فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری زیبا از حمل مادر توسط یک زائر به سمت کربلا از منطقه راس البیشه!
🔹منطقه راس البیشه در فاصله ۶۰۰ کیلومتری از کربلا قرار دارد و در بخشی از مسیر زائران باید از میانه ساحل و دریا عبور کنند.
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسرت آتیشت میزنه!!!
روز قیامـت خیلیا حسرت میخورن که چرا تلاش نکردن بهجت بشن...
_تافرصت داری امام زمان رو یاریکن🚶♂
🎙استاد_پناهیان
#امام_زمان
@sulook
این متن خیلی به دلم نشست✨
از کاسبی پرسیدند: چطور در این کوچه پَرت و بیعابر کسبِ روزی میکنی؟
با آرامش گفت: آن خدایی که فرشته مَرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشته روزیَش مرا گُم میکند!
@sulook
گذشتہ هایت راببخش
زیرا آنان همچون ڪفشهاے ڪودڪیت
نہ تنهابرایت ڪوچڪند!
بلڪہ تورا
ازبرداشتن " گام هاے بزرگ "
بازمیدارند!!!
شبتون خدایی🌙
@sulook
میخواهی آرامش داشته باشی؟
امام صادق علیه السلام :
بهترین آرامش و آسودگی، بی توقعی از مردم است.
📚 کافی ج۸
@sulook
🧠 در جمجمه یک درز و شکاف وجود دارد که در منابع طب سنتی به آن یافوخ و در طب نوین درز ساژیتال گفته میشود.
🧠 یکی از عوارض خشکی مغز ، خواب سبک و سوت گوش هست، حکما توصیه می کنند که مسیر درز یافوخ را با روغن بنفشه یا بادام شیرین چرب کنند.
🧠 یکی از رطوبت بخشهای طبیعی دیگری که باید به آن توجه کنیم، کشیدن مسح سر هست که در طی شبانهروز چندین مرتبه به مغز رطوبت بخشیده و باعث آرامش اعصاب و ... در فرد میگردد.
🆔 https://t.me/daroshefaenarjeskhatoon313
📳 https://eitaa.com/daroshefaenarjeskhatoon313
@sulook
همین موجود چند سانتی بیست سال دیگه صداشو کلفت میکنه و میگه خدا نیست. يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَريمِ - انفطار ۶
@sulook
📚حکایت بسیار زیبا و آموزنده؛
عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی
علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد:
يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم....
فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان!
انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟
ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید.
گفت: سید! شرح مفصلی دارد.
من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود.
خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته هاى او در حضورش بودم.
او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم.
بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ...
بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.
گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه اى روشن میشد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود.
تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته باشد.
در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم،
ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست.
فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان!
او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد.
فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم!
كه ناگهان نفهميدم چه شد...
إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد.
📒نور ملكوت قرآن(ج1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص
@sulook