eitaa logo
کانال سیاست دشمنان مهدویت
1.2هزار دنبال‌کننده
101.1هزار عکس
132.1هزار ویدیو
601 فایل
پیشنهادات و انتقادات ⤵️ @seyedalii1401 سلام علیکم گرد هم جمع شده ایم تا در فتنه اکبر از یکدیگر چیزهایی یاد بگیریم و به مردم بصیرت دهیم وظیفه ما تولید محتوا ، و هوشیاری مردم در برابر فتنه های سیاسی دشمنان اسلام ومهدویت میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 یا اباصالح المهدی ادرکنی هوای مهدی فاطمه را داشته باشید، خیلی تنهاست. سلامتیش صلوات ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منه ایمان دی رقیه☘☘(ترکی) ✍به روايت تاریخ ۲۳ شعبان میلاد دختر ارباب حضرت رقیه خاتون علیها سلام است . کربلایی محمدحسین حدادیان🎤 🎉🎁🎊🎈 ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌ ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
درنهایت از من استخوانهایی می ماند که شما رو دوست خواهد داشت . . .♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 فاطمه و شناخت امام زمان(عجل الله فرجه) 🔹 امام، خلیفة الله است و مردم در انتخاب امام هیچ نقشی ندارند.و شرط امامت، حاکمیت و خلافت ظاهری نیست 🔹 امام باب مبتلای تمام بشریت است چه غریب در مدینه، چه در زندان بنی عباس و چه در غیبت باشد.. 🔹 حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) زمانی تحریف در معنای خلافت را دید، انتخاب سخن بر سکوت داشت 🔹 انتخاب امام نور بر امام نار داشت حضرت، مضطر به امامش بود و با تمام وجود این اضطرار در رفتارش نمایانگر بود. اما متأسفانه ما، زندگی خود را بدون امام پیش می‌بریم و حتی برخی افراد می‌گویند که چه نیازی به امام دارند 🔹 در حالی که اولین مسأله، معرفت به امام و فهم واقعی نقش و جایگاه امامت است. 🔺 باید به پاسخ این سوالات برسیم که امامت چیست، ونقش امام در زندگی ما و همچنین رابطه آن حضرت با ما در عالم هستی چگونه است؟ 🔹 آری ما می‌توانیم مانند اهل مدینه در غفلت از حجت خدا زندگی خود را سپری کنیم، اما چیزی عاید ما نمی‌شود و با حسرت و دست خالی از این دنیا خواهیم رفت... 🔹 فریاد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) این است که امام زمان خود را بشناس و دست خود را از دست ولی زمان خارج نکن تا به گرفتاری و بدبختی دچار نشوی. مهدوی جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا الان برای امام زمان چه کار کرده ای؟😔 مهدوی جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد_عالی " خوب زندگی کنیم " چه بسا خیرت در ناپسندی هایت باشد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ‌_لوَلــیِّڪَ‌_اَلْفــَرَجْ‌ 🤲🏻 ❖═▩ஜ🍃🌸🍃ஜ▩═❖ أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تسبیح فیروزه ای💗 پارت51 نزدیکای ساعت ۹ بود که صدای زنگ در اومد رضا رفت در و باز کرد آقا مرتضی به همراه مادر و پدرش اومده بود بعد سلام و احوالپرسی رفتم تو آشپز خونه به نرگس سر بزنم که نکنه از خوشحالی پس بیافته - نرگس چرا نشستی؟ پاشو سینی چایی و آماده کن نرگس: رها ،تمام تنم میلرزه - خوب طبیعیه دیگه من خودم اینقدر میلرزیدم چایی تا برسه دست داماد نصف شده بود نرگس: جدی؟ اگه منم بریزم چی؟ آبروم میره - مگه آبروی من رفت نرگس: چه میدونم ،فک کنم دارم چرت و پرت میگم - من میرم تو هم چند دقیقه دیگه رضا صدات کرد بیا نرگس: نه نه ،رضا صدام کنه ،که سکته میکنم،خودت صدام کن - باز به من میگه دیونه رفتم کنار عزیز نشستم و بعد چند دقیقه نرگس و صدا زدم نرگس هم وارد پذیرایی شد چایی رو دور زد به همه چایی داد به جز من از استرس نشمرد چند تا چایی باید بریزه نرگس یه نگاهی به من کرد( آروم گفت) : واایی دیدی آبروم رفت - دختره خل استکان کم اومد یا چاییت تمام شد نرگس: هیسسس - برو بشین بعد چند دقیقه نرگس و آقا مرتضی  رفتن داخل حیاط تا حرفاشو نو بزنن ولی من چشمم آب نمیخورد از این دو نفر حرفی در بیاد نزدیک ۴۵ دقیقه گذشت ،رضا یه نگاهی من انداخت ،از چهره اش فهمیدم که میگفت چرا نیومدن... منم بلند شدم و از پنجره نگاه کردم وااییی باورم نمیشد... فقط دارن دور و برشونو نگاه میکنن در و باز کردم -ببخشید احیانأ دارین میگردین یه لنگ کفشم گم شده پیدا نکردین... نرگس: وااییی،رها جان ،زشته ،این حرفا چیه میزنی - حاضرم شرط ببندم که هیچ حرفی تو این ۴۵ دقیقه نزدین... آقا مرتضی و نرگس شروع کردن به خندیدن - به نظر من این سکوتتون نشونه تفاهمه زیاده ،تشریف بیارین داخل ،خانواده ها خسته شدن آقا مرتضی: چشم نرگس: باشه وارد خونه شدیم همه به هم نگاه میکردن بابای آقا مرتضی گفت: خوب چی شد؟ نرگس و آقا مرتضی به هم نگاه میکردن - ( منم گفتم) مبارکه... همه شروع کردن به صلوات کشیدن چون ما دوهفته دیگه میخواستیم بریم مشهد ،قرار شد آقا مرتضی و نرگس زود تر عقد کنن با همدیگه بریم این زیارت ... یه عقد ساده برگزار کردیم وآقا مرتضی و نرگس شدن محرم همدیگه یعنی از خجالت نرگس یه بارم همراه آقا مرتضی بیرون نمیرفت ،فقط به هم پیام میدادن تو کانون هم زیاد صحبت نمیکردن با همدیگه. با دیدنشون حرصم میگرفت ،آخه آدم تا این حد خجالتی تو این مدت هم یه کم جهیزیه خریدم به اصرار مامان ،وسیله هایی که خریدم و کل خونه چیدیم ،مبل ،فرش،وسایل برقی،ظرف ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸