eitaa logo
کانال سیاست دشمنان مهدویت
1.8هزار دنبال‌کننده
144.1هزار عکس
190هزار ویدیو
821 فایل
پیشنهادات و انتقادات ⤵️ @seyedalii1401 سلام علیکم گرد هم جمع شده ایم تا در فتنه اکبر از یکدیگر چیزهایی یاد بگیریم و به مردم بصیرت دهیم وظیفه ما تولید محتوا ، و هوشیاری مردم در برابر فتنه های سیاسی دشمنان اسلام ومهدویت میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
حمید چون طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند. صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار مامان می گفت صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جاروبرقی کشید و ظرف ها را هم شست. مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شب حادثه وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم:«چرا این همه کار کردی؟» گفت:« کار من نیست مادر. حمید همه کارارو کرده.» خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید حتما خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند. ✏️ مریم برزویی ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام : عمر نام خانوادگی : ملازهی نام پدر : اسماعیل تاریخ تولد : ۱۳۶۳/۰۱/۰۵ - نیکشهر دین و مذهب : اسلام ، اهل سنت وضعیت تأهل : متأهل تعداد فرزندان : ۴ فرزند ملّیـت : ایرانی شغل : آزاد تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۹/۰۳ - حلب مزار : شهرستان قصرقند،دهستان حمیری کتاب : «مدافعین آل الله» عمر متولد سال ۶۳ بود و در زمان جنگ تحمیلی به دنیا آمد. آن سال‌ها فکر نمی‌کردم روزی من هم پدر شهید شوم. البته عمر چهار ماه قبل از رفتنش به من گفته بود که می‌خواهد برود سوریه برای کمک به برادران خودش اما فکر نمی‌کردم جدی بگوید. روزی که می خواست برود آمد خانه ما برای خداحافظی. اما از ترس اینکه مخالفت کنیم موضوع را نگفت. من خانه نبودم، به مادرش گفته بود مدتی می‌روم جایی و نیستم. چند روز بعد برای کاری به چابهار رفته بودم که یکی از دوستانش گفت: «عمر چطوره؟» گفتم: «خوبه؟ داهاته. »گفت: «نه اعزام شده تهران برای رفتن به سوریه.» تعجب کردم اما بعد خدا را شکر کردم. احسان برادر کوچکتر عمر در تهران سرباز بود. عمر یک هفته برای کارهای اعزامش در تهران حضور داشت و به برادرش هم گفته بود دارد می رود. زمانی که رسید سوریه تماس گرفت و به خانمش گفته بود من اینجا اوضاع خوبی ندارم و در محاصره هستیم، ما را حلال کنید، یک هفته بعد هم شهید شد. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و صلوات.🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید میثم مدواری شهربابک نـام پـدر :ریحان تـاریخ تـولـد :۱۳۶۳/۲/۲۳ مـحل تـولـد :تهران سـن :۳۱ سـال دیـن و مـذهب :اسلام شیعه تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ کـشور شـهادت :سوریه مـحل شـهادت :حلب نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا بهشت زهرا قـطعـه :۲۹ ردیـف :۴۹ شـماره :۱۶ 🌷 یکی از بستگانش دچار مشکلی شده بود و نیازمند و آبرودار بود، میثم از کرج با حالت بیماری کار وی را دنبال کرد و ضمانت وی را پذیرفت، کاری که هیچ‌کس حاضر نبود، برای وی انجام دهد و گره مشکلش با همت میثم باز شد، الان بعداز شهادت میثم عکس وی زینت بخش خانه آن فرداست. وی اهل انجام کارهای خیر و خداپسندانه بود و سعی می‌کرد هر طور شده به دیگران در شرایط سخت و بحرانی کمک کند. 📜 «بی بی جان مگذارید که حقیرتان شرمنده برادرتان عباس غیرت الله شود. مدافع حرم شما بودن افتخار است و افتخار ما است. بی بی جان من حقیر و آلوده دستان چیزی ندارم دستانم خالی است، چیزی ندارم که در طبق اخلاص بگذارم و تقدیم شما کنم جز این جسم آلوده و ناقابل که اگر شما قبول کنید روسفید خواهم شد وگرنه خسران زده هستم.» __بنا به وصیت شهید بزرگوار، مزار شهید در بهشت زهرا(س) بدون سنگ مزار در کنار برادرش می باشد 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و 🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷  شهید نجمه قاسم پور نام پدر : ماشاءالله محل تولد : شیراز تاریخ ولادت : ۱۳۵۷/۱۲/۱۱ تاریخ شهادت : ۱۳۸۷/۰۱/۲۴ محل شهادت :  حسینیه کانون رهپویان وصال، شیراز نحوه شهادت :  انفجار بمب حین مراسم عزاداری توسط تروریست ها مدت عمر : ۳۰ سـال محل مزار : دارالمرحمه شیراز 📚کتاب مربوط به این شهید: کد 82 🌷 نجمه قاسم‌پور جمعه 12 اسفند1357 کمی‌قبل از اذان ظهر در شیراز به دنیا آمد. نامش را بخاطر ارادت خانواده اش به خاندان اهل بیت هم‌نام با نام مبارک مادر امام رضا (علیه السلام) نجمه نهادند؛ که بعدها جزو شیفتگان این بارگاه گردید. در بحبوحه انقلاب و تظاهرات، نجمه با عشق به نماز و شهدا بزرگ شد و روز به روز سعی می‌کرد عشق به عبودیت و شهادت را در خود رشد دهد. از همان کودکی حیا در او دیده می‌شد و هر چه می‌گذشت حساسیتش به این امر بیشتر می‌شد. نجمه پس از اتمام دروس متوسطه، دیپلم خود را گرفت، تصمیم او بعد از اتمام دوره متوسطه بر این شد که به دانشگاه علوم قرآنی غدیر برود تا عطش تمام‌نشدنی روحش را با کلام وحی در رشته امام‌شناسی برطرف کند. او از اعضای ثابت جلسات کانون فرهنگی رهپویان وصال بود که بعد از گذشت اندک زمانی وارد کادر و مجموعه انتظامات شد. او مزد خادمی خود را در 24 فروردین1387 پس از بازگشت از مشهد و دریافت مهر قبولی از امام رئوف بر اثر حادثه بمب‌گذاری گروه تروریستی تندر در حسینیه سیدالشهداء واقع در شیراز به دست اربابش دریافت کرد و به فیض شهادت نائل آمد 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و 🌼 💔🥀
سم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهیدحاج اسماعیل فرجوانی فرزند: محمدجواد تاریخ تولد :1341/7/6 تاریخ شهادت : 1365/10/3 محل تولد :اهواز محل شهادت :جزیره سهیل عملیات منجر به شهادت : کربلای 4 🌷 اسماعیل فرجوانی» ،فرمانده ی تیپ یکم لشکر7 ولی عصرعجل الله تعالی فرجه بود. اودریکی ازعملیات ها مجروح گردید و یک دستش قطع شد. ایشان [شهید ] درعملیات والفجر4به شهادت رسید و پیکرپاکش، مانند مولایش ابا عبدالله صلوات الله علیه سردر بدن نداشت. وقتی جنازه ی اورابه اهواز آوردند، مادرش هم آنجابود. به خاطراین که پیکر،سردربدن نداشت،بچه هااجازه نمی دادندمادرش بالای سرش بیاید،اما ایشان کوتاه نمی آمدومی گفت: «هرطورشده من بایدبچه ام روببینم.» درنهایت،بچه ها کوتاه آمدند و حاج خانم توانست جنازه ی فرزندش راببیند. همه منتظربودند، صحنه های دل خراش ومویه مادر و خراشیدن صورتش راببینند، اما مادر اسماعیل به قدری صلابت نشان دادکه تعجب همه رابرانگیخت. حاج خانم وقتی بالای پیکربدون سرفرزندش آمدو با آن وضع مواجه شد،فقط سه باربلندگفت: «مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا» بعدزینب وار،بوسه ای برحنجره ی جگرگوشه اش زدوبدون گریه و زاری محوطه راترک کرد. 😭😭😭😭 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و 🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید نبی اله احدی قلیچ نام پدر :احد تاریخ تولد:۱۳۴۲/۶/٣ محل تولد:روستای حسام آباد شهرستان بهار از توابع استان همدان تاریخ شهادت:١٣۶۵/١۰/٢٩ محل شهادت:شلمچه شهرستان:همدان 🌷 به خانواده فقرا و نیازمندان كمك می كرد و به دیگران سفارش می كرد كه به آن ها كمك كنند، چون آن ها انسان های آبروداری هستند و دست نیاز به طرف دیگران دراز نمی كنند و فقط امیدشان به خداست. تزکیه نفس و مراقبت اخلاقی و رفتاری، سرلوحه همه کارهای او بود و مدام به فکر انجام صحیح احکام دین و اصول اخلاقی بود و در این راه بسیاری از دوستانش را نیز هدایت و راهنمایی می کرد 📜 فرازی از امام خمینی(ره) باعث شد تا من از زندگی مادی و پست زودگذر دنیا خارج شوم و با دیدگاه توحیدی به جهان بنگرم و شهادت و مرگ را تولدی دیگر در جهت جاودانگی انسان بدانم 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و 🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید محمد رضا مهدوی  نام پدر : عباس  عضویت : وظیفه تاریخ تولد :1345/9/9 شمسی محل تولد: تهران محل خدمت : دیده بانی سن : 22      تاریخ شهادت : 1367/3/4شمسی محل شهادت : شلمچه تاریخ رجعت پیکر:  12-9-1381شمسی گلزارشهدا: بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه 50 ردیف 52 شماره23 تهران 🌷 روزهای آخر جنگه و نیروهای بعثی آخرین زورشون رو گذاشتن تا شاید بتونن ابتکار عمل رو بدست بگیرن برای همین همزمان از چند جبهه اقدام به تک می کنه. دیدبانی که در محور شلمچه مستقره از صبح یه ریز درخواست آتیش کرده و الانم دیگه نایی براش نمونده. پشت بیسیم با صدایی خسته امّا عجول مختصاتی رو به مرکز تطبیق آتش می ده و میگه: هر چی می تونید با تمام عناصر روی این مختصات آتیش بریزید. فقط  زود باشید که وقت زیادی نداریم. حلالم کنید. لحظاتی بعد تطبیق آتش خطاب به دیدبان می گه:  کربلا ، کربلا، شاهد، محمد رضا! این که جای خودته! محمدرضا!؟ محمدرضا!؟ پیکر مطهر دیدبان شهید محمد رضا مهدوی بعد از 15 سال به آغوش خانوادش برگشت ✨شادی روح همه شهیدان و ✨ ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید صادق گنجی نام پدر:كرم تاریخ تولد:1342/02/06 محل تولد :بوشهر - دشتستان تاریخ شهادت :1369/09/28 محل شهادت :لاهورپاكستان مسئولیت :مسئول خانه فرهنگ نوع عضویت :ساير(ترور) شغل :رئيس خانه فرهنگ تحصیلات :لیسانس آرامگاه : گلزار شهدا_ دشتستان. 📚کتاب مربوط به شهید :سفیر شهيد صادق گنجي اصلی ترین معیارهای خويش را اسلام، انسانیت، اخلاص و دوستی مي دانست. 🌷 شهادت، لباس تک سایز یادم هست یک روزی شهید آوینی، شهید گنجی و بنده در جایی نشسته بودیم. شهید گنجی جمله ای را ابراز کرد که شهید آوینی در جواب جمله جالبی گفت. من بین این دو شهید بودم. شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت: «حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد». آوینی در جواب گفت: «نه برادر، شهادت لباس تک‌سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز می‌کنی، مطمئن باش»! من که میان این دو بودم گفتم: «حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی پرواز  می‌کنم؟». شهید آوینی در جواب گفت: «تو در کوله‌ات چیزهایی داری» و نام چند منطقه جنگی که در آنها مستند ساخته بودم را آورد و بعد ادامه داد: «در کوله‌ات چیزهای دیگری هم هست که نمی‌دانم چیست، هر وقت کوله‌‌ات سبک شد، پرواز خواهی کرد». مدتی پس از این گفت‌وگو مرتضی آوینی به شهادت رسید و به فاصله یک سال دیگر نیز گنجی شهید شد 🌼شادی روح همه شهدا و .🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید هادی شجاع نـام پـدر :ناصر تـاریخ تـولـد :۱۳۶۸/۰۸/۲۳ مـحل تـولـد :تهران سـن :۲۶ سـال دیـن و مـذهب :اسلام شیعه تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۰۷/۲۸ کـشور شـهادت :سوریه مـحل شـهادت :سوریه نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا امامزاده عباس قـطعـه :۱ ردیـف :۵ شـماره :۸ همسرش‌میگفت‌: وقتایی‌که‌ناراحت‌بودم‌با‌اینکه سرش‌دادمی‌زدم‌میگفت‌: -جان‌دل‌هادی....؟ چند‌هفته‌بیشتر‌از‌شهادتش‌نگذشته‌بود یه‌شب‌‌که‌خیلی‌دلم‌گرفته‌بود‌ قلم‌و‌کاغذ‌برداشتم‌شروع‌کردم‌ به‌نوشتن...از‌دل‌تنگم‌گفتم... از‌عذاب‌نبودنش‌براش‌نوشتم‌،هادی... فقط‌یه‌بار فقط‌یه‌باردیگه‌بگو‌جان‌دل‌هادی....💔 نامہ‌رو‌تازدم‌وگذاشتم‌رومیز‌خوابیدم‌.... بعد‌شهادتش‌بهترین‌خوابی‌بودکه‌میشد ازش‌ببینم...دیدمش...صداش‌کردم‌... بهترین‌جوابی‌ که‌میشد‌ازش‌بشنوم... -جان‌دل‌هادی...؟ چیه‌فاطمه؟ چرا‌اینقدر‌بی‌تابی‌میکنی...؟ توجات‌پیش‌خودمه‌شفاعت‌شده‌ای...💔 🌼شادی روح همه و 🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید سجاد دهقان تاریخ تولد :تاریخ 11 اردیبهشت 1362 محل تولد : کازرون تاریخ شهادت : 16 بهمن 1394 محل شهادت : عملیات آزادسازی نبل و الزهرا منطقه حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌷 سجاد همیشه با وضو بود. خیلی از غیبت کردن بدش می‌آمد. یکی از بارز‌ترین ویژگی‌هایش حیا و سر به زیری بود. از حقوقی که داشت برای انجام کارهای خیر هزینه می‌کرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچه‌ها مانند خودشان بود. زبان آنها را خوب متوجه می‌شد. وقتی از سر کار می‌آمد پسرمان حامد را با خودش بیرون می‌برد و می‌گفت: از صبح با شما بود حالا وظیفه من است که او را سرگرم کنم. یکی از دلایلی که سجاد خودش را به جمع شهدای حرم بی‌بی رساند، اخلاص و پاکی‌اش بود. بسیار با خلوص نیت کار می‌کرد. بارها به خودم می‌گفتم: خدایا شکرت که بنده‌ای به این خوبی آفریدی. همسرم بسیار شیفته اهل بیت بود. ارادت ویژه‌ای به حضرت زهرا سلام الله داشت در نهایت هم مثل او به شهادت رسید. 🌷 «مرا در کنار مادرم درصورتی که ممکن باشد دفن کنید. بر روی سنگ مزارم بنویسید.سه ساله رسول الله را دق دادند.آل الله را به مجلس شراب بردند... امان از بی بصیرتی .مادر پهلو شکسته غریب مدینه آمدیم که مدافعت باشیم... 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و ...🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید منوچهر مدق نـام پـدر :محمد تـاریخ تـولـد :۱۳۳۵/۰۳/۳۱ مـحل تـولـد :تهران سـن :۴۴ سـال وضـعیت تاهل :متاهل شـغل :پاسدار دسـته اعـزامـی :سپاه پاسداران تـاریخ شـهادت :۱۳۷۹/۰۹/۰۲ مـحل شـهادت :بیمارستان جم نـحوه شـهادت :حوادث ناشی ازجراحت مزار:گـلزار شـهدا_قـطعـه: ۵۰_ردیـف:۹۳_شـماره :۴ گاهی از نمازهایش می فهمید دل تنگ است. دل تنگ که می شد ، نماز خواندنش زیاد می شد و طولانی. دوست داشت مثل او باشد ، مثل او فکر کند ، مثل او ببیند ، مثل او فقط خوبی ها را ببیند . اما چطوری ؟ منوچهر می گفت ؟ « اگر دلت با خدا صاف باشد ، خوردنت ، خوابیدنت ، خنده ها و گریه هایت برای خدا باشد ،اگر حتی برای او عاشق شوی ، آن وقت بدی نمی بینی ، بدی هم نمی کنی ، همه چیز زیبا می شود » و او همه ی زیبایی را در منوچهر می دید . با او می خندید و با او گریه می کرد . با او تکرار می کرد : « نردبان این جهان ما و منی ست                عاقبت این نردبان بشکستنی ست لیک آن کس که بالا تر نشست                 استخوانش سخت تر خواهد شکست » 🌼شادی روح پاک همه شهدا و... صلوات🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎
🌷🌷 شهید محمد سعید کناری نام پدر :عبدالعزیز تاریخ تولد: ۲۴ اسفند ۱۳۴۷ محل تولد: خوزستان – خرمشهر سن: ۱۸ سال تاریخ شهادت: ۵ بهمن ۱۳۶۵ محل شهادت: شلمچه – شلحه صالحیه عملیات: مرحله سوم کربلای ۵ یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر مزار: کرج – امامزاده محمد 🌷راوی ← شهید سعید کناری از بچه های خرمشهر بود که بعد از جنگ به کرج و محله کارخانه قند مهاجرت کرده بود. سن و سالش کم بود ولی همیشه آرزوی حضور در جبهه را داشت. زمانی که سنش بالا رفت و اجازه حضور به ایشان داده شد، با وجود مشکلات مالی فراوان خانواده در جبهه حضور پیدا کرد و به فیض عظمای شهادت نائل شد.🕊 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و صلوات🌼 ☫سیاست دشمنان مهدویت @syasatmahdaviyat 💎🍃🌷🍃💎