#آیه_نگار
وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ
💌 و بگو: پروردگارا! [مرا] بیامرز و [بر من] رحم کن و تو بهترین رحمکنندگانی
📖 بخشی از سوره مومنون آیه ۱۱۸
🌸 نیایش صبحگاهی
🌸 پـروردگارا
به خاطر امیدواری به لطف بیپایانت
از تو ممنونم
به خاطر رزق و روزی حلال و فراوانم
از تو ممنونم
به خاطر همنشینی با خوبانت
از تو ممنونم
به خاطر توفیق بندگیام
از تو ممنونم
به خاطر وجود شکرگزاری و بزرگترین
و ارزشمندترین نعمت شکرگزاری
که در اختیارم گذاشتی از تو ممنونم
ای که وقتی در این مینگرم
که کیستم و به کجا میروم
همه اثر و رد پاهای عاشقانه تو را میبینم
که بر من حاوی پیامهای شکوهمندی هستند
و اینکه چقدر از شکوه خود عاشقانه
بر من دمیدی و زیباترین مسیرهای
عشق را برایم قرار دادی
سپاسگزارم از اینکه نگاه پر عشقت
هر لحظه بر زندگیمان است
و حامی و هدایتگری جاودانه هستی
تو را برای تمام بودنهای عاشقانهات
عاشقانه سپاسگزارم
آنگاه که لیاقت
دریافت پروردگار را
در خویش داشته باشی
بدان که او به هزاران شیوه
در تو تجلی خواهد کرد.
متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب💞
این جوانمرد، همیشه با وضو بود.🌷
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!💞🌷💞🌷💞🌷💞🌷
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.💞
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش. کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.🌷
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.💞
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.🌷
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»💞
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!🌷
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.💞
''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است!
شهدارا یادکنیدحتی بایک صلوات
🌹🍃🌹🍃
🕊ماجرای اذان معجزه آسای شهید « هادی»
❣در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند: «چه شده که الان می خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می شود. وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند.
🌴بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است. لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود.🌹🕊
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
🌹🍃🌹🍃
ســــــ♥️ـــــلام یوسف زهرا✋
سخن بے تو مگر جان شنیدن دارد؟
نفس بے تو ڪجا ناے دمیدن دارد؟
علت ڪورے یعقوب نبے معلوم است
شهر بے یار مگر ارزش دیدن دارد؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج