➕ادامه مطلب فوق( کنفرانس گوادلوپ)
در چنین اوضاعی در ۱۴ دی ۱۳۵۷ کنفرانس گوادلوپ با شرکت سران ۴ قدرت درجه اول غرب( آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان فدرال) تشکیل شد که مهمترین موضوع آن را سرنوشت ایران می داد. اولین اطلاع از مسائل کنفرانس گوادلوپ را من از پرویز ثابتی شنیدم. او گفت که از سفارت آمریکا می آید و با همتای آمریکایی اش( یعنی رئیس سیای سفارت) ملاقات داشته است. مامور آمریکایی به اطلاع ثابتی رسانیده که در گوادلوپ کنفرانسی تشکیل شده که در آن علاوه بر کارتر و ژیسکاردستن صدر اعظم آلمان(هلموت اشمیت) و نخست وزیر انگلستان(جیمز کالاهان) حضور داشته اند. در این کنفرانس کارتر ابتدا مطرح کرده که حضور محمدرضا در کشور قابل دوام و پشتیبانی نیست.تصمیم گوادلوپ تحمیلی بر محمدرضا نبود. او حدود یک ماه پیش طرح خروج خود از ایران را کشید و اکنون کاملا ثابت شده بود که برای حفظ ایران هیچ راهی جز خروج وجود ندارد.
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۹۸_۵۹۹
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه مطلب فوق( کنفرانس گوادلوپ)
کارتر در عمل تا آنجا که می توانست از رژیم او و خود او پشتیبانی کرد. او ب تهران آمد و آن نطق کذایی را در سر میز شام کرد که حداکثر پشتیبانی از محمدرضا در مقابل ایران و دنیا بود. او سپس از محمدرضا دعوت کرد که به آمریکا برود که رفت. حال اگر آن تظاهرات مقابل کاخ سفید به زیان محمدرضا تمام شد ارتباطی به خواسته کارتر نداشت. در شروع بحران کارتر با تلفن های روزانه که مسجل است تلاش می کرد که محمدرضا را از نظر روحیه آماده حداکثر مقاومت کند. حال اگر محمدرضا طبعا چنین آمادگی را نداشت این دیگر به کارتر مربوط نمی شود. می توان به یقین گفت که کارتر آنچه برای آمریکا در آن شرایط مقدور بود برای نجات او انجام داد و زمانی به این نتیجه رسید که از روحیه و تصمیم محمدرضا مطلع بود.
🖇منبع: فردوست، ۱۳۸۷، ج۱، ۵۹۸_۵۹۹
📱 @ruzirouzgari
➕نقل از کتاب آخرین سفر شاه ویلیام شوکراس
صبح روز ۳۰ مارس محمدرضا و ملکه و همراهان با اتومبیل به فرودگاه رباط رفتند تا سوار هواپیمای ۷۴۷ اختصاصی ملک حسن بشوند. تا چند ساعت پیش آنها هنوز نمی دانستند به کجا بروند. آفریقای جنوبی محتمل ترین محل به بنظر می رسید. حسن محمدرضا را از مخالفت با رفتن به این کشور منصرف ساخته و گفته بود اگر تنها جایی که او را می پذیرد پس باید به همانجا برود. وزارت خارجه آمریکا هنوز موفق نشده بود پس باید به همانجا برود. اما در این میان اشرف پهلوی از دیوید راکفلر خواسته بود توجه بیشتری به وضع نامساعد محمدرضا بنماید و او مرتب مشغول بحث با هنری کیسینجر بود.بی اغراق می توان گفت که چندلحظه پیش از آنکه محمدرضا به آفریقای جنوبی فرستاده شود گروه راکفلر _ کیسینجر توانست دست کم یک پناهگاه موقت برایش تهیه کند.
🖇منبع: شوکراس، ۱۳۸۱، ۱۶۷_ ۱۶۸
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق ( سفر محمدرضا به باهاما)
باهاما چندان رضایت بخش نبود و ترتیبات سخت و پیچیده ای داشت. ملکه می گوید: حتی درساعت یک یا دو از نیمه شب روز قبل از عزیمت هنوز مطمئن نبودیم به آنجا خواهیم رفت. اما در آخرین لحظه دولت باهاما موافقت کرد. در این هنگام که یک نقشه جدید پرواز برای هواپیمای ۷۴۷ حسن ملک تنظیم شد. اکنون یکبار دیگر به سوی غرب می رفت و این دومین بخش از سفر آنان در جهانی بود که مرتب علیه آنان تغییر جهت می داد و جا به جا می شد. بعدها ملکه اظهار نمود:" وقتی به روابطی می اندیشیدیم که با اغلب کشورها داشتیم و حالا ناگهان آنها حاضر نبودند حتی با صحبت کنند. از ما برای اقامت در کشورشان دعوت کنند... دچار تاثر شدید می شدیم."
🖇منبع: شوکراس، ۱۳۸۱، ۱۶۷_ ۱۶۸
📱 @ruzirouzgari
➕نقل از خاطرات فریده دیبا
از طرف دیگر ما درست مثل ستارگان سیرک بزرگ مورد توجه توریست ها قرار گرفته بودیم. باهاما سرزمین توریستی است. نوع توریست های باهاما با توریست های سراسر جهان فرق می کند. کسی برای دیدن آثار تاریخی و فرهنگی به باهاما نمی آید. توریست هایی که وارد باهاما می شوند می خواهند از هر حرکت و هر عمل خود لذت ببرند. یک روز همسر سابق کیان کای چک (رئیس جمهور تایوان) به محل اقامت محمدرضا مراجعه کرد و گفت چون تبعه ی آمریکا است می خواهد با محمدرضا ازدواج کند تا براساس آن او بتواند وارد آمریکا شود! هر روز با حادثه جدیدی روبرو می شدیم.
🖇 منبع: فریده دیبا، ص۴۴۱
📱 @ruzirouzgari
➕محمدرضا در مکزیک به نقل از احمدعلی مسعود انصاری
در مکزیک محل اقامت محمدرضا شهر کوهستانی کیور اناواگا بود که شهری زیبا و خوش منظره بود؛ اما در آنجا ظاهرا از نظر امنیتی مصلحت نمی دانستند که محمدرضا قدم بزند و به همین خاطر بعد از ساعت ملاقات افراد فامیل جمع می شدند در مکزیک. بیشتر افراد فامیل مثل شمس و رضا و برادر و خواهرانش و ملکه مادر دور هم جمع بودند و محمدرضا معمولا و هر روز ساعت یک بعداز ظهر ناهار می خورد و بعد به دیدار مادرش می رفت. البته آن طور که در محافل خصوصی مطرح بود بعضی روزها هم به اسم دیدار مادر دنبال تفریحات دیگر با زیبا رویان می رفت. بعداز ظهرها ساعاتی را با ورزش و نیز به بازی ورق که همیشه مورد علاقه اش بود مشغول می شد.
🖇منبع: مسعود انصاری، تهران، ۱۳۶۷، ص۱۵۶
📱 @ruzirouzgari
➕بیماری محمدرضا به نقل از فریده دیبا
چهار هفته از اقامت ما در مکزیکوسیتی گذشته بود حال محمدرضا به نهایت وخامت رسیده و از همه بدتر مالاریا هم گرفته بود! " کوئر ناواکا" مملو از پشه های ناقل مالاریا بود. این بار به پیشنهاد "رابرت آرمائو" از آمریکا پزشکی را استخدام کردیم که پزشک خانواده راکفلرها بود. دکتر بنجامین کین از پزشکان معروف جهان برای معالجه محمدرضا ب مکزیک آمد. کین علاوه بر سرطان پیشرفته و مالاریا، یرقان شدید را هم تشخیص داد! یرقان انسدادی! دکتر کین گفت: این یرقان از پیشرفت سرطان در لوزالمعده است! دکتر کین پس از مطالعه پرونده پزشکی صراحتا اعلام کرد ژرژ فلاندرن فرانسوی مسئول پیشرفت سرطان در بدن محمدرضا بوده زیرا او داروهایی تجویز کرده که برای سلامتی محمدرضا فوق العاده خطرناک بوده و باعث پیشرفت سرطان شده اند! او گفت محمدرضا هرچه سریع تر باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد و کارتر تحت فشار کیسینجر و راکفلر پذیرفت که محمدرضا به نیویورک بیاید.
🖇منبع: فریده دیبا، ص۴۴۷_۴۴۸
➕سفر به آمریکا برای معالجه محمدرضا به نقل از فریده دیبا
در فرودگاه فوت لادردیل هیچ کس را منتظر خود نیافتیم ! در فرودگاه فقط یک کارشناس آمریکایی از اداره مواد کشاورزی منتطرمان بود که همه ی وسایل ما را بازرسی کرد تا مطمئن شود از مکزیک گل و گیاه و یا تخم سبزیجات و میوه همراه خود نیاورده ایم! محمدرضا در آن حال نزار و رنگ پریده که تب شدید هم آزارش می داد، گفت: ببینید روزگار با ما چه کرد؟ در همین خاک آمریکا ترومن، جان_ اف_ کندی و کارتر به استقبال من می آمدند و فرش قرمز جلوی پایم پهن می کردند! ما به بیمارستان نیویورک که به مرکز پزشکی کورنل وابسته به دانشگاه کورنل شهرت دارد وارد شدیم. محمدرضا با نام مستعار "دیوید نیوسام" بستری شد.
🖇منبع: فریده دیبا: ص۴۴۹_۴۵۱
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق (سفر به آمریکا)
در تمام پرونده های پزشکی او را دیوید نیوسام نام بردند. (جالب است بدانید که دیوید نیوسام در آن موقع نام حقیقی معاون وزارت امور خارجه آمریکا بود!) با اینکه کوشیده بودند ورود محمدرضا به این بیمارستان را کاملا سری نگه دارند؛ اما از همان لحظات اول ورود ما این موضوع علنی شد. و از محمدرضا به عنوان یک بیمار پولدار نهایت بهره برداری را می کردند و به منظور کمک برای تجهیز بخش سرطان شناسی بیمارستان و به عنوان شرکت در یک کار خیر مبلغ یک میلیون دلار به بیمارستان کمک کند! و این باج گیری آشکار از مردی در آستانه مرگ بود! محمدرضا که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد هیچ چاره ای نداشت که این پول را بپردازد!
🖇منبع: فریده دیبا: ص۴۴۹_۴۵۱
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق (سفر به آمریکا)
هر چند دقیقه یک بار پزشک جدیدی با پرونده ای در دست وارد اتاق می شد و حال او را می پرسید و پس از چند سوال پیش پاافتاده از اتاق خارج می شد. ما بعدا دلیل مراجعه ی این همه پزشک را فهمیدیم که هریک از آنها برای هر بار معاینه محمدرضا ده هزار دلار حق ویزیت مطالبه کرده بود! پزشکان پس از چند مشاوره که به طول انجامید محمدرضا را به اتاق عمل بردند و در حالی که همه ی آزمایش ها و عکس ها نشان می داد که طحال او سه برابر اندازه معمولی بزرگ شده است. کیسه صفرای او را درآوردند! فردای روز عمل جراحی با جمعیت زیادی از دانشجویان مقیم آمریکا روبرو شدیم که شعار مرگ بر شاه می دادند! دخترم با لبخند دردناکی گفت: اینها نمی دانند که دیگر نیازی به مرگ بر شاه گفتن ندارند و شاه دارد می میرد!
🖇منبع: فریده دیبا: ص۴۴۹_۴۵۱
📱 @ruzirouzgari
➕دیدار هامیلتون جوردن رئیس کاخ سفید با محمدرضا
در این دیدار جوردن به محمدرضا می گوید اعلیحضرتا ما برای تقاضای انجام کاری نزد شما نیامده ایم. ما آمده ایم مشکلی را که در کار گروگان های آمریکایی در ایران با آن روبرو شده ایم برای شما تشریح کنیم و امکان مسافرت شما را به یک کشور دیگر در حضور خودتان بررسی کنیم. محمدرضا گفت: بسیار خوب من قبلا هم گفته ام که حاضرم هرکاری که از من ساخته است برای رهایی گروگان ها انجام دهم. گفتم اعلیحضرتا می خواهم با صراحت بگویم که به عقیده ما تا زمانی که شما در آمریکا هستید رهایی گروگان های ما را تهران میسر نخواهد بود.
🖇منبع: محمود طلوعی، پدر و پسر، تهران ۱۳۷۶، ص ۷۷۵_۷۷۷
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق (دیدار جوردن با محمدرضا)
محمدرضا گفت: این مطلب ممکن است درست یا نادرست باشد؛ ولی آنچه شما آقای جوردن و رئیس جمهورتان باید درک کنید این است کسانی که سفارت آمریکا در تهران اشغال کرده و اتباع شما را به گروگان گرفته اند کمونیست هستند. اینها دشمنان دیرین من هستند که موجبات سقوط مرا فراهم کردند؛ همان طور که سرانجام با خمینی هم به مبارزه بر خواهند خاست. من طی سی و هفت سال دوران سلطنت خود همیشه دوست ملت آمریکا بوده ام و حالا هم حاضرم به هر فداکاری برای حل مشکل گروگان ها تن در دهم. من آماده خروج از آمریکا هستم ولی کجا می توانم بروم ؟
🖇منبع: محمود طلوعی، پدر و پسر، تهران ۱۳۷۶، ص ۷۷۵_۷۷۷
📱 @ruzirouzgari
➕ادامه ی مطلب فوق ( دیدار جوردن با محمدرضا)
در اینجا کاتلر رشته سخن را به دست گرفت و گفت: اعلیحضرتا در دوازده روز گذشته رئیس جمهوری و وریز امور خارجه آمریکا برای ترتیب اقامت شما به کشورهای دیگه منفی بوده و امکانات ما در انتخاب کشوری که شما باید به آن مسافرت کنید بسیار محدود است. محمدرضا پرسید: آیا به سوئیس و اتریش هم مراجعه شده است؟ کاتلر پاسخ داد: بلی ولی هیچ یک از آنها در شرایط فعلی حاضر به پذیرفتن شما نیستند. محمدرضا با ناباوری گفت: آیا از این موضوع اطمینان کامل دارید؟ کاتلر گفت: بلی سفرای ما در هر دو کشور طی چهل و هشت ساعت گذشته با وزیران خارجه سوئیس و اتریش ملاقات کرده و پاسخ منفی گرفته اند. محمدرضا با صدای خفه و غمناکی گفت: باید بگویم که این جریان مرا غافلگیر و ناامید کرده است. مثل اینکه هیچ کشوری در این دنیای بزرگ حاضر به پذیرفتن من نیست.
🖇منبع: محمود طلوعی، پدر و پسر، تهران ۱۳۷۶، ص ۷۷۵_۷۷۷
📱 @ruzirouzgari
➕اجبار محمدرضابرای ترک آمریکا به نقل از فریده دیبا
آمریکا در پاناما ده ها هزار سرباز داشت. آنها چند پایگاه نظامی در پاناما و در اطراف کانال پاناما داشتند. محمدرضا و همراهانش با یک هواپیمای کوچک نیروی هوایی آمریکا از تگزازس روانه پاناما شدند و در فرودگاه هاوارد که در یک پایگاه آمریکایی قرار داشت، فرود آمدند. اقامتگاه محمدرضا در جزیره کونتادورا قرار داشت که ژنرال عمر توریخوس(ژنرال گارد ملی) در آنجا چند ویلای مجلل شخصی داشت. فورا معلوم شد که چرا توریخوس محمدرضا را پذیرفته است، او هم چشم به پول های محمدرضا دوخته بود.
📚منبع: فریده دیبا: ص۴۵۸
📱 @ruzirouzgari
➕محافظ شخصی برای محمدرضا از اسرائیل به از نقل فریده دیبا
اسرائیل در پاناما دست بازی داشت. آنها در پاناما هم سفیر داشتند هم وابسته نظامی. سفیر اسرائیل در پاناما مرتبا به دیدار محمدرضا و فرح می آمد. محمدرضا از سفیر اسرائیل خواست تا یک لطف شخصی به او بکند و از موساد(سازمان امنیتی اسرائیل) برای او یک محافظ شخصی استخدام کند. در مدت کمتر از دوازده ساعت ژنرال اسرائیلی به نام "مایک هراری" که انگلیس الاصل بود در ویلای محمدرضا حاضر شد و تا روز مرگ محمدرضا سایه به سایه همراه او بود.
📚منبع: فریده دیبا: ص۴۶۲
📱 @ruzirouzgari