فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ استاد#_شجاعی
خانوادهات رو ببوس، گناهات آمرزیده میشن!
💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت161
چه کار کنیم؟
برویم یا بمانیم؟
- اگر به من باشد که تا آخر عمرم می گویم بمان!
سرم را پایین انداختم تا سرخی گونه هایم که از خجالت بود را نبیند.
نزدیک تر آمد و گفت:
- زهراجان .....
"زهرا کجاییی زهراااااا...."
صدای بلند نرگس ما را مثل فنر از جا بلند کرد و دست روی قلبم گذاشتم و نرگس متعجب به این همه نزدیکی نگاه می کرد.
سریع گفتم:
- آمدم آب بخورم ؛ جانم کارم داشتی؟
- نه آب بخور!
فقط عمو شما هم تشنه بودی؟
عمو جان لیوان آب کجاست؟
آقاسید بدون حرف خواست از آشپز خانه بیرون برود که نرگس باشیطنت گفت:
- عمو می خواهی من بروم شما ادامه ی آب را بخورید؟
آقاسید که رفت کنار من آمد و با خنده گفت:
- زهراجان شما عربستان رفتید؟
- بله چرا می پرسی؟
- آخه یه خورده تغییر کردید!
عموجان بیشتر از یه خورده...
فاصله اجتماعی که کامل به صفر رسیده بود! خوب شد رسیدم!
میگم حالا خوب فکر کن ببین بین راه هواپیما کشور دوست و همسایه ای ایست نکرده؟
نرگس بس کن....
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت162
شام را خانه ی بی بی ماندیم.
ملوک با تماس به خواهرش خیالش راحت شد و دیگر چیزی نگفت.
در طول شب آقاسید دنبال فرصتی بود تا حرفی را بگوید ولی مگر نرگس اجازه میداد.
من و بی بی نشسته بودیم.
بی بی از شهر مدینه می پرسید و من تعریف می کردم که نرگس خودش را در جمع ما قرار داد و گفت:
- بی بی عمو تغییر نکرده؟
من که می دانستم نرگس دنبال چی هست سرم را پایین انداختم و هیچ نگفتم بی بی گفت:
- آره ماشاالله خیلی چاق تر شده!
- بی بی رفتارش را می گویم؟
- آره مادر خیلی هم نورانی شده!
- بی بی ولش کن!
الان عمو را قاب میگیری برای موزه!
خنده ام گرفت نرگس وقتی جوابی نگرفت بلند شد و رفت که بی بی رو به من کرد و گفت:
- خوشحالم دلیل حال خوب سید علی من شدی...
نگاه بی بی روی انگشتر دستم بود که ادامه داد
- نمی خواهم در این رابطه صحبت کنم فقط از اینکه تو همسفر زندگی اش باشی خیلی خوشحالم.
گفت و بلند شد و رفت...
نرگس کنارم آماد و گفت:
- نمی دانم چرا عمو دست دست می کند سوغاتی ها را نمی آورد فکر کنم فراموش کرده!
- نه عزیزم هرچه سفارش داده بودی خرید.
- تو از کجا می دانی؟
- خب ؛ خب...
نمی دانستم چه بگویم تا نرگس سوژه ام نکند همان موقع آقاسید نرگس را صدا کرد و نرگس رفت...
در دلم خدا خیری نصیبش کردم که من را از دست نرگس نجات داد.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت163
به خانه که آمدیم ؛ بدون حرف برای استراحت به اتاقم رفتم.
بعد از توسلی که به شهید ابراهیم هادی داشتم همیشه ساعتم را کوک می کردم تا برای نمازشب بیدار شوم.
امشب هم سرساعت بیدارشدم.
جانمازم را پهن کردم.
ناخداگاه نگاهم زیر در اتاق افتاد ؛ لبخندی روی لبم نشست.
در سفر ؛ نور زیر در نشان میداد آقاسید هم برای نمازشب بیدارشده.
الان چی؟
گوشی را برداشتم بدون ملاحظه شماره ی آقاسید که هنوز با نام حاج آقا ذخیره بود را گرفتم. بوق دوم گوشی را برداشت
- الو
- سلام
- زهراجان خوبی ؟ چیزی شده؟
- نه فقط زنگ زدم برای نمازشب بیدارت کنم.
- دخترخوب ؛ ترسیدم گفتم حتمامشکلی پیش آمده!
مگر من از دیشب تا حالا خوابیدم که بیدار شوم؟
آقاسید کمی سکوت کرد و آرام چیزی گفت:
ولی شندیدم که زمزمه می کرد
دلیل بی خوابی ام ؛ تو خوب خوابیدی؟
این را می دانستم ؛ من بی خوابش کردم و خودش هم چه راحت می گفت.
صحبت را عوض کردم و با خنده گفتم:
-شماره ی شما را حاج آقا ذخیره کردم!
با دلخوری گفت:
- عوضش نمی کنی؟
- نه همین خوب هست. مکه هم که رفتید و حاج آقا شدید دیگر مشکلی ندارد.
اگر با من کاری نیست بروم برای نماز وقتم می گذرد.
- نه بروید... التماس دعا
- چشم حتما خدانگهدار
بعد از قطع کردن گوشی اسم حاج آقا را پاک کردم و زدم
" سید جانم"
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت164
حدود ساعت هشت صبح بود که بیدار شدم. برای خوردن صبحانه از اتاق بیرون رفتم ملوک مشغول کارهایش بود و من هم برای خودم چای میریختم که ملوک بدون مقدمه گفت :
- برای باطل کردن صیغه با بی بی صحبت کردم!
چای روی دستم ریخت و ناجور سوخت
- شما چه کار کردید؟
نباید از من می پرسیدید؟
- نه دخترم کاری که باید انجام شود هرچه زودتر بهتر ؛ شاید خواستگاری در راه باشد نمیشود که معطل بماند.
بدون خوردن صبحانه به اتاقم رفتم.
دستم می سوخت دلم بیشتر...
دم غروب بود. از سحر تا حالا هیچ خبری از آقاسید نداشتم کلافه بودم
نکند قرار باشد صیغه را باطل کنیم ؟
نکند بی بی بهش گفته فکر کرده حرف من هست؟
نمی توانستم خودم را سرگرم کنم ناچار لباس پوشیدم و راهی مسجد شدم.
داخل مسجد که آمدم نرگس و بی بی را دیدم مشتاق به طرفشان رفتم مثل همیشه بی بی گرم و صمیمی من را در آغوشش گرفت و احوال ملوک را پرسید.
بعد کنارش نماز را به جماعت خواندم.
صدای امام جماعت صدای سید جانم نبود!
بعد از نماز سریع پیش نرگس رفتم
- نرگس جان امام جماعت عوض شده؟
- امروز عمو نبود.
- کجا رفتند؟
- به استقبال بیماری...
تب داشت ؛ از دیشب تب کرده
نمی توانست بیاید فکر کنم سرما خورده!
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت165
با اینکه ملوک تماس گرفته بود و گفته بود که امشب قرار هست محمود و خواهرش بیایند ؛ ولی اهمیتی نداشت.
الان تنها چیزی که اهمیت داشت حال سیدجانم بود.
بی بی همراه همسایه ها به دعا رفت ، من هم برای احوال پرسی همراه نرگس راهی خانه شدم.
دلم تاب نداشت تا حالش را بدانم.
به محض رسیدن به طرف اتاق آقاسید رفتم که صدای نرگس آمد
- زهراجان ؛ احتمالا اتاق را که بلد هستی؟
در ضمن یاالله ای هم بگو بنده ی خدا تب که دارد ؛ سکته دیگر نکند!
درِ آرامی زدم وقتی صدایی نیامد وارد اتاق شدم.
مظلوم روی تخت درازکشیده بود. نزدیکش شدم که عرق روی پیشانی و سرخی گونه هایش نشان از تبش می داد.
به آشپزخانه رفتم تا ظرف آبی با دستمال برای پایین آوردن تب ؛ از نرگس بگیرم.
نرگس هم مشغول درست کردن سوپ بود که به یکباره و جدی پرسید:
- می دانی چرا تب کرده؟
- نه چرا؟
دستمال مرطوبی به من داد و گفت:
هم دردی و هم درمان...
برو با این تبش را پایین بیاور تا سوپ را آماده کنم.
با دلخوری و پر از سوال نگاهش کردم که ادامه داد...
- دیشب بعد از رفتن شما عمو از مدینه گفت ؛ از غارحرا گفت با دلخوشی تعریف می کرد ولی همین که بی بی بهش گفت: - ملوک خانم خواسته تا صیغه را باطل کنیم.
مثل یخ آب شد ؛ بی صدا بلند شد و رفت ؛ الان هم حالش این است.
برای همین گفتم دردش شدی!
الانم هم برو چون فقط خودت می توانی درمانش باشی!
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
لـبـیـک یـاخـامـنـه ای:
شما چهل روز دائمالوضو باشید
خواهید دید که درهای رحمت خداوند
چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد..!
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت
بخوانید، خواهید دید که چگونه
درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد..!
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه
بخوانید خواهید دید که چگونه فقر از شما
روی برمی گرداند..!
انسان اگر می خواهد به جایی برسد
با نماز شب می رسد
🌷امشبم را به نام تو متبرک میکنم 🌷
میهمان امشب کانال👇👇
🌷شهید والا مقام سجاد زبرجدی 🌷
🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
استغفار 04.mp3
5.71M
#استغفار ۴ 📿
إنّ اللّه تعالى، يَغفِرُ لِلمُذنِبِينَ إلاّ مَن لا يُريدُ أن يُغفَرَ لَهُ !
قالوا : يا رسولَ اللّه، مَنِ الذي يُريدُ أن لا يُغفَرَ لَهُ ؟
قالَ : مَن لا يَستَغفِرُ
خدا همه رو میبخشه! مگر اونایی که خودشون نمیخوان!
یعنی کیــــا ؟
اونایی که اهل استغفار نیستند💥
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🌸رهبر معظم انقلاب:
مهریه سنگین مانع طلاق نمیشود و نشده است. آن چیزی که مانع طلاق میشود، اخلاق و رفتار است، رعایت موازین اسلامی است.
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
✍🏼 مولا علی (عليهالسلام) میفرماید :
💠 عقل را بر هوای نفس برتری و فضیلت دهید چنانکه عقل تو را فرمانروا و سرور عالم میکند ؛ ولیکن هوای نفس تو را ذلیل و بیچاره میکند.
❇️ عاقل همیشه کسی نیست که بدی را از خوبی تشخیص دهد، بلکه عاقل کسی است که هرگاه بین دو بدی قرار گیرد آنکه کمتر بد است را انجام دهد .
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
✍🏼 رسول خدا (صلی الله) فرمود :
💠 پنج چیز است که دنیا و آخرت مردم را بیچاره کرده....
1⃣ نترسیدن از خدا
2⃣ حفظ نکردن زبان که سبب هر نابودی است.
3⃣ ایمان نداشتن به روز قیامت که سبب دست زدن به کار حرام است.
4⃣ امیدوار بودن به غیر از خدا
5⃣ پیروی نکردن از دستورات خدا و قرآن و رسول الله، که سبب ریا شدن تمام کارها می شود.
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ القلوب
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
#ارزش_دنیا_از_نگاه_امام🌱
✍🏼 امام علی(علیه السلام) فرمود :
دنیا خوابی است که اگر آن را باور کنی پشیمان خواهی شد. این دنیا نزد ما از آب بینی بز بی ارزشتر است.
🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
💠تا میتونید بسم الله بگید💠
بسیار زیبا و آموزنده 👌👇
✍در روایت آمده چون بنده را پای میزان حساب حاضر می کنند نامه اعمال او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او میدهند،بنده در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که در دنیا به گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» داشته آن را بر زبان جاری میکند و نامه اعمال را به دست میگیرد،چون نامه اعمال را میگشاید آن را سفید میبیند، در حالی که هیچ عمل بدی در او نوشته نشده است.
در این هنگام بنده عاصی به فرشتگانی که حاضرند میگوید:در این نامه عمل چیزی نوشته نیست که بخوانم، و فرشتگان گویند:در همین نامه تمام اعمال بد تو نوشته بود اما به برکت و میمنت کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» که بر زبانت جاری کردی، محو شد.
و در روایت دیگر رسول اکرم (ص) فرمودند:چون روز قیامت شود به بنده خدا امر میشود که وارد آتش دوزخ شود، چون نزدیک دوزخ میشود میگوید:«بسم الله الرحمن الرحیم» و پا در دوزخ مینهد آتش دوزخ هزاران سال راه از او دور می شود.
📚منهج الصادقین، ج1، ص33
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏼💚
_﴿♥️﴾_________________
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴