eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
799 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹نماهنگ زیبای "سرانجام" با صدای حامد زمانی عربی و فارسی، به مناسبت @syed213
جابر رسیدی؟ 😭 درست همان جایی که تاریخ ایستاد و نه عقب رفت، نه حتی می خواهد جلو برود! از کربلا چه دیدی جابر؟ تویی که به گل راهی شدی گلابش را بوییدی؟ جابر آن خاک غریب را دیدی؟ آن که تمام دنیای ما را در خود جای داد؟ جابر آن سو تر، آن مزار را شناختی؟ همان که گویند جایگاه علمدار کربلاست! جابر مزار عباس (ع) را دیدی؟ از آن همه لشکر حسین، همین قدر ماند جابر! همین قدر! جابر! خدارا شکر کن که چشمانت نابینا بود. ندیدی... ولی؛ زینب (س) دید. زینب داغ دید، اسارت دید، رذالت دید، جابر! زینب گودال را دید! و امروز مردی است که می بیند، همه را! ثانیه به ثانیه، دقیقه به دقیقه! جابر! تو که چشم دل داری بگو؛ به نظرت ما رسیده ایم؟ دعا کن که راه گم نکرده باشیم... @syed213 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دوربین مخفی ❗️👆 ❌ مردم کم مونده شاخ در بیارن!! @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ⚜ دیگر با من مثل برادر بزرگ‌ترش رفتار می‌کرد. گاهی به هر بهانه‌ای که می‌شد می‌رفتم شهریار تا پیشش باشم. ⚜ محرّم که می‌شد در دسته‌های عزاداری هیئتشان بودم. گاهی هم صبح‌ها مرا بیدار می‌کرد تا برای خواندن زیارت عاشورا برویم. آن موقع این مراسم‌ها داخل کانکس‌های پایگاه برگزار می‌شد. ⚜ مصطفی، امیرحسین و نسل بعد از در پایگاه بودند. در پایگاه برای این‌ها مداحی می‌کرد. ⚜ خیلی تحت تاثیر این محیط قرار گرفته بودم. وقت‌هایی هم که نبودم برایم از گشت‌ها و گرفتن اوباش و معتادان می‌گفت. خیلی هم کتاب می‌خواند. مدام دنبال زندگی‌نامه‌ی شهدا و عرفا بود. ⚜ یادم است کتاب "عطش" سید علی قاضی را او به من معرفی کرد. ⚜ مصطفی در مسیری افتاده بود که عارفان بزرگی مثل سید علی قاضی و علامه حسن زاده آملی جزئی از آن راه بودند. از هر کدام این‌ها یک چیزی یاد می‌گرفت. وقتی با من درباره‌ی عرفا صحبت می‌کرد، چند روزی تحت تاثیر حرف‌هایش بودم. ⚜ اولین شهیدی که به او علاقمند شد، بود. از وقتی هم کتاب خاطرات همسر را خوانده بود، علاقه‌اش به این شهید چند برابر شده بود. به نظرش رابطه‌شان خیلی زلال و عاشقانه و البته خدایی بود. یک جایی در کتاب هست که همسر شهید همت به او می‌گوید: «ابراهیم اگر خدا بخواهد تو را از من بگیرد، چشم‌های زیبای تو را از من می‌گیرد.» همین‌طور هم شد. ⚜ بعد هم از خوشش آمد. تا قبل از آشنایی با آقای حسین‌زاده خیلی درباره نمی‌دانست. بیشتر از چهره‌اش خوشش آمده بود، آخه شهید جذابی بود. بعدها که با آقای حسین‌زاده در دانشگاه آشنا شد و درباره و نوع شهادتش چیزهایی شنید، انگار راه تازه‌ای برایش باز شد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213
3789527_338.mp3
1.22M
🏴 ببین که برگشتم از سفر...با چشم تر... ای شاه بی‌کفنم... 🎙 @syed213
کربلائی شدن در بطون انسان شکل میگیرد نه در ظواهر آن.... آری؛حقیقتِ کربلائی شدن را باید در فهوای آخرین کلام امام حسین علیه السلام به لشکریان یزید جست،آنجا که فرمود: " فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ؛ شکمهایتان از حرام پر شده و بر قلبهایتان مُهر خورده است " باطنهایی که از حرام پر شده هرگز جائی در قافله شهداء و یاران کربلائی امام حسین ندارند؛و بسیار ساده لوحانه است که ما فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ را به خوردن مال حرام تعبیر و تفسیر کنیم !!!!! حقیقتِ کلام امام از بطون و حرام،به صورت عام بوده نه خاص ....؛و فهوای کلام قدسی امام به منع ورود هر حرامی من جمله نگاه حرام ، شنیدن حرام، گفتار حرام، تفکر حرام، عمل حرام، مال حرام و .... به بطن جان انسان اشاره میکند .... 🔸 نگاه حرام: نگاه حرام صرفا نگاه به نامحرم و نگاهِ بر اساس تلذذ جنسی نیست؛ نگاهِ با جلال و حسرت به زندگی اشرافی و تجملاتی، نگاهِ بی تفاوت به ظلمِ ظالم و مظلومیتِ مظلوم، نگاهِ با حقارت به فقرِ فقیر و .... نیز جزئی از نگاههای حرام است. 🔸 شنیدن حرام: شنیدن حرام صرفا گوش فرا دادن به غیبت و دروغ نیست؛گوش فرا دادن به سخنانِ مسمومِ دشمنانِ دین، شنیدنِ سخنانِ لهو و لعب و ... نیز مصداق پر کردن باطن از حرام است . و خلاصه آن که هر کس فعل و فکر و عملِ حرامی را در باطنِ خویش جای دهد، اثر تکوینی آن نشنیدن و ندیدن صدای حق میشود و نتیجه اش جز گمراهی و ضلالت نیست.... و هر کس خواهان کربلائی شدن است میبایست ابتدا از حرام دوری کند تا راه حقیقی کربلا بر او گشوده شود و الا تمامی لشکر یزید در کربلا حضور داشتند اما به دلیل پر بودن باطنهایشان از حرام ، هیچ بهره ای از کربلا نبردند.... @syed213
زینب و قافله امروز همه برگشتند... غصه این است حسین... دختر تو جامانده... @syed213
#قرار_منتظران_مهدی(عج) هر شب ۵ صلوات جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان(عج) به نیابت از #شهید_محمد_بلباسی #شبتون_شهدایی @syed213
1_14908186.mp3
4M
✅ولایت فقیه در عصر غیبت برای سعادت انسان ها ضروری است. ✅ هنرِ ولی فقیه این است که آدم ها را زیر یک پرچم جمع می‌کند. @syed213
✍اسير شما شدن خوبــ استــ ... اسير #شهدا شدن را میگویم... خوبےاش بہ اين استــ ڪہ از اسارتــ دنيا آزاد ميشوے... @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✅ خصوصیتی که در وجود مصطفی برای من خیلی جذابیت داشت، تفکیک نکردن آدم‌ها بر اساس تفکرشان بود. 👌🏻💯 🔺 به همه از پنجره‌ی دید خدا و بنده بودنشان نگاه می‌کرد. 👏🏻 مثلاً اگر یک لات می‌آمد داخل هیئتشان و سینه می‌زد، کنار دست لات هم یک مجتهد بود، به هر دو هم‌زمان چای می‌داد. ✨ آدم‌ها را رده‌بندی نمی‌کرد و نمی‌گفت این یکی خوب است و آن یکی بد✨ 🌺🌺🌺 🔆 سال ۱۳۸۵ برای اعتکاف با هم راهی شهریار شدیم. وقتی روبروی مسجد امیرالمومنین (ع) از ماشین پیاده شدیم، یکی از جذاب‌ترین صحنه‌های زندگی ام را دیدم.😍 شاید حدود چهل پنجاه تا بچه هشت نه ساله دور مصطفی را گرفتند. یکی به دستش آویزان بود، یکی به پاهایش.😁 همگی هم با هم حرف می‌زدند.😀 او هم با دقت به حرف همه گوش می‌داد.👌🏻 🔺 بین آن همه بچه، به یکی گفت: «عزیزم مدارک رو برای عضویت بسیج آوردی؟» ⬆️ پسر بچه با ناراحتی گفت: «نه، بابام اجازه نمی‌ده؟» قول داد که خودش برود با پدرش صحبت کند. 💢 بچه ها چشمشان به من افتاد، نگاهی به سر تازه کچل شده‌ام انداختند و پرسیدند: «اسمت چیه؟» من هم به شوخی گفتم: «عبدالعظیم.» از آن موقع مرا «عبدالکچل» صدا می‌کردند.😉 🌹🌹🌹 😊 شیطنت‌های مصطفی باعث می‌شد که خوب بتواند با این‌ها تا کند. موقع اعتکاف سه روز باید در مسجد می‌ماندیم. هنوز مسجد امیرالمومنین (ع) کامل نشده‌بود. برای همین با بچه‌ها به یک مسجد دیگر رفتیم. خیلی بچه های پر شروشوری بودند، اما اگر کسی به این‌ها حرفی می‌زد، مصطفی ناراحت می‌شد.😠 🔺 می‌گفت: «مسئولشون منم، اگه کسی حرفی داشت باید به من بگه تا من تذکر بدم!» ❌ اصلا اجازه نمی‌داد کسی آن‌ها را اذیت کند. 💐💐💐 گاهی می‌‌رفت یک گوشه‌ی خلوت، چفیه‌اش را می‌کشید روی سرش در حالت سجده می‌ماند به قول معروف یک گوشه‌ای خدا را گیر می‌آورد و حس و حالش یک‌جور دیگر می‌شد.😊🙏🏻 ✅ مصطفی واقعا عبب خالص بود. یعنی حتی اگر به من سلام می‌کرد به خاطر خدا بود.✅ ✨در همه چیز خدا را می دید.✨ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213