◾️ اَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الشَّهادَةِ فِي سَبِيلِكَ
◾️ به رسم عاشقی و طریق اهل یقین، بار دیگر شمیمی از عطر ایثار و شهادت، دلهای مؤمنان را معطر ساخت و چراغ عاشقی در مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) پرشورتر از همیشه شعلهور شد.
این بار، روح بلند شهید حجتالاسلام سید داود بیطرف، عالمی ربانی و سربازی صدیق برای اسلام، اهلبیت و انقلاب و ولایت فقیه در هنگامهای که دفاع از حریم حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما و مقاومت در برابر ظلم، ارزشی وصفناشدنی پیدا کرده، در دیار شام و در برابر دستان پلید تروریستهای سفّاک بر بلندای آسمان شهادت پر کشید.
اینک به پاسداشت مقام رفیع این شهید گرانقدر، شما علمای اعلام ، اساتید مکرم حوزه و طلاب و فضلای معزز و دیگر اقشار اما حزب الله را به مجلس بزرگداشت و تکریم مقام این شهید والامقام دعوت مینماییم.
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین فرازی نیا
زمان: دوشنبه ۱۴۰۳٫۱۰٫۱۰ از ساعت ۱۸ الی ۱۹:۳۰
مکان: [مدرسه علمیه مکتب الوحی ]
خیابان شیرازی ۲۴باغ عنبر۶ پلاک۴۵
مجلس ویژه برادران است
حضورتان موجب تسلی خاطر بازماندگان و تجدید پیوند با آرمانهای شهدای والامقام خواهد بود.
#مدرسه_علمیه_مکتب_الوحی
🔴🔴🔴
#فتنه_اکبر
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست چون گرگهای گرسنه سررسیدند ؛ درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان
ناامید شدند ؛ برگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!!!
سرانجام ، گرگ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!!
گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند
*چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند*
*که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!*
آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردند تا این که دیوارها شکسته شد
و درها باز گردید و همگی آزاد شدند
گوسفندان به صحرا گریختند
و گرگها پشت سرشان دویدند
چوپان صدا می زد
و گاهی فریاد می کشید
و گاهی عصایش را پرتاب میکرد
تا بلکه جلوی شان را بگیرد
اما بی فایده بود ...
گرگها گوسفندان را
در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند
آن شب ...
شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود
و شبی اشتها آور ...
برای گرگهای به کمین نشسته !!!
*روز بعد ...*
*چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ؛ در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...*
*جز لاشه های پاره پاره واستخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت*
❌ این حکایت مردمی است که
به دعوت و دام منافقین
و شیپور آزادباش دشمن خود و به امید واهی آزادی و بی بند و باری
به خیابان می ریزند !
گرانی هست ... بد هم هست ...
ولی تحمل می کنیم !
چون نا آرامی جدیدی در راه هست
بدتر از سال ۸۸ ...
مواظب باشیم ...!
⭕️ دشمنان کشور همگی جمع شدند در خارج از کشور ؛ پیش پدر خوانده های شان
و مرتب بر ضد کشور ایران جلسه دارند.
* جوکهای گرانی و کلیپ هایی از فقر مردم ... !!! برای تحریک مردم است.
*گرانی تنها چیزی هست که همه را به بیرون می کشاند*
واقعا هم این مردم درد دارند
کمر شان، از اقتصاد درهم ریخته، خم شده است.
با این اوضاع افتضاح اقتصادی ...
بیرون ریختن هم دارد !
من نیز دلم می خواهد بروم ...
🔺 اما نه ؛؛؛؛ نمی روم !
چون اغتشاشگرانِ بین مردم قصدشان * ارزانی برای مردم که نیست *
قصدشان * براندازی حکومت و به ذلت کشاندن این مردم نجیب و جنگ داخلی * است ؛ که اگر جنگ داخلی شود ؛ مردم کشور با هم درگیر شده و خواب راحت دیگر نداریم ؛ حال و روز فعلی کشور سوریه را ببینید.
نباید فریب این فتنه های جدید را خورد چون ما ملت امام حسینیم .
⛑ * گرگها به فکر آوردن رفاه برای مردم بازی خورده !!! نیستند ؛ دور نمای آنها تجزیه ایران است. *
🔻 تأمل کنیم !
ماهم از همین مردم هستیم ؛
گرانی برای همه ما نیز تبعات خودش را دارد ولی با صبوری و قناعت ؛ امنیت کشورمان را دستخوش حوادث و خوشحالی دشمنانمان نمیکنیم ؛ چرا که دشمن ؛ دشمن است و قصدش فرو پاشی کشور و دارد..گرچه همه ماننداسبها تجابت وفرمانبرداری و ادب وپذیرش مهارافسار خودراتوسط چوپان ویا یاصاحب وفرمانده ندارند و عده ای باید گوسفندونادان باشند وباپای خود به مسلخ گرگها بروند 🌺 یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ!
یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلوبنا عَلیٰ دینِکَ
🟡 امام زمان علیه السلام فرمودند به پدرت بگو آنقدر غُر نزند!
✍پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن(آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی) اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت...
رفت به حوزه ی علمیه اصفهان تا در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در حوزه در اختیارش بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولایش امام زمان ارواحنافداه بود و بس...
در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید اصفهان، حجره ی محقر سید ابوالحسن.
پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، چرا سخنم را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود اما هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب مدرسه بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار ذغال و همه ی مایحتاج و خوراکی.
سید را که دید گفت: آقایت سلام رساندند و فرمودند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
حاجسیدمجید_بنیفاطمه_اگر_تو_را_نداشتم_.mp3
3.58M
سنگ شدم طلا شدم
شاه شدم گدا شدم
چه میشدم اگر علی مرتضی نداشتم 📻🎶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️جریان مکاشفه میرزای نائینی در مورد عنایت امام زمان (عج) به ایران ❤️
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ رجزِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ خندق