سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 امام علی (علیه السلام) در پاسخ طلحه و زبیر آنجا که به امام پیشنهاد خلافت شورایى کردند
✅ شرح و تفسیر حکمت ۲۰۲ نهجالبلاغه...👇🏻👇🏻👇🏻
❓ آیا منظور #طلحه و #زبیر این بود که واقعاً خلافت، #شورایی باشد و آنها با علی (علیه السلام) شریک در #تصمیمگیری شوند...؟!!!
❓ یا مقصود این بود که بخشی از #قلمرو_حکومت_اسلامی را امام به آنها بسپارد آن گونه که از بعضی روایات استفاده میشود؟!!!
✨ در بعضی از منابع معروف آمده است آن روز که #زبیر با امام (علیه السلام) بیعت کرد امام به او فرمود: "من از این میترسم که تو پیمان خود را بشکنی" عرض کرد: "هرگز بیم نداشته باش تا ابد چنین کاری را نخواهم کرد..."
امام فرمودند: آیا خداوند شاهد و گواه بر این موضوع باشد، عرض کرد: آری.
🔺 چیزی نگذشت که آن دو به امیرمومنان (علیه السلام) عرض کردند: "میدانی در زمان #عثمان چه اندازه به ما #جفا شد و او همواره طرفدار بنیامیه بود، اما اکنون که خداوند خلافت را به تو سپرده بعضی از این #فرمانداریها را در اختیار ما بگذار"
✅ امام فرمود: "به #قسمت_الهی راضی باشید تا در اینباره فکر کنم."
سپس افزود: "آگاه باشید من کسی را در این امانت شریک میکنم که از دین و امانت او #راضی و #مطمئن باشم.
از سویی دیگر هنگامی که امیرمومنان علی (علیه السلام) به #معاویه نامه نوشت که مردم با من #بیعت کردند، تو هم از اهل #شام برای من بیعت بگیر و بزرگان اهل شام را نزد من بفرست؛ معاویه (سخت دستپاچه شد) و نامهای برای زبیر نوشت و او را به عنوان امیرالمومنین خطاب کرد و گفت:" از تمام مردم شام برای تو بیعت گرفتم با سرعت به سوی کوفه و بصره برو و این دو شهر را تسخیر کن، که اگر آن دو را تسخیر کنی دیگر هیچ مشکلی نخواهی نداشت."
🔺 از اینجا روشن میشود این که طلحه و زبیر به هنگام بیعت و طبق بعضی از روایات مدتی بعد از بیعت خدمت امام (علیه السلام) آمدند و گفتند که: "ما بیعت کردهایم که با تو شریک باشیم؛ منظورشان این بود که حکومت بصره و کوفه را امام به آنها بسپارد و به این ترتیب بر تمام عراق مسلط شوند و دست به دست معاویه بدهند شام را هم در اختیار بگیرند تا قسمت عمده کشور اسلام تحت سیطره آنها واقع شود."
👆🏻 با این توضیح میفهمیم چرا امام (علیه السلام) دستِ رد بر سینه آنها گذاشت و این جواب حکیمانه پرمعنا را به آنها داد.
هنگامی که برای آنها روشن شد که علی (علیه السلام) حکومتی را به آنها نمیسپارد، شکایت خود را از آن حضرت آشکار ساختند.
«زبیر» در میان جمعیتی از قریش گفت: «این پاداش ماست از سوی علی! ما در کار عثمان به نفع او قیام کردیم و گناهکاری او را ثابت نمودیم و عوامل قتل او را فراهم ساختیم در حالی که علی در خانه خود نشسته بود و ما مشکل را حل کردیم، اما هنگامی که به وسیله ما به مقصودش رسید (و حکومت را در اختیار گرفت) دیگران را بر ما مقدم داشت.»
🔸 از این عبارت به خوبی روشن میشود که آنها واقعاً اهل #توطئه و #سیاستهای_مکارانه و دور از تقوا و پرهیزگاری بودند و این که بعضی گمان میکنند خوب بود علی (علیه السلام) مقامی به آنها میداد تا ساکت شوند #اشتباه بزرگی است، آنها نه صلاحیت و شایستگی و تقوا برای فرمانداری و استانداری کشور اسلام داشتند و نه به آن قانع بودند. دست در دست معاویه داشتند و میخواستند حکومت بر مسلمانان را به زور و از طریق دغلکاری به چنگ آورند و تقوای امیرمومنان علی (علیه السلام) هرگز پذیرای چنین مطلبی نبود.
❇️ در ذیل روایت بالا نیز آمده است که علی (علیه السلام) هنگامی که از سمپاشیهای طلحه و زبیر آگاه شد به ابن عباس فرمود: "تو چه پیشنهاد میکنی؟"
🔺 ابن عباس گفت: "من چنین فکر میکنم که آنها عاشق حکومتاند، بصره را به زبیر بسپار و کوفه را به طلحه."
🔹 امام علیهالسلام خندید، فرمود: "وای بر تو! در کوفه و بصره مردان باشخصیت و اموال فراوانی وجود دارد که اگر آن دو به حکومت آن برسند، بر گردن مردم سوار میشوند، سفیهان را از طریق طمع و ضعیفان را با فشار و قدرتمندان را با زور تحت سیطره خود میگیرند (و مردم را بدبخت میکنند و چهره حکومت اسلامی را به کلی تغییر میدهند).
@syed213
#بانوی_ادب
نامش فاطمه بود. از آن دخترهایی که شمشیرزنی و نیزه داری را به خوبی می دانست و در جنگ آوری، هم پای پسران قبیله بود.
اولین مربی شمشیر زنی و تیراندازی پسرش ابالفضل العباس (علیه السلام) و برادرانش هم خود او بود!...
نه اینکه تنها او اینچنین باشد، تمــــام قبیله اش در شجاعت و دلیری زبانزد بودند؛
اما چیزی که او را متمایز می کرد، #حجب و #حیای مثال زدنی و #زیبایی و #ملاحت خاص زنانه بود که در کنار #جنگ_آوری، او را به یک دختر #کم_نظیر تبدیل کرده بود!
کمتر مردی جرأت خواستگاری از او را داشت و آنهایی هم که پا پیش می گذاشتند، همگی از بزرگان و اشخاص مطرح بودند؛ اما جز جواب رد چیزی حاصلشان نمی شد!
وقتی از او می پرسیدند که چرا ازدواج نمی کنی، می گفت: «مردی نمی بینم، اگر مردی به خواستگاری ام بیاید، ازدواج می کنم!»
#معاویه از خواستگاران پروپا قرصش بود، ولی هربار دست خالی باز می گشت!...
تا اینکه یک شب خوابی دید. صبح فردا، وقتی «عقیل»، برادر و فرستاده ی علی بن ابیطالب (علیه السلام) که مردی نسب شناس بود، برای خواستگاری آمد، فاطمه لبخند معنا داری زد؛ فهمید که رویایش صادقه بوده است. از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: «خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مردِ مردان» را نصیب من کرد!»
و بی درنگ، پس از موافقت پدر و مادرش، موافقت خود را اعلام کرد و شد همسر علی بن ابیطالب (ع)، جانشین رسول خدا (صل الله علیه و آله)...
بارزترین ویژگی اش، #ادب بود؛
به جا و به موقع حرف می زد،
حد خودش را می دانست و
رفتارش، هرگز نشانی از خطا نداشت...
روزی که پا در خانه ی امیرالمونین (ع) گذاشت، اولین جمله اش به فرزندان ایشان این بود:
«نیامده ام جای مادرتان را بگیرم، من کجا و فرزندان زهرا (سلام الله علیها) کجا؟؟؟
من آمده ام تا کنیزتان باشم...!»
و به حق نشان داد که راست می گفت؛
همان روز اول، حسن و حسین (علیهما السلام) بیمار بودند. فاطمه، بلافاصله به بالین آنها رفت و با محبت تمام، به آنها رسیدگی کرد و چند روز اول زندگی مشترکش، به پرستاری از فرزندان زهرا (سلام الله علیها) گذشت؛ کاری که آن را افتخاری برای خود می دانست...
می گویند تا وقتی که فرزندان امام علی (ع) خردسال بودند، بچه دار نشد تا مبادا به خاطر مادر شدن، در حق آنها کوتاهی کند.
از امام (ع) هم خواسته بود تا او را «فاطمه» خطاب نکند تا مبادا دل بچه ها از شنیدن نام مادرشان در خانه، بشکند...😔
همیشه و همه جا به فرزندانش یادآوری می کرد که «مبادا حسن و حسین (علیهما السلام) را برادر و همتای خود بدانید؛
آنها تافته ی جدا بافته اند،
آسمانی اند،
نوادگان #پیامبر (صلی الله علیه و آله) اند..."