4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا با لهجه مشهدی😂
این مذاکرات غیر مستقیم هم تبدیل شده به سوژه طنز ....
خیلی مطالب قشنگی از توش در اومد....😂😂😂
#مذاکره
از زاویهای دیگر
یک ایراد بسیار بزرگ در شرایط فعلی این است که دولت طرح مشخصی برای مذاکره ندارد. نه میداند دقیقا چه میخواهد و نه برای فردایِ شکستِ مذاکرات و یا به نتیجه رسیدن آن، طرح مشخصی ندارد!
از این جهت نسبت به مذاکرات زمان دکتر ظریف چند پله عقبتر هستیم ...
از مذاکرات که بگذریم دولت برای بحران ناترازی انرژی، مدیریت منابع آبی، قیمت ارز، بحران مسکن، تأمین و ذخیره کالاهای اساسی، تحقق شعار سال، ساماندهی اتباع و ... نیز طرح مشخصی ندارد.
گویی هنوز در حال بحث و بررسی با کارشناسان هستند!
#حمید_کثیری
Dr.Katiraei📍دکتر کتیرائی
وقتی هوش مصنوعی هم میفهمه که به آمریکا نمی شه اعتماد کرد .... 😂😂😂
ادامه مکالمه من و هوش مصنوعی....😜
999.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهگیری پيشرفتهترین بمبافکن آمریکا، B2 توسط پدافندی که نه تنها مشابهش در اختیار پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران هست بلکه پیشرفتهترش باور 373 هم ساخت داخله و خوراکش موشک صیاد 4B هست که بردش 2برابر ارتفاع پروازی B2 هست😍
بابا پنهانکار😄
تو رسانه الکی تعریف میکنند و مردم رو بیخود میترسونند
فریب جنگ روانی اینها رو نخورید مردم ایران، اینکه میگن رادارگریز، فقط ادعای آمريکاست و خودشونم میدونن دارند چاخان میکنند.
برا ما مثل هلو بپر تو گلو هست
نترسید و نترسانید...
#داستانک
قرار بود من پزشک شوم. یعنی این قرار را با پدرم گذاشته بودیم. قرار بود درسم را خوب بخوانم، بعد در بهترین دانشگاه ایران قبول شوم و پزشکی بخوانم. این قرار مال وقتی بود که اصلا نمیدانستم دانشگاه و کنکور چیست. از برق چشمان پدرم - وقتی از پزشکی حرف میزد - فهمیده بودم باید چیز قشنگی باشد.
اما اصلیترین تصمیم زندگیام را در پانزده سالگی گرفتم. پدرم گفت باید مهندس شوی. مهندسین ارشد محل کارش او را قانع کرده بودند که پول در مهندسی ست. بعد با عجله خودش را به خانه رسانده بود و گفته بود: پسرم پزشکی سخت است، آخرش هم معلوم نیست تخصصی که میگیری به درد پول در آوردن بخورد یا نه. اما مهندسی خیلی بهتر است، چهار سال درس میخوانی، میشوی مهندس. یک امضا میزنی و تمام. بعد ماشینهای خوشگل و مدل بالا میخری، خانههای آنچنانی. حتی میتوانی در هر شهر یک خانه داشته باشی. اینها را میگفت و لذت میبرد. احساس میکرد یک لیموزین مشکی صفر کیلومتر ایستاده است جلوی خانهمان و دو بادیگارد مشکیپوش خوشتیپ من را بدرقه خانه کردهاند.
آن زمان اما من عاشق دختری شده بودم که خانهشان روبروی خانه ما بود. درست روبرو. هر شب یک ربع مانده به دوازده بدون اینکه قرار قبلی گذاشته باشیم، میآمدیم جلوی پنجره و همدیگر را نگاه میکردیم. هر شب برایش نامه مینوشتم که دوستش دارم و قرار است پزشک مشهوری شوم و برایش یک خانه زیبا و النگو بخرم. بعد که تصمیم بابا عوض شد تمام نامهها را پاره کردم و دوباره برایش از مزایای همسر یک مهندس شدن نوشتم و توضیح دادم که مهندسها خانهها و النگوهای بهتری برای همسرشان میخرند.
هیچوقت قسمت نشد نامه را به او بدهم، چون تا میآمدم تصمیمی بگیرم، قرارهایمان عوض میشد. یک روز راننده اتوبوس میشدم، یک روز حسابدار، یک روز فوقتخصص قلب میشدم و یک روز مخترع سامانههای موشکی. فکر میکردم قبل از اینکه کسی را دوست بداری باید تکلیف قرارها با پدرت را مشخص کنی. بالاخره وقتی همسر آیندهات از تو النگو خواست، باید بتوانی بگویی چشم.
یک روز هم دیدم که دست به دست پسری که حداقل پنج سال از من بزرگتر بود قدم میزند. رگ غیرت شرقیام باد کرد و آمدم دوباره همهی نامهها را پاره کردم و ریختم توی چاه توالت. دیگر هیچوقت پای پنجره نرفتم، هیچ وقت تلاش نکردم تا بدانم اسمش چیست و با پدرش قرار گذاشته است که چکاره شود. بعد از آن دیگر قراری با پدرم نگذاشتم. نه دکتر شدم و نه مهندس، نه نابغه ریاضیات و نه تکنسین ماهر الکترونیک. شاعر شدم و تمام زندگیام با کلمه گذشت.
یک روز کاغذی برداشتم و بزرگ روی آن نوشتم:
یادم باشد قبل از اینکه با پسرم قرار بگذارم که چکاره شود، به او یاد دهم که خوب عاشق شود، خوب عاشقی کند و بجای النگو و خانهی زیبا، برای معشوقش قشنگ بخندد و جرأت کند که روزی چند بار به او بگوید: دوستت دارم.
مهندسی که نداند چگونه باید بگوید دوستت دارم، به درد لای جرز دیوار می خورد. پزشکی که نداند درد دل بیصاحاب معشوقاش را چگونه باید دوا کند، آمپولزن هم نیست. بعد نامه را تا کردم و گذاشتم توی صندوقچهای که نامههای زیادی را از قبل در دلش جا داده بود.
✍️ مهدی صادقی
636.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وایییی🤣😂🤣
با صدا گوش بدید....
بزرگترین شکستی رو وقتی خوردم که از تو فریزر، ظرف بستنی رو برداشتم نشستم رو مبل، دیدم پیاز داغ یخ زده است!😂😁
دارم چیزبرگر میخورم به مامانم تعارف کردم با مهر و عطوفتی وصف ناپذیر
گفت: نه مامان جان، این آشغالا به من نمیسازه ، تو بخور نوش جان
😄