"☕️
به قول احمد شاملو
اگه کسی احساستو نفهمید، مهم نیست!
سرتو بالا بگیر و لبخند بزن.
فهمیدن احساس، کار هر آدمی نیست!
طراح:
#ادمین_طراوتِقلم
#ࢪستاا
@t-ghalam
「 ایــھامـ」
◉━━━━━━───────♡ ↻ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ چند دقیقه پرواز روح🕊 #حدیث_کساء #رزق_معنوی т_gнαℓαм🦋
یه حدیث کسا به مادرمون حضرت زهرا هدیه کنیم؟ ♥️
#میلاد_حضرت_زهرا
「 ایــھامـ」
🌸✨🍃 ✨ 🍃 بانوی مهر و ماه!🌙 تو ڪہ هستی ڪہ آسمان آیینه چشمان مهربانت و خورشید وام دار تَلألوء نوࢪِ وجو
بانوی مهر و ماه
خوش آمدی!🌸:)
مادر های عزیز
و دختر هایی که قراره در آینده مادر بشید
و آقایونی که قراره به مادران امروز و آینده هدیه بدین
عید همگی مبارک🎀:)
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#روز_زن
[°•💙•°]
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته...
آنقدر سربلند و شریفی که از ازل
در طالع تو، لیلۀ اسرا گذاشته...
بیهوده نیست اینکه دری از بهشت را
تنها برای خاطر تو وا گذاشته
روز نخست، از تو چه پنهان که آفتاب
ردّ تو را در آینهها جا گذاشته
خوشبخت، آن زنیست که در طول زندگی
پا جای پای حضرت زهرا گذاشته...
📝 #سارا_جلوداریان
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#روز_زن
[-_ᴛ_ɢʜᴀʟᴀᴍ♡_-]
°
.
گفتم به قلم شعر نگویی اصلاً!
مشغول کلاس و درس و بحثم فعلاً🙂
لج کرد قلم با من و بر جزوه نوشت
بی شعر دمی زنده نمانم!... عمراً!😏
#بانوی_ایهام
Ͳ_ᏀᎻᎪᏞᎪᎷ🖇📖
「 ایــھامـ」
این مصرعِ اول غزلیہ ڪہ بہ تازگے نوشتم ...بین امتحانات، وسط درس خوندن، حتے سر جلسه امتحان بعضی از ابی
یاد اون غزلی که سر جلسه امتحان نوشتم بخیر(:
هدایت شده از 「 ایــھامـ」
•
○
گفت:
اصلا چرا شاعران شعر و غزل عاشقانه مینویسند؟
گفتم:
دیگران را نمیدانم، ولے
"من شعر عاشقانہ مینویسم، چون عاشقانه شعر را دوست دارم!"
#بانوی_ایهام
Ͳ_ᏀᎻᎪᏞᎪᎷ|💌|
دوستان دسترسیم به لینک ناشناس قبلی از بین رفته
اگر توی اون لینک پیامی فرستادین که اینجا⬅️ @hrf_dl جواب داده نشده میتونید مجددا به این لینک ارسال کنید:
https://harfeto.timefriend.net/16738075383407💌
°•♥️
گاز را ول نکنیم
شاید این گاز روان
می رود خانه نوزادی
که در آغوش پدر می لرزد
Ͳ_ᏀᎻᎪᏞᎪᎷ❄️
•
.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک☁️
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای!(:
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .
من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم .
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست .