eitaa logo
کانال سیاست دشمنان مهدویت
900 دنبال‌کننده
89.3هزار عکس
114.6هزار ویدیو
563 فایل
پیشنهادات و انتقادات ⤵️ @seyedalii1401 سلام علیکم گرد هم جمع شده ایم تا در فتنه اکبر از یکدیگر چیزهایی یاد بگیریم و به مردم بصیرت دهیم وظیفه ما تولید محتوا ، و هوشیاری مردم در برابر فتنه های سیاسی دشمنان اسلام ومهدویت میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۱۵) شب سیاه است و قیرگون و مذاب و من انگار در حفره ای سیاه نشسته ام. كتفها فرو افتاده و تن خسته و دل ، دو دل بود که چه کنم با نامه ی دوست دیرینه ام معاویه ، و آن همه حوادث کوچک و بزرگ که در اندک مدتی چون صاعقه فرود می آمد و مرا که پیر و فرتوت شده بودم و گمان می کردم از هیچ بادی نلرزم و با برق صاعقه ای و کوبش رعدی به امید بارانی برای خود نباشم، اینک با نامه ی معاویه به « چه کنم چه کنم » افتاده بودم. معاویه نوشته بود : پیک علی پیش من آمده و می خواهد برای علی بیعت بگیرد، نفسم را حبس کرده ام تا تو بیایی . دلم می خواست برای او می نوشتم : « برادرم معاویه ! تو امیر شامی و به دنبال تخت و تاج شاهان ایران و رومی ، مرا دیگر آن سوداها از سر گذشته ، تو که بهتر می دانی طوفان على در راه است و بنیان حکومت تو لرزان گردیده و از من چاره سازی برای حفظ تاج و تخت خود نتوانی ساخت. اما نه ! معاویه زیرک است ؛ توان این را دارد که بر حکومت نوپای علی غلبه کند. هرچند او اینک خلیفه است و حکومت حجاز و ایران و مصر در دست های اوست ، اما شام با وجود معاويه و خاندانش بنی امیه لقمه ای نخواهد بود که علی بتواند آن را به راحتی هضم کند. من اگر در کنار معاویه باشم ، کار برای علی دشوارتر خواهد شد و چه بسا شام بر کوفه غلبه کند ، بعید نیست که روزی معاویه را در کسوت خلافت ببینم و خود در کنار او باشم و خلعت حکومت ایران یا مصر را بر تن کنم. ادامه دارد... ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿💗 بعضی‌ وقتا‌ که ‌دلمون ‌می‌گیره و حس ‌می‌کنیم ‌ هیچکسو نداریم🥀 خــدا میگه؛ دیدی ‌همه ‌تنهات ‌گذاشتن ولی‌ من ‌هنوز پات‌ موندم❤ من‌ هیچوقت تنهات ‌نمیزارم بیا پیش‌ خودم ‌بیا🙂 بایدفدای‌همچین‌خدایی‌شد‌💌 ⁦ ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید چند روز پیش چه اتفاقی افتاده؟ بزرگوارانی که در نشر این مطلب ما رو یاری می‌کنند، در ثواب جهاد تبیین سیره شهدا شریک هستند. ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ: ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ بُت ﻧﺴﺎﺯﻡ🌸🍃 ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ: ﺗﻼﻓﯽ ﮐﺮﺩﻥ، ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺩﻡ میکاهد ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺩﺕ میكنند، ﺣﺘﻤﺎً ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺗﺮﻡ آموختم: تا با کفش کسی راه نرفتم، راه رفتنش را قضاوت نکنم؛🌸🍃 ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ: ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ، ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ: ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ: ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﻬﺎ ﺯﻭﺩ؛ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻠﺪﻧﺪ🌸 آموختم: ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺤﻮ ﺷد ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ حرف‌هایی که بر دل نشست ] خانم بیسان طراف | خبرنگار المیادین لبنان اینم ببینید وبه رهبرتون افتخارکنید دعا کنید ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 چهارشنبه‌سوری شروع نشده ۵ قربانی گرفت 🔺سخنگوی سازمان اورژانس کشور: از اول اسفند تعداد ۹۶ نفر براثر حوادث مرتبط با چهارشنبه‌سوری آسیب دیدند که از این تعداد متاسفانه ۵ نفر فوت کردند و ۱۵ نفر دچار قطع عضو شده‌اند. ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
⭕️ آیت‌الله امامی کاشانی درگذشت آیت‌الله محمد امامی کاشانی نماینده مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه موقت تهران ساعتی پیش در منزل به علت ایست قلبی دار فانی را وداع گفت. وی متولد ۱۰ مهر ۱۳۱۰ بود و ریاست مدرسه عالی شهید مطهری را نیز بر عهده داشت. ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢گریه دردناک نوزاد فلسطینی به دلیل گرسنگی در شمال نوار غزه😭😭 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ کدام دعا نقش مهمی در ظهور امام زمان (عج) دارد؟ دعای «اللهم کن لولیک...»یا دعای دیگر؟ 🔹 باید از خداوند بخواهیم که در ظهور حضرت تعجیل فرماید. اشتباه مهم ما این است که از خود امام زمان می خواهیم که تشریف بیاورند؛ در حالی که ظهور به خواست خداوند متعال بستگی دارد. نباید به خداوند دستور بدهیم که چکار کند و چه کار نکند و به خدا اعتراض کنیم؛ بلکه باید به درگاه الهی دعا، التماس و زاری کرد. ما باید در هرحال راضی به رضای الهی باشیم که او بهتر مصلحت ما را می داند و فرج امام زمان را از خدا بخواهیم، نه از خودشان. 🔸 درباره حضرت مهدی دعاهای زیادی سفارش شده است که اهل بیت هم آن را می خواندند. مانند زیارت ها و دعاهای زیر که میتواند ما را به حضرت نزدیک، و معرفت ایشان را در دل ما زیاد کند و باعث ظهور ایشان شود: - دعای غریق: «یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» - دعای فرج: « الهی عظم البلاء و ...» - دعای «اللهم کن لولیک...» - زیارت آل یس - دعای ندبه - دعای عهد ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت46 آبرو چرا؟ آخر هفته که اومدن ،دیگه میشه مایه افتخار نرگس: باز چه دیونه بازی تو درآوردی دختر - هیچی نرگس: من برم تا باز با خبرای داغت خودکشی نکردم - برو بابا،راستی واسه آخر هفته چی بپوشم خوبه ؟ نرگس: رهاااااااا کارامو رسیدم رفتم سمت اتاقم  درو باز کردم خشکم زده بود نگار بود - وااییی نگار تو اینجا چیکار میکنی؟ نگار: سلام به دوست بی معرفت ،منو باش فکر کردم گم و گور شدی رفتی ( بغلش کردم) وایی که چقدر دلم برات تنگ شده بود ( دستمو نیشگون گرفت): آییی چته دیونه؟ نگار: تو الان باید زیر مشت و لگدم له بشی ،این که چیزی نبود یعنی نباید میگفتی،برگشتی، واااییی از اون بدتر ،زلیل شده نباید میگفتی شوهر کردی؟ ( خندم گرفته بود از حرفا یه نفس داشت میگفت) :شرمندتم نگار جون نگار : کوفت و شرمندم ، بشین تعریف کن برام کل ماجرا رو - چشم (همه ماجرا رو واسه نگار تعریف کردم) نگار: خوب احیانا یه برادر شوهر نداری بیاد مارو بگیره - شرمنده ،یه خواهر شوهر دارم ،اونم واسه یه نفر دیگه است.. نگار: ولی خدا خیلی بهت رحم کرد،حقش بود اون نوید عوضی - بیخیال ،از خودت بگو ،چیکارا میکنی ؟ نگار: هیچی از وقتی تو غیب شدی ،منم زیاد دانشگاه نمیرفتم ،البته بیشتر از ترس نوید بود ،احتمالن همه درسارو ترم بعد  با هم  برمیداریم - من دیگه نمیخوام ادامه بدم نگار:چرا؟ - دلم میخواد اینجا باشم،پیش بچه ها،اینقدر شیرینن که نگو نگار: دیونه ای به خدا - خواهر شوهرمم میگه نگار: حالا عروسیت دعوتم میکنی دیگه ؟ - عروسی نمیخوام بگیرم ،ولی اگه یه مهمونی ساده گرفتیم حتمن خبرت میکنم نگار: چقدر این شاه دوماد تغییرت داده، مهره مار داره حتمن - اره خیلییییی نگار: باشه ،من دیگه برم ،دیدمت خیالم راحت شد - قربونت برم،بازم شرمندم که خبر ندادم نگار: باشه ،تلافی میکنم این کارتو - بازم بیا اینجا ببینمت نگار: شعور نداری دیگه،یه دعوت نمیکنی بیام خونت ،میگی بیا اینجا.. - وای از دست تو نگار: فعلن خداحافظ - به سلامت 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت 47 نزدیکای ظهر بود که گوشیم زنگ خورد ،رضا بود - جانم رضا: جانت سلامت بانو ؟ خوبی؟ - با شنیدن صدای شما عالی رضا: باش ،خودم میام دنبالت بریم خونه - رضا جان میخوام برم خونه ،با مامان و بابا صحبت کنم واسه عروسیمون رضا: رها جان ،جدی جدی بود حرفای صبح؟ - نه گلوم خشک شده بود ،گفتم یه کم  حرف بزنم خوب بشه رضا: آخه تو اینقدر خوابت میاومد گفتم حتمن ،داری ادامه خوابت و تعریف میکنی برام - ععع یعنی تا اینقدر خل و چلم رضا: دور از جونت خانوم،باشه بمون خودم میرسونمت خونتون - باشه منتظرت میمونم رضا: فعلن ،یا علی - علی یارت وسیله هامو جمع کردم رفتم سمت دفتر نرگس درو باز کردم نرگس: بابا مثلا ما مدیریماااا ،یه در بزن بیا تو -چشم خواهر شوهر عزیز نرگس: خوب کاری داشتی؟ -میخواستم بگم ،رضا داره میاد دنبالم ،میتونم زودتر برم نرگس: صبر کن با هم بریم خونه دیگه - من میخوام برم خونه مامانم نرگس: آها باشه،رفتی زود بیا - ببینم چی میشه نرگس: لوووس ،برو رفتم تو حیاط منتظر رضا شدم دیدم بچه ها یه گوشه از حیاط دارن بازی میکنن رفتم نزدیکشون - بچه ها منم بازی؟ ! بچه ها: ببببلله زهرا خانم: خوب بچه ها دستای دوستاتونو بگیرین - آفرین بچه ها زهرا خانم: حالا بچرخیم ،میخوایم عمو زنجیر بافت بازی کنیم - عمو زنجیر بافت بچها: بهههله - زنجیر منو بافتی بچه ها: بهههله ( یه دفعه رضا اومد دست یکی از بچه ها رو گرفت) رضا: پشت کوه انداختی؟ بچه ها و من : بههههله رضا: بابا اومده بچه ها: چی چی آورده ؟ رضا: نخود ،لوبیا بچه ها: بخور و بیا بعد یه کم بازی کردن رفتیم رضا منو رسوند خونمون رضا: رها جان غروب بیام دنبالت - تو دوست داری بیام ؟ رضا: از من بپرسی که میگم همینجا میمونم تا تو بری صحبتاتو بکنی بیای بریم خونه - الهی فدات شم ،غروب بیا دنبالم رضا: چشم - چشمت بی بلا رضا: فعلن ،یاعلی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تسبیح فیروزه ای 💗 پارت 48 وارد خونه شدم - ماماااان؟ مامان: تو اتاقم رها از پله ها رفتم بالا در اتاق و باز کردم - سلام ،دارین چیکار میکنین؟ مامان: دارم یه کم تمیز کاری میکنم - جدی،معصومه خانم و چرا نگفتی بیاد مامان: معصومه خانم ، دخترش تصادف کرده رفته پیشش بیمارستان - آخییی ،خدا انشاءالله شفا بده مامان: الهی آمین ،چیزی شده این موقع اومدی اینجا؟ - بابا میاد ناهار؟ مامان: اره گفت ساعت دو میام - باشه،من میرم تو اتاقم مامان: نگفتی چی شده - بابا اومد میگم بهتون مامان: از دست تو ،باز معلوم نیست چی در انتظارمونه بابا اومد و نشستیم دور میز همین لحظه هانا هم وارد خونه شد هانا: سلام مامان: سلام دخترم بابا: سلام بابا - سلام ،بچه درس خون هانا: مشکوک میزنی رهااا ،اینجا چیکار میکنی - وااا یعنی اینقدر تابلو ام که همه فهمیدین مشکوک میزنم اینجام ( همه با هم خندیدن ) مامان: هانا برو لباست و عوض کن بیا هانا: باشه مامان: خوب رها خانم، بابات هم اومده ،بگو چی شده؟ - اوممممم،من نمیخوام عروسی بگیرم ، میخوایم دوهفته دیگه بریم مشهد، ماه عسلمون بشه مامان: وااا ،این خل بازیااا چیه، آقا رضا این پیشنهاد و داده؟ - نه ،من خواستم! مامان: اصلا  حرفشو نزن،دختر بزرگ نکردم ،همینجوری بفرستمش بره ،مگه بی کسی تو - عع مامان چه ربطی داره،من دلم نمیخواد هزینه الکی کنم بابا: با این شرایطی که الان نوید داره ،و زبون زد کل فامیل شدیم ،به نظر منم کار درستیه مامان: نمیدونم چی بگم ،هر چی بگم باز تو کاره خودتو میکنی - خیلی ممنونم مامان: خوب تو این دوهفته ای ،خونه پیدا کردین؟ - نه دلم میخواد با عزیز جون زندگی کنم مامان: وااییی رها ،تو رو خدا ،میرم سرمو میکوبم به دیوارااااااا بابا: نمیخواد من خودم یه آپارتمان براتون میخرم - نه بابا جون، رضا خودش هم میخواست یه خونه بگیریم ولی من نزاشتم ،کلن دوست دارم همونجا باشم مامان: پس جهازت و کجا میخوای بزاری ؟ - چیز مهمی نمیخوام ،یه کم وسیله های جزئی میخوام بابا: پولشو بهتون میدیم ،بعد هر موقع اگه خواستین ،مستقل بشین ،بری بخری واسه خودت - قبول مامان: واییی خدای من،مردم چی میگن - مردم ،همون مردم قدیمن مامان، حرفاشون هیچ وقت تموم شدنی نیست ،الهی قربونتون بشم ،مهم خوشبختی منه که خوشبخت میشم در کنار رضا مامان: انشاءالله 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تسبیح فیروزه ای💗 پارت49 تو اتاقم دراز کشیده بودم ،گوشیم زنگ خورد ،نرگس بود - جونم خواهر شوهر نرگس: رها ، تو میدونستی؟ - چیوو؟ نرگس: قضیه خواستگاری آقا مرتضی ؟ - واااییی مامانش زنگ زد ؟ نرگس: پس میدونستی مگه اینکه دستم بهت نرسه ! - چرا ،مگه دلت پیش آقا مرتضی نبود؟ نرگس: چرا بود،ولی تو نباید میگفتی بهش زنگ بزنه ؟ - وااا ،دو تا دیونه از هم خوششون میاد ،تردید دارن که اون یکی میخوادش یا نه چه کاریه بابا ،من شدم مسبب کار خیر نرگس: کووفت ،یه مسببی نشونت بدم من - حالا کی میان؟ نرگس: امشب؟ - واییی ،آقا مرتضی چقدر هول بود میدونستم زودتر میگفتم،تا از شرت خلاص شم نرگس: خیلی بی مزه ای ،امشب زودتر بیا - نمیام نرگس: چرا ؟ بیا دیگه ،میمیرم از استرس تا شب - نه خیر بیام ،کتک میخورم از دستت نرگس: حالا فک کن من جلو داداشم بزنمت ،یکی بزنم که شیش تا از داداشم کتک میخورم که - باشه میام پس نرگس: قربونت برم ،زودتر بیا - رضا میاد دنبالم،تازه به رضا گفتی؟ نرگس: نه نگفتم ،یعنی روم نمیشه ،الانم ناهارشو خورد رفت - باشه خودم میگم بهش،اگه چیزی میخواین بگو داریم میایم بخریم نرگس: اره اره، شیرینی ،میوه،شکلات بخرین - چیز دیگه نمیخوای؟ نرگس: نه دیگه ،اینقدر استرس دارم ،نمیتونم تا سر کوچه برم ،قربون دستت - فدات شم ،باشه نرگس: من برم کلی کار دارم - باشه برو عروس خانم بعد از خداحافظی با نرگس، زنگ زدم به رضا رضا: جانم خانومم - سلام رضا جان رضا: سلام گل بانو - رضا جان،امشب واسه نرگس میخواد خاستگاربیاد رضا: جدی؟ کی هست این داماد بد بخت ؟ - آقا مرتضی! رضا: شوخی میکنی! میگم این مرتضی صبح تا الان آفتابی نشده پیشم - بیچاره ،حالا رضا جان یه کم زودتر بیا باید بریم یه کم وسیله بخریم واسه امشب رضا: چشم بانووو - کاری نداری؟ رضا: نه عزیزم ،مواظب خودت باش - چشم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت50 چند دست لباس برداشتم گذاشتم داخل ساک ،نزدیک های غروب بود که رضا اومد دنبالم از مامان و هانا خدا حافظی کردم و رفتم ،سوار ماشین شدم - سلام رضا: سلام عزیزم ( یه گل از روی داشبورد ماشین برداشت به سمت من گرفت) رضا: تقدیم به خانوم خودم - خیلی ممنونم ،خودتون گلین چرا زحمت کشیدین رضا: این که صد البته - بریم که نرگس تا الان صد بار از استرس غش کرده رضا: خوب ،خواهر شوهرت و شناختیااا ( گوشیم زنگ خورد ) - بیا حلال زاده اس - جونم نرگسی نرگس: کجایی رها، خوبه گفتم زود بیای،نکنه همراه طرف دوما میخوای بیای - داریم میایم نرگس جون ،تو راهیم نرگس: وسیله ها یادتون نره - چشم گلم، تو حرص نخور ،واسه پوستت خوب نیست نرگس: دیونه ،زود بیاین - رضا جان ،بریم وسیله بخریم ،یادمون بره نرگسه منو کشته رضا:  خریدم صندلی عقب ماشین و نگاه کن - ای وااایی ،اصلا متوجه نشدم رضا: از بس که من اینقدر جذابم ،فقط محو تماشای من شدی... - نکن بابا ،اعتماد به نفست داره میخوره به سقف ماشین... رسیدم خونه عزیز جون ،در حیاط و باز کردیم ،نرگس داشت تو حیاط رژه میرفت... - یعنی تو سرگیجه نگرفتی اینقدر راه رفتی تو دختر ( نرگس یه نگاهی به رضا کرد و خجالت کشید،آروم گفت):سلام رضا ( خندید): علیک سلام نرگس خانم نرگس از خجالت فرار کرد رفت تو خونه وسیله ها رو آشپز خونه بردیم ،رضا هم رفت توی اتاق منم رفتم توی اتاق نرگس - وااییی فکرنمیکردم اینقدر خجالتی باشی تو دختر نرگس: مگه تو فکرم میکنی - نه پس ،داداشت واز داخل لپ لپ برداشتم پس نرگس: ععع ،باشه اگه به داداش نگفتم - نرگس جون این شتریه که دم در خونه هر کسی میخوابه ،استرس نداشته باش نرگس: پرفسور،انیشتین ،گراهامبل،احیانأ این مثال و واسه مردن نمیزنن؟ - عع ولی واسه هر دوجا کاربرد داره هااا نرگس: پاشو ،برو تا منو مثل خودت دیونه نکردی .... -خودتی... اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚 _﴿♥️﴾_________________ ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴