📍کاش حججی ها آمریکایی بودند
🔸هالیوود میلیونها دلار سرمایه گذاری میکنند تا با انواع #ترفندهای هنری و جلوه های ویژه برای جامعه خود قهرمان بسازد
🔹سوپر استارهایی که فقط در فیلمها قهرمانند و در دنیای واقعی یک انسان معمولی مانند دیگران بشمار می آیند.
🔸رامبو، بتمن، سوپرمن، اسپایدرمن و دهها شخصیت مشهور دیگر، ساخته و پرداخته ذهن #قهرمان_پرور هالیوودی است. انسانها به قهرمان و منش قهرمانی علاقه دارند و با او ارتباط برقرار میکنند.
🔹اگر آمریکایی ها یک #محسن_حججی داشتند، یک قهرمان واقعی، نه قهرمانی که با جلوه های ویژه یا بدلکاری به چنین جایگاهی رسیده، چکار میکردند؟
🔸چند فیلم و سریال برای معرفی او بدنیا میساختند؟ چند انیمیش تهیه میکردند تا او را به #کودکان خود معرفی کنند؟ آیا با میلیونها جلد کتاب و بازی کامپیوتری او را در دنیا تبلیغ نمیکردند؟
🔹ولی ما در فرهنگ ایرانی اسلامی خودمان قهرمانان واقعی زیادی داریم، اما کجاست صدا و سیمای بی عرضه ما که تمام هنرش شده چندتا سلبریتی بی خاصیت مثل خودش
🔸براستی کاش حججی ها آمریکایی بودند تا کمی اسطوره میشدند
🔺بیاد #شهید_حججی
@syed213
چرارهبری دخالت نمیکند؟.mp3
3.44M
این سوال خیلیاس که رهبری چیکار میکنه؟ چرا دخالت نمیکنه؟ و...
این صوت تا حد زیادی قانعتون میکنه
حتما گوش بدید ونشربدید✅↙️
@syed213
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب روز دلگیری...
دلم غرق پریشانی...
✨نماهنگ زیبای کبوتر حرم🕊🕊
پیشنهاد دانلود🌹
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_سوم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔺مرتضی یکسال و خرده ای داشت و مصطفی هم عاشق این بود که برایش بزرگتری کند.😊
🔺مدام می خواست او را بغل کند یا بخواباند. اما من از ترس اینکه بلایی سر مرتضی نیاید هر دفعه به بهانه ای نمیگذاشتم.🍃
🔺یک بار خیلی اصرار کرد و من هم مقاومت کردم.✨
🔺همانطور که مرتضی را گرفته بودم پاهایش را کشید و موهایش توی دستم ماند.😱
دعوایش کردم و گفتم: «این چه کاری بود که کردی؟»😡
🔺با ناراحتی گفت: «اگه مرتضی رو بهم ندی خونه رو آتیش میزنم!»😔
🔺حرفش را جدی نگرفتم و رفتم اتاق طبقه بالا تا لباس بچه را عوض کنم.
🔺مصطفی همانجا ماند.😔
🔺آن وقت ها یک اتاق پایین بود که به جای آشپزخانه از آن استفاده می کردیم.
🔺بعد از چند دقیقه دیدم خانه را دود گرفته😱 سریع پایین رفتم و دیدم کنار گاز نشسته و با کبریت فرش کف آشپزخانه را آتش زده است.🔥
🔺بعد از اینکه آتش را خاموش کردم، او را توی بغلم گرفتم و بوسیدم.💕
🔺همانطور که روی پایم نشسته بود گفتم: «مامان چرا اینکارو کردی؟»😳
🔺با خونسردی گفت:«من که بهتون گفته بودم!»😊
🔺آنقدر نگران شیطنتهای بی اندازهاش بودم که او را پیش یک متخصص مغز و اعصاب بردم.
🔺دکتر بعد از کلی سوال و جواب و حرف زدن با مصطفی گفت: «خانم این بچه سالمه. فقط یک ایراد داره؛ روحش برای این جسم خیلی بزرگه. لطفا بچه را از این دکتر به آن دکتر نبرید.»
🔺 یک روز با بچه های عمویش مشغول بازی در حیاط بودند که یک کرم کوچک از میانشان رد شد.
🔺 مصطفی بچهها را کنار کشید و گفت: «برید کنار له نشه.»
🔺 بعد خودش کرم را آرام برداشت و برد سمت دیگر حیاط.
🔺 آمد داخل خانه و یک ظرف آب هم از من گرفت تا به کرم آب بدهد.😊
🔺 خیلی مواظب بود پایش روی مورچهها و حشرات نرود.
🔺 حتی دل این که یک سوسک را بکشد، نداشت.
🔺 آنها را توی حیاط می انداخت.
🔺 میگفت: «اینا هم مثل ما حق زندگی دارن.»😊💗
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح
@syed213
4_5794366011398423039.mp3
8.81M
✨ شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد...
#شب_زیارتی_اباعبدالله
#السلام_علی_الحسین
#التماس_دعا
#شهید_محسن_حججی
@syed213
🔸کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد: "موجودى كافى نميباشد!". امكان نداشت، خودم می دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.
🔹از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد: "رمز نامعتبر است".
🔸اين بار فروشنده با بيحوصلگى گفت:
آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟
فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته...
🔹در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛ "پول نقد همراهتون هست"؟
🔸خدايا...ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت هايى كه كرديم ، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و ...
🔹نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم: مگر میشود؟ اين همه اعمالى كه فكر مي كرديم نيک هستند و انجام داديم چه شد؟
🔸جواب بدهند: اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت!
كنار «بخل»
كنار «حسد»
كنار «ريا»
كنار «بى اعتمادى به خدا»
كنار «دنيا دوستى»
🔹نكند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آورده اى؟ و ما كيسههایمان تهى باشد و دستانمان خالى... .
🔺خدايا ! از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان میشود به تو پناه ميبریم
@syed213
✨امیر المومنین علی علیهالسلام،
نفْس و جانِ پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود💯
📚قطرهایازفضائلاهلبیت/ج۲
۲۰روزتاعیدغدیر
#فقطحیدرامیرالمؤمنیناست
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جمعه_های_مهدوے
و بازهم نیــــامد . . . 💔
شیطان از مأموریت که برگشت خوشحال بود
سربازش پرسیـد : امـام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد شد ....🍂
اینها که گناه میکنند امامشان دیرتر میاید😔😭
امام مهدی (عج)💚 :
اگر شیعیان ما ( که خداوند توفیق طاعتشان دهد) در راه ایفاے پیمانے که بر دوش دارند #همدل می شدند ملاقات ما از ایشانـ به #تاخیر نمی افتاد و سعادت دیدار مـا زودتر نصیب آنانـ میگشتـــ
🌸| @syed213
🕊🍃 "شهادت"
داستان #ماندگاری آن هایی
است که دانستند دنیا جایی
برای ماندن نیست... 🍃🕊
#شبتون_شهدایی
@syed213
#کلام_امیــــــــــــر
💠کسی که با فاسقان دشمنی کند و برای خدا خشم گیرد ، خدا هم برای او خشم آورد ، و روز قیامت او را خشنود سازد.
📚 #حکمت ۳۱
🌹 ۱۹ روز تا عید غدیر 🌹
#فقطحیدرامیرالمؤمنیناست
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترس ترامپ و محافظینش باشنیدن صدای الله اکبر یکی از حضار
غربگرایان ایرانی دلشون رو به کی خوش کردن؟؟!
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
ترس ترامپ و محافظینش باشنیدن صدای الله اکبر یکی از حضار غربگرایان ایرانی دلشون رو به کی خوش کردن؟؟!
میگن این فیلم میکس شده
و درواقع یه نفر میخواسته بیاد روی سن که ترامپ وحشت کرده
خلاصش که بهر حال خیلی ترسوعه و فقط بلده پارس کنه😏
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_چهارم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔮 از خانه بالای نانوایی اسبابکشی کردیم و رفتیم شهرک دانشگاه که نزدیک خیابان گلستان اهواز بود.
🔮 آن وقت ها هنوز شش سال هم نداشت.
نزدیک خانهمان یک مسجد بود که متولیانش به بچه ها خیلی مجال نمیدادند.
🔮 مخصوصا اگر ایام محرم میشد اصلاً اجازه نمی دادند تا بچه ها بیایند کمک یا حتی توی دستههای عزاداری شرکت کنند.😔
🔮 مصطفی خیلی دوست داشت توی دسته زنجیرزنی شرکت کند اما چون خیلی ریزنقش بود به او توجه نمیکردند.
🔮 هر بار که با آقا محمد از مسجد به خانه برمیگشت باغصه میگفت: «نگذاشتند من بروم توی دسته.»😔
🔮 این مسئله برایش دغدغه بزرگ شده بود. برای همین تصمیم گرفت خودش یک دسته عزاداری راه بیندازند.😊
🔮 هر چه پول هفتگی، ماهانه یا عیدی دستش آمد، پس انداز کرد تا اینکه توانست برای محرم سال بعد چند طبل، زنجیر و پرچم بخرد.🏴
🔮 علاقه عجیبی به پرچم داشت و همیشه توی هیئتها پرچم دار بود.
🔮 بالاخره محرم سال بعد تمام بچه های محله را با کمک محمدحسین جمع کرد و یک دسته کنار هیئت مسجد راه انداخت.😊
🔮 اهالی مسجد مانده بودند که چه طور یک بچه هفت ساله توانسته یک دسته راه بیندازد.😳
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح
✅ @seyedebrahim69