اومد گفت : داداش
دیگه سینم تنگی میکنه
اما یه خانمی اومد گفت : عمو عباس
با اون صورت مظلوم بالا رو نگاه میڪرد
عمو بیا بریم خیمہ
اومدن جلو خیمه ای که مشک های ابو میزارن
پرده ی خیمه رو زد بالا...
دید دختر بچه ها
پیراهن عربی هارو زدن بالا
شکم هاشون رو میکشن روی خاک نم دار ڪربلا😭
عمه جونم
بگو عموم ڪجا رفته؟
چرا بدون ما رفته؟
قراره بچه ها رفته...😭
یڪم باز ڪنم روضه رو؟
چهار هزار تا تیر انداز مــــاهر
یه هدفو نشونه گرفتن...
انقده تیر بهش زدن...
دست راستو زدن
مشک و به دست چپ گرفت
دست چپو زدن
مشکو به دندون گرفت😭
تو مقاتل نوشتن :
آقا وایستاد
دید اب از مشک شر شر میریزه رو زانو هاش
اخه دیگه با چه رویی برم خیمه؟😭
خود حضرت عباس تو عالم مکاشفه
به روضه خونی گفتن
چرا روضه مارو نمیخونی
گفت آقا جان من خیلی روضه شمارو میخونم
گفت نه
اینو بگو گریه ڪنن...
خود اقا میگه : بگو اهای مردم
کسی بخواد از بالای بلندی بیوفته
اول دستاشو سپرمیکنه😭