○•
در شب تاࢪ عاشقے
بین سپاھ درد و غم
دست سیاه سایہها
مرا اسیر ڪرده است...
#ادمین_نویس
#بانوی_ایهام
@T_ghalam|🌙|
●
•
•وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَىٰ•
اوست که میخنداند و میگریاند 🙂☹️
-نجم ، ۴٣
+احوال دست خداست،بندۀ خدا!✨
@T_ghalam|:)|
🌿
•
دنیا مثل یه سرابہ..!
هرچی بری جلو میبینی هیچی نیست و پوچہ پوچہ...
ولی با این حال بازم تشنہی رفتن بہ جلوترے! (:
#ادمین_نویس
#سادات🍃
@T_ghalam|🌱|
#داستانڪ
🥀گوشواره رنگے...
دختࢪڪ دست دراز ڪࢪد. لبه چادر خیمه را کنار زد. نور خورشید خودش را به داخل پرتاب کرد.
دخترک گیسوان نور را گرفت. او را دنبال خودش به داخل چادر آورد. تقلای نور خورشید برای یافتن راه نجات بی فایده بود. دخترک نور خورشید را از اینطرف چادر به طرف دیگر پرتاب می کرد.
نور ، خسته و رنگ پریده شد. پدر دخترک برای او گوشواره هایی زیبا آورد. دخترک گیسوان سیاه شده نور را رها کرد. یکی از گوشواره ها را از پدر گرفت. نگاهی به رنگ قرمز روی آنها انداخت. پرسید: بابا این رنگ قرمز چیه؟
پدر جواب داد: چیز مهمی نیست. اینا غنیمت جنگیه. ببین دوستشون داری؟
@T_ghalam|🥀|