eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
این کانال ازبس کارای شیک وخاص میسازه توکل ایتازبانزدشده😍🙄 قیمت ازهمه جاارزون تره اینجا👇کل.کاراش تکه باآمدن کرونا😷میترسم ازخونه بیرون برم😔 ولی اینجا👇بدون بیرون رفتن ازخونه کلی کارای شیک وزیبامیخرم 😍😍 سورپرایزبرای خانومای خونه دار تازه عروسا کجا؟؟😳 خب اینجا👇 بدوووتاپرنشده سفارشات https://eitaa.com/joinchat/3211329546Cedd34051a9
🌷🌷🌷 این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه 💟 @hamsaranekhoob ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. «زمخت نباشیم». زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها ─┅─═इई ❄️🌼❄️ईइ═─┅─ 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
💗زندگی بانوی بهشتی
✅ 9 کتاب عالی در روایت گری قدرت زن در جمهوری اسلامی سفارش از سایت😊👇 🔹 تنها گریه کن https://oniket
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «حوض خون بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ اولین احساس، پس از خواندن بخش‌هائی از این کتاب، احساس شرم از بی‌عملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدانِ خاموش و بی‌ریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفته‌ئی از ماجرای عظیم دفاع مقدس است. باید از بانوی پرکار و صبور و خوش‌سلیقه‌ئی که این کار پرزحمت را به‌عهده گرفته و بخوبی از عهده برآمده است و نیز از مؤسسه‌ی جبهه‌ی فرهنگی عمیقاً تشکر شود. مهر ماه ۱۴۰۰ کتاب "حوض خون"، به قلم فاطمه سادات میرعالی روایتی است از زندگی و مجاهدت زنان در واحد رختشورخانه اندیمشک در دوران جنگ تحمیلی. این اثر که توسط انتشارات راه یار منتشر شده، به دلیل توجه به زوایای پنهان جریان‌های مردمی در دوران دفاع مقدس، قلم و پرداخت خوب سوژه، اندکی پس از انتشار مورد توجه علاقه‌مندان به حوزه ادبیات دفاع مقدس قرار گرفته است
یروز من صورت دخترمو خودم نقاشی کردم وقتی مهد رفت همه گفتن چطور تونستی ،گفتم اصلا کاری نداره یروزه یاد گرفتم از اونروز واسه مراسمات وجشن هاشون میرم روصورت تمام بچه ها نقاشی میکشم وخرج خودمو درمیارم ،من از آموزشگاه ستاره خیلی هنرهارو یاد گرفتم یکیش گریم کودک هست مابقیش دکوپاژ ونقاشی پارچه وبستنی ملل و..... https://eitaa.com/joinchat/2904358984C7b7124fe0a
سلام استاد پوراحمد، ممنون از کانال آموزندتون خدا قوت یه سوال داشتم ، همسرم دوست دارن از لباسهای خواب خاصی استفاده کنم، گاهی بهم پیشنهاد میدن که فلان نوع لباس رو بخرم نمیدونم دلیل این رفتارش چیه و گاهی هم ناراحت میشه که از این لباسها استفاده نمیکنم چون من کارمند هستم و گاهی واقعا حوصله این کار رو ندارم. من همسرم رو دوست دارم ولی نمیخوام تکراری بشم آخه میگن نباید جلوی شوهر همیشه لباسهای خاص پوشید ولی میدونم باید متنوع بود ممنون میشم راهنمایی کنید چکار کنم 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
✅ علی لندی ✅ آقا محسن ✅ داداش ابراهیم ◀️ سه کتاب عالی برای نسل جوان👌 سفارش از سایت 😊👇 https://oniketab.ir/product/ali-landi/ref/36 https://oniketab.ir/product/agha-mohsen/ref/36 https://oniketab.ir/product/dadash-ebrahim/ref/36 ◀️ با تخفیفات ویژه و همراه با مسابقه کتابخوانی👌👌 سفارش راحت از خودم😁👇 @yaALI744
چند تا طلبه جوان جمع شدن یک گروه انقلابی و یک کانال خبری و یک کانال ترک گناه زدن ازشون حمایت کنید😍👇 لینک ۱۴۰۰ نفری این طلبه های جوان👇😍 https://eitaa.com/joinchat/2837053637C3e37353986 و اخبار مهم ایران و جهان https://eitaa.com/joinchat/3552575685C10d342dbb4 اینم لینک و تهذیبشون👇 https://eitaa.com/joinchat/1026949320C75f73611f2 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام استاد،وقت بخیر ،دختری ۲۵ساله هستم حدود هشت ماه است ک ازدواج کردم و دوران عقد را سپری میکنم ،ازدواجم سنتی و ازطریق معرفی و همسرم برادر دوستم هستن،من همسری کاملا مذهبی ،ولایی و مقید مدنظرم بود اما با توجه ب کیسهایی برام پیش میومد بافردی معمولی متمایل ب مذهبی ازدواج کردم،الان با دیدن وضعیت اعتقادیشون بیشتر اوقات مایوس میشوم مثلا وقتی اهتمامی ب نماز اول وقت ندارن یا دروغی حتی بنا ب مصلحت میگویند.و بااینکه شرایط مالیشونو پذیرفتم الان وقتی وضعیت بیکاریشون و سرمایشون ک برای شروع زندگی صفر هست رو میبینم هرچند تلاش میکنن اما اینکه خداوند وعده رزق داده رو کمتر میبینیم و مایوس میشوم ک نکند اساس انتخابم غلط بوده هرچند من ایمان واخلاق معیارم بوده و از بقیه چیزا چشم پوشی کردم واز اول وضعیت مالی پایین خانوادشون رو میدانستم وبه توصیه و نقلی ک ایمان نه قسمش کسب روزی حلال است خیلی از حساسیت هایم مثلا اینکه فرد دغدغه مند و اهل کار فرهنگی باشد و..را کنار گذاشتم حتی در ظاهر بااینکه ب دلم ننشستن کوتاه امدم و خاستم کاملا انتخابم برااساس شرع و دین باشد چون در خاستگارهای قبلی هم مشکلم بدل نشستن بود،اما حالا بیشتر اوقات یاناامید میشوم و حس میکنم خدا توجه و عنایتی ب زندگیم ندارد و من تاوان انتخاب اشتباه خودم را میدهم از طرف دیگر وقتی دوستانم ک اخلاقی و ظاهری مثل خودم هستن را میبینم ک همسرانی هم کفو از هرحیث نصیبشان شده حالم بدترمیشود ویا بعضی خاستگاران ک ندیده و نشناخته رد کردم را میگویم شاید آنها بهتر از همسرم بودن هرچند بنا ب شرایطی یا ب این دلیل ک آنها صرفا از روی ظاهر من در اجتماع پیشنهاد میدادن و از طریق معرف و از روی شناخت نبوده رد میکردم.الان هیچ تصوری از آینده ندارم و حس میکنم خسرالدنیا و آخرت شدم ک هیچ کدام را ندارم و خداوند باتوجه ب اعمالم این همسر را نصیبم کرده از طرفی دچار مقایسه با دیگران و گاها حسادت دوستان و سرزنش خودک چرا افراد بیشتری را نپذیرفتم یا چرا خودسازی نداشتم ک لایق فرد بهتری باشم.برای وسعت رزق هم خیلی دعا کردم اما نتیجه ای ندیدم و بتازگی همسرم شغلی موقتی پیداکردن تضمینی ندارد و آینده ای مبهم در انتظارم هست. عذرخواهی میکنم نتونستم پیامو خلاصه ترکنم و طولانی شد. 🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob