eitaa logo
تبیین منظومۀ فکری رهبری
38.1هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
437 فایل
کانال رسمی مؤسسهٔ تبیین منظومهٔ فکری رهبری نشانی سایت: https://www.tabyinmanzome.ir پشتیبانی واحد فناوری: @support_tabyin واحد روابط عمومی: ۰۹۱۰۲۵۸۸۸۱۸ @ertebat_tabyin
مشاهده در ایتا
دانلود
حاكميّت خدا، يعنى نجات و سعادت انسان‏‌ها. حاكميت دين خدا، يعنى پاسخگويى به نيازهاى اساسى انسان‏‌ها. هر نيازى كه انسان‌‏ها دارند ـ نيازهاى معنوى، نيازهاى مادى، فردى، اجتماعى، دنيوى، اخروى و همه و همه ـ در ظلّ حاكميت دين خدا تأمين مى‌شود. سرّ، معنا و باطن زندگى و حيات انسان، اين است: متوجه يك مبدأ و تكليف بودن. منتظر يك الهام بودن. گوش به فرمان يك مبدأ حاكم و قادر و صاحب اختيار از غيب بودن؛ اين، اصل قضيه‎ است. اگر کسی این سئوال را بکند که «به چه دلیل می‏‌گويید ولایت امر در اختیار خدا و مال خداست؟» جواب این است که این ناشی از یک فلسفه طبیعی است که در جهان‌‏بینی اسلام مشخص و معین شده‎است؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می‏‌شود: «وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ»؛ هر آنچه در روز و شب آرمیده ‎است، از آنِ خداست. وقتی که همه پدیده‏‌های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد... @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
هدف از همه زحماتى كه پيغمبراكرم و بزرگان دين و انبياء الهى "عليهم‌الصّلاه ‏والسّلام"، متحمّل شده‌اند، استقرار ولايت الهى بوده‎است. ...در روايتى از امام صادق "عليه‌السّلام" است كه در مقام هدف جهاد فى‌سبيل‌الله [و] مجموعه تلاش‏‌هايى كه براى دين مى‌شود فرموده‌اند: «ليخرج الناس من عبادة العبيد الى عبادة اللَّه و من ولاية العبيد الى ولاية اللَّه.» هدف اين است كه انسان‏‌ها را از ولايت بندگان و بردگان ـ با معناى وسيعى كه اين كلمه دارد ـ خارج سازند و به ولايت‌الله نائل كنند. منتها در موضوع عيد غدير، اين نكته هم وجود دارد كه در باب ولايت، دو قلمرو اساسى هست: يكى قلمرو نفس انسانى است كه انسان بتواند اراده الهى را بر نفس خودش ولايت بدهد و نفس خود را داخل ولايت الله كند. اين، آن قدم اوّل و اساسى است و تا اين نشود، قدم دوم هم تحقّق پيدا نخواهد كرد. ... جانب و مرحله دوم اين است كه محيط زندگى را در ولايت‌الله داخل كند. يعنى جامعه، با ولايت الهى حركت كند. هيچ ولايتى؛ ولايت پول، ولايت قوم و قبيله، ولايت زور، ولايت سنّت‏ها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولايت‌الله شود و در مقابل‌ ولايت‌الله عرض اندام كند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
توحيد عبارت است از حاكميت الله بر زندگى انسان‏‌ها، نه فقط اينكه انسان معتقد باشد كه يك خدايى هم هست. خب! خود كفار قريش مگر معتقد به خدا نبودند؛ البته آن‌ها شريك قائل بودند براى خدا، آن شركا را هم شفعاى خودشان مى‏‌دانستند پيش پروردگار. توحيد به آن حادّ معناى توحيد، عبارت از اين است كه در جامعه حاكميت خدا باشد، خب حاكميت خدا به چيست؟ حاكميت خدا به اين است كه اولاً؛ قوانين الهى در جامعه جارى بشود، آن چيزى كه قانون الهى است، او در جامعه اجرا بشود نه قوانين خاصّ آمريكا يا قوانين خاصّ شوروى يا قوانين غربى و قوانين بشرى، قوانين منطبق باشد با كتاب الله... هر نوع سلطه معنوى و مادى از نظر اسلام بر انسان‏‌ها ممنوع است؛ هم سلطه فكرى و هم سلطه مادى؛ مادامى كه منتهى به خدا نباشد: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛ يعنى سلطه فكرى و روحى رهبان و احبار هم ربوبيت است و ممنوع است؛ سلطه مادى فرعونى هم ربوبيت است و ممنوع است. و حكومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان‏‌ها و لا غير. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
مسئله حكومت در اسلام يك شكل بسيار زيبا و با شكوهى دارد. اساساً از نظر اسلام افراد بر يكديگر حكومت نمى‏‌توانند بكنند؛ بشر آزاد است. حاكم حقيقى بر بشر خداست؛ منتهى حكومت خدا بر مردم، بايد به شكل حكومت يك انسان بر مردم كه بر طبق معيارهاى الهى باشد تجسّم پيدا كند؛ بدون آن حكومت خدا بر مردم معنا ندارد. اين انسان، پيغمبران الهى هستند كه براى حاكميّت [در] بين مردم آمدند و در غيبت پيغمبران، جانشينان، اوصياء، فقهای امت، دين‌شناسان، آگاهان، آن كسانى كه منصب ولايت را و امامت را از پيغمبر و از ائمه به ارث بردند؛ كه باز در همين روايت مى‏‌فرمايد: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ» اين معناى امامت است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
در قرآن، حكومت در اصل متعلق به خداست و هيچ شريكى را خداى متعال در حكومت خود قبول نمى‏‌كند. آيات متعددى... در قرآن اين مطلب را براى ما توضيح مى‏‌دهد... «لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِي الْمُلْكِ»؛ در حكومت هيچ كس شريك خدا نيست. آن كسانى كه خودشان را داراى حكومت مستقل از خدا مى‌‏دانستند و مى‏‌دانند يا حكومت بر دل‏هاى مردم را متعلق به خدا و حكومت بر صحنه زندگى را متعلق به خودشان مى‌‏دانستند، اينها «انداد الله» هستند؛ شریك الله هستند. خدا آنها را رد مى‌‏كند. «لا يُشْرِكُ في‏ حُكْمِهِ أَحَداً»؛ هيچ كس را خداى متعال در حكومت با خود شريك نمى‌‏كند. «وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ»؛ هيچ ولّى‌‏ای غير از خدا، انسان‏‌ها ندارند. «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ آيا من غير از خدا كسى را به عنوان ولى انتخاب بكنم؛ در حالى كه آفريننده آسمان و زمين خداست؟! اگر انسان زير بار حكومت كسى قرار است برود، بايد زير بار حكومت آن كسى برود كه قدرت در سراسر آفرينش در قبضه اوست. كه اين آيه، استدلالى هم در كنار مسئله دارد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
صحبت بر سر این است که قوانین زندگی انسان‏‌ها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشری هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعه ‎الهی... فقط خداست. حالا این سئوال پیش می‌‏آید که «حاکم خداست» یعنی چه؟ خدای متعال که با مردم روبرو نمی‏‌شود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسان‏‌ها هم ‎احتیاج دارند که یک انسانی بر آن‌ها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان‏‌ها را به دست بگیرد. و الا اگر چنانچه در میان جامعه ‎انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی... فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند...‎ اگر ناظری بر اجرای قانون در جامعه بشری نباشد، انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده ‎است. اما این انسان چه کسی می‏‌تواند باشد؟ آن انسان یا انسان‏‌هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، این‌ها چه کسانی می‏‌توانند باشند؟ @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
آن انسان یا انسان‏‌هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، این‌ها چه کسانی می‏‌توانند باشند؟ پاسخ‏‌های گوناگون به ‎این سئوال داده‎اند. پاسخ واقعیت‏‌های تاریخی هم به ‎این سئوال گوناگون بوده ‎است. عده‎ای گفته‌‏اند: «الْمُلْكُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ»؛ یعنی هر که غالب شد، یعنی حکومت جنگل، یک عده‎ای گفته‎اند هرکسی که دارای تدبیر بیشتری هست، عده‎ای گفته‎اند هرکسی که ‎از طرف مردم مورد قبول باشد، یک عده‎ای گفته‎اند که هرکس که ‎از دودمان چنین و چنان باشد، یک عده‎ای سخنان دیگری گفته‎اند و منطق‏‌ها و سلیقه‏‌های دیگری ابراز کرده‎اند. پاسخ دین و مکتب به این سئوال این است که «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می‏‌گیرد «رسول» اوست. لذا در جامعه وقتی که پیغمبری آمد، معنی ندارد که با بودن پیغمبر حاکم دیگری به جز پیغمبر بر مردم حکومت بکند. پیغمبر یعنی همان کسی که باید زمام قدرت را در جامعه به دست بگیرد؛ حاکم باشد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
حكومت خدا آن وقتى تحقق پيدا مى‏‌كند كه يك انسان از طرف خداى متعال عملاً و در واقعيت جامعه زمام قدرت مردم را به دست بگيرد... خداى متعال اين حكومت را تنفيذ مى‏‌كند به انسان‏‌هايى. اين انسان‏‌ها كه هستند؟ پيغمبران؛ در درجه اول، حاكم الهى پيغمبرانند.... «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ اين آيه يك نكته‏‌اى دارد، مى‏‌فرمايد آنچه را كه پيامبر به شما گفت، آن را از او بپذيريد؛ آنچه شما را از آن نهى كرد از آن اجتناب كنيد... اين سخن... خطاب به مؤمنينى است كه اصل وحى خدا و دين خدا را قبول كردند؛ وحى خدا را از پيغمبر گرفته‌‏اند؛ آيات قرآن را و احكام الهى و شرعى را پذيرفتند؛ به اينها خدا مى‏‌گويد: هر چه پيغمبر گفت قبول كنيد. پس روشن است كه هر چه پيغمبر گفت، منظور احكام شرعى نيست ـچون اين مردم احكام شرعى را از پيغمبر گرفتند به آن ايمان آوردند، به آن عمل هم كردند ـ اين يك چيز اضافه را به مردم مى‏‌گويد؛ مى‏‌گويد: اگر اين پيغمبر به شما حكمى داد، دستورى داد، اجراى كارى را خواست، دخالت جان و نفس و مال شما كرد، شما بايد آن را قبول كنيد؛ يعنى همان حكم حكومتى؛ يعنى آن دخالت اجرايى در امور مردم. خب، پس ولايت الهى به پيغمبر منتقل شد... @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
ولايت الهى به پيغمبر منتقل شد. از پيغمبر هم ـ به‌اتفاق همه مسلمين ـ ولايت و حكومت به غيرِ پيغمبر منتقل‌ شده است. حالا به كى منتقل‌شده؟ اين، بين فِرَق مسلمين، محل اختلاف است. شيعه دراین‌بین، معتقد است كه ولايت پيغمبر منتقل‌ شده است به ائمه معصومين كه دوازده نفرند ... اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پيغمبر را درست و با معناى حقيقىِ خودش درك مى‌كرد و تحويل مى‌گرفت و دنبال على‌بن‌ابى‌طالب "علیه‌السلام" راه مى‌افتاد و اين تربيت نبوى استمرار پيدا مى‌كرد و بعد از اميرالمؤمنين هم انسان‏‌هاى معصوم و بدون خطا، نسل‏‌هاى بشرى را مثل خودِ پيغمبر، پى‌درپى زير تربيت الهىِ خويش قرار مى‌دادند، بشريت بسيار زود به‎ آن نقطه‌اى مى‌رسيد كه هنوز به آن نقطه نرسیده است. علم و فكر بشرى پيشرفت مى‌كرد؛ درجات روحى انسان‏‌ها بالا مى‌رفت؛ صلح و صفا در بين انسان‏‌ها برقرار مى‌شد و ظلم و جور و ناامنى و تبعيض و بى‌عدالتى از بين مردم رخت برمى‌بست. اين‌كه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها... فرمود اگر دنبال على راه مى‌افتاديد، شما را به چنين سرمنزلى هدايت مى‌كرد و از چنين راهى مى‌برد، به همين خاطر است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
ما معتقد به «ولايت» هستيم؛ و معتقديم پيغمبر اكرم "صلی‌الله علیه‌وآله" بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم کرده است. آيا تعيين خليفه براى بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمی‌خواهد. خود آن حضرت بيان احكام می‌كرد. همه ‎احكام را در كتابى می‌نوشتند و دست مردم می‌دادند تا عمل كنند. اين‌كه عقلاً لازم است خليفه تعيين كند، براى حكومت است. ما خليفه می‌خواهيم تا اجراى قوانين كند. قانون مجرى لازم دارد. در همه كشورهاى دنيا این‌طور است كه جعل قانون به‌تنهایی فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نمی‌كند. پس از تشريع قانون، بايد قوه مجريه‏‌اى به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد، نقص وارد است. ... ضرورت اجراى احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه‏‌اى كه مايه خوشبختى بشر است، سبب شده كه تعيين جانشين مرادف اتمام رسالت باشد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
در اسلام ولی امر، آن‌کسی است که فرستاده خداست، آن‌کسی است که خودِ خدا معین می‏‌کند... او پیغمبر و امام را معین می‏‌کند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین می‏‌کند که ‎این‌ها بعد از ائمه هدا معصومین حاکم بر جامعه ‎اسلامی ‏هستند. پس «ولی» را خدا معین می‏‌کند؛ خودش ولی است، پیغمبرش ولی است. امام‏‌ها ولی هستند، امام‏‌های خاندان پیغمبر، تعیین‌شده‌اند که دوازده نفرند و در رتبه بعد کسانی که با یک معیارها و ملاک‏‌های خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند. آن‌ها از برای حکومت و خلافت معین‌ شده‌اند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
... اما در دوران غيبت، يعنى در همان دورانى كه ما هم معتقديم كه امام معصومى در جامعه وجود ندارد؛ آن حكومت متعلق به كى باشد بهتر است؟ عقیده ما و اعتقاد به ولایت‌فقیه اين را می‌گويد كه همان حكومتى كه متعلق به خدا بود و منتقل به پيغمبران و پيغمبر اسلام شد، در اين دوران منتقل می‌شود به يك انسانى كه طهارت و تقوا [را] در حدّ عدالت داشته باشد؛ انسان پاكيزه و باتقوایی باشد؛ گناه نكند؛ ظلم نكند؛ گرايش به دشمنان خدا پيدا نكند؛ مطيع امر خدا باشد؛ با هواى نفس خود مخالفت كند؛ بر نفس خود كنترل داشته باشد؛ اين يك شرط. علاوه بر آن، به احكام اسلامى و به قرآن كاملاً مسلط باشد؛ يعنى قدرت فقاهت داشته باشد؛ بتواند اسلام را بفهمد؛ دين را بشناسد؛ احكام الهى را از مستندات آن كشف كند؛ با قرآن مأنوس باشد؛ با سنّت اُنس داشته باشد و توانايى استنباط داشته باشد. علاوه بر آن ـ يعنى از غير فقاهت و عدالت ـ درايت و كفايت هم لازم است؛ انسانى باشد كه داراى درايت لازم باشد؛ هوشمند باشد؛ زمان را بشناسد؛ دشمنان اسلام را بشناسد؛ دنيا را بشناسد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری