وحشت زده شده است. یکی از مقامات بلند پایه ی دولت ضیافتی به افتخار محمدرضا و ملکه و سادات و همسرش بر پا کرد. به نظر خانم سادات پلکان خانه این شخص از بلور ساخته شده بود چندین کیلو خاویار روی میزهای باغ نهاده بودند به شاخه ها و تنه درختان میوه های مختلف آویخته بودند، موس شکلات در ظرفی به شکل قو عرضه شد چندین ارکستر به نوازندگی مشغول بودند و بشقاب ها از طلای ناب بود. در سراسر دنیا چنین افراط کارهایی ندیده بود. وقتی ضیافت را ترک کردند به شوهرش گفت: احساس می کنم در این کشور انقلابی روی خواهد داد.
🖇منبع:شوکراس، ۱۳۸۱، ۸۴_۸۳
📱 @ruzirouzgari
➕سفر محمدرضا از مصر به مراکش به نقل از شوکراس
در ۲۲ ژانویه یعنی شش روز پس از آنکه محمدرضا تهران را ترک کردند ملکه فرح و محمدرضاوهمراهان به مراکش عزیمت کردند. سربازان در مسیرشان قالی قرمز گستردند و گارد احترام بیش از صد سرباز به حالت خبردار ایستاده بود تا محمدرضا از آن بازدید کند. توپ ها به عنوان ادای احترام شلیک کردند. انور سادات از او خواهش کرد که هروقت بخواهد به مصر بازگردد. محمدرضا و فرح سوار هواپیما شدند و درها بسته شد. محمدرضا جلو رفت تا در کابین خلبان در کنار سرهنگ معزی بنشیند. در حالی که سادات و در حدود سی تن از مقامات مصری به عنوان خداحافظی دست تکان می دادند مراسم تشریفاتی قدری به هم خورد. زیرا محمدرضا هواپیمای ۷۰۷ را کمی زودتر به راه انداخت و بخار قوی موتورها به سر و روی میزبانانش خورد. سادات و همسرش خم شدند و سرهایشان را در دست گرفتند.
🖇منبع: شوکراس، ۱۳۸۱، ۱۰۶
📱 @ruzirouzgari
➕دوران تبعید و حضور در باهاما به نقل از فریده دیبا
کنسانتین پادشاه سابق یونان هم که چند هفته ای بود ما را ترک کرده و برای انجام کارهای تجاری خود در آمریکا به سر می برد، با شنیدن خبر عزیمت محمدرضا به باهاما به "ناسو" آمد و به جمع ما پیوست. باید بگویم که وفاداری کنسانتین و عاطفه و مهر او مثال زدنی است. کنسانتین که خود بر اثر کودتای سرهنگ ها از سلطنت عزل شده و سرنوشتی مشابه محمد رضا داشت، بسیار برای ما دل می سوزاند. محمدرضا پس از کودتای یونان و سرنگونی نظام پادشاهی یونان، اداره بعضی از سرمایه های اروپایی خود را به کنسانتین سپرد و پادشاه اسبق یونان، بعضی از خرید های مورد نیاز ارتش ایران را انجام می داد و از محل درآمد مختصری که بدست می آورد، زندگی می کرد! محمدرضا همیشه می گفت که او در دنیا، دوستان حقیقی و صمیمی ندارد. اما کنسانتین یک استثنا است!
🖇منبع: فریده دیبا، دخترم فرح، ۱۳۷۹، ص۴۳۰
📱 @ruzirouzgari
➕سقوط پهلوی و کنفرانس گوادلوپ به نقل از فردوست
زمانی که نفرت عمومی از محمدرضا کاملا احساس شد و ضعف محمدرضا در اداره مملکت در حدی بود که حتی جم جرات نکرد ریسک کند محمد رضا صراحتا تصمیم خود را دائر بر خروج از کشور گرفت. تصمیم محمدرضا در خروج از کشور در همان گشت هوایی که با ازهاری بر سر جمعیت تظاهر کننده (تظاهرات تاسوعا و عاشورا) زد علنی شد و مسلما به گوش حامیان آمریکایی و انگلیسی محمدرضا رسید. موقعی که خود محمدرضا علی رغم اعلام هرگونه حمایت از سوی قدرت های درجه اول غربی، چنین ضعف نشان دهد تکلیف حامیان او معلوم است.بدین ترتیب بود که آمریکا و انگلیس متوجه راه حل دیگری شدند و آن حفظ ایران توسط نیروهایی چون جبهه ملی و شاپور بختیار بود. بختیار نخست وزیری را پذیرفت و محمدرضا خروج قریب الوقوع خود را از ایران رسما اعلام کرد.
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۹۸_۵۹۹
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه مطلب فوق( کنفرانس گوادلوپ)
در چنین اوضاعی در ۱۴ دی ۱۳۵۷ کنفرانس گوادلوپ با شرکت سران ۴ قدرت درجه اول غرب( آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان فدرال) تشکیل شد که مهمترین موضوع آن را سرنوشت ایران می داد. اولین اطلاع از مسائل کنفرانس گوادلوپ را من از پرویز ثابتی شنیدم. او گفت که از سفارت آمریکا می آید و با همتای آمریکایی اش( یعنی رئیس سیای سفارت) ملاقات داشته است. مامور آمریکایی به اطلاع ثابتی رسانیده که در گوادلوپ کنفرانسی تشکیل شده که در آن علاوه بر کارتر و ژیسکاردستن صدر اعظم آلمان(هلموت اشمیت) و نخست وزیر انگلستان(جیمز کالاهان) حضور داشته اند. در این کنفرانس کارتر ابتدا مطرح کرده که حضور محمدرضا در کشور قابل دوام و پشتیبانی نیست.تصمیم گوادلوپ تحمیلی بر محمدرضا نبود. او حدود یک ماه پیش طرح خروج خود از ایران را کشید و اکنون کاملا ثابت شده بود که برای حفظ ایران هیچ راهی جز خروج وجود ندارد.
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۹۸_۵۹۹
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه مطلب فوق( کنفرانس گوادلوپ)
کارتر در عمل تا آنجا که می توانست از رژیم او و خود او پشتیبانی کرد. او ب تهران آمد و آن نطق کذایی را در سر میز شام کرد که حداکثر پشتیبانی از محمدرضا در مقابل ایران و دنیا بود. او سپس از محمدرضا دعوت کرد که به آمریکا برود که رفت. حال اگر آن تظاهرات مقابل کاخ سفید به زیان محمدرضا تمام شد ارتباطی به خواسته کارتر نداشت. در شروع بحران کارتر با تلفن های روزانه که مسجل است تلاش می کرد که محمدرضا را از نظر روحیه آماده حداکثر مقاومت کند. حال اگر محمدرضا طبعا چنین آمادگی را نداشت این دیگر به کارتر مربوط نمی شود. می توان به یقین گفت که کارتر آنچه برای آمریکا در آن شرایط مقدور بود برای نجات او انجام داد و زمانی به این نتیجه رسید که از روحیه و تصمیم محمدرضا مطلع بود.
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۹۸_۵۹۹
📱 @ruzirouzgari
➕نقل از کتاب آخرین سفر شاه ویلیام شوکراس
صبح روز ۳۰ مارس محمدرضا و ملکه و همراهان با اتومبیل به فرودگاه رباط رفتند تا سوار هواپیمای ۷۴۷ اختصاصی ملک حسن بشوند. تا چند ساعت پیش آنها هنوز نمی دانستند به کجا بروند. آفریقای جنوبی محتمل ترین محل به بنظر می رسید. حسن محمدرضا را از مخالفت با رفتن به این کشور منصرف ساخته و گفته بود اگر تنها جایی که او را می پذیرد پس باید به همانجا برود. وزارت خارجه آمریکا هنوز موفق نشده بود پس باید به همانجا برود. اما در این میان اشرف پهلوی از دیوید راکفلر خواسته بود توجه بیشتری به وضع نامساعد محمدرضا بنماید و او مرتب مشغول بحث با هنری کیسینجر بود.بی اغراق می توان گفت که چندلحظه پیش از آنکه محمدرضا به آفریقای جنوبی فرستاده شود گروه راکفلر _ کیسینجر توانست دست کم یک پناهگاه موقت برایش تهیه کند.
🖇منبع: شوکراس، ۱۳۸۱، ۱۶۷_ ۱۶۸
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق ( سفر محمدرضا به باهاما)
باهاما چندان رضایت بخش نبود و ترتیبات سخت و پیچیده ای داشت. ملکه می گوید: حتی درساعت یک یا دو از نیمه شب روز قبل از عزیمت هنوز مطمئن نبودیم به آنجا خواهیم رفت. اما در آخرین لحظه دولت باهاما موافقت کرد. در این هنگام که یک نقشه جدید پرواز برای هواپیمای ۷۴۷ حسن ملک تنظیم شد. اکنون یکبار دیگر به سوی غرب می رفت و این دومین بخش از سفر آنان در جهانی بود که مرتب علیه آنان تغییر جهت می داد و جا به جا می شد. بعدها ملکه اظهار نمود:" وقتی به روابطی می اندیشیدیم که با اغلب کشورها داشتیم و حالا ناگهان آنها حاضر نبودند حتی با صحبت کنند. از ما برای اقامت در کشورشان دعوت کنند... دچار تاثر شدید می شدیم."
🖇منبع: شوکراس، ۱۳۸۱، ۱۶۷_ ۱۶۸
📱 @ruzirouzgari
➕نقل از خاطرات فریده دیبا
از طرف دیگر ما درست مثل ستارگان سیرک بزرگ مورد توجه توریست ها قرار گرفته بودیم. باهاما سرزمین توریستی است. نوع توریست های باهاما با توریست های سراسر جهان فرق می کند. کسی برای دیدن آثار تاریخی و فرهنگی به باهاما نمی آید. توریست هایی که وارد باهاما می شوند می خواهند از هر حرکت و هر عمل خود لذت ببرند. یک روز همسر سابق کیان کای چک (رئیس جمهور تایوان) به محل اقامت محمدرضا مراجعه کرد و گفت چون تبعه ی آمریکا است می خواهد با محمدرضا ازدواج کند تا براساس آن او بتواند وارد آمریکا شود! هر روز با حادثه جدیدی روبرو می شدیم.
🖇 منبع: فریده دیبا، ص۴۴۱
📱 @ruzirouzgari
➕محمدرضا در مکزیک به نقل از احمدعلی مسعود انصاری
در مکزیک محل اقامت محمدرضا شهر کوهستانی کیور اناواگا بود که شهری زیبا و خوش منظره بود؛ اما در آنجا ظاهرا از نظر امنیتی مصلحت نمی دانستند که محمدرضا قدم بزند و به همین خاطر بعد از ساعت ملاقات افراد فامیل جمع می شدند در مکزیک. بیشتر افراد فامیل مثل شمس و رضا و برادر و خواهرانش و ملکه مادر دور هم جمع بودند و محمدرضا معمولا و هر روز ساعت یک بعداز ظهر ناهار می خورد و بعد به دیدار مادرش می رفت. البته آن طور که در محافل خصوصی مطرح بود بعضی روزها هم به اسم دیدار مادر دنبال تفریحات دیگر با زیبا رویان می رفت. بعداز ظهرها ساعاتی را با ورزش و نیز به بازی ورق که همیشه مورد علاقه اش بود مشغول می شد.
🖇منبع: مسعود انصاری، تهران، ۱۳۶۷، ص۱۵۶
📱 @ruzirouzgari
➕بیماری محمدرضا به نقل از فریده دیبا
چهار هفته از اقامت ما در مکزیکوسیتی گذشته بود حال محمدرضا به نهایت وخامت رسیده و از همه بدتر مالاریا هم گرفته بود! " کوئر ناواکا" مملو از پشه های ناقل مالاریا بود. این بار به پیشنهاد "رابرت آرمائو" از آمریکا پزشکی را استخدام کردیم که پزشک خانواده راکفلرها بود. دکتر بنجامین کین از پزشکان معروف جهان برای معالجه محمدرضا ب مکزیک آمد. کین علاوه بر سرطان پیشرفته و مالاریا، یرقان شدید را هم تشخیص داد! یرقان انسدادی! دکتر کین گفت: این یرقان از پیشرفت سرطان در لوزالمعده است! دکتر کین پس از مطالعه پرونده پزشکی صراحتا اعلام کرد ژرژ فلاندرن فرانسوی مسئول پیشرفت سرطان در بدن محمدرضا بوده زیرا او داروهایی تجویز کرده که برای سلامتی محمدرضا فوق العاده خطرناک بوده و باعث پیشرفت سرطان شده اند! او گفت محمدرضا هرچه سریع تر باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد و کارتر تحت فشار کیسینجر و راکفلر پذیرفت که محمدرضا به نیویورک بیاید.
🖇منبع: فریده دیبا، ص۴۴۷_۴۴۸