eitaa logo
تنها منجی موعود علیه السلام
286 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
50 فایل
تنهاترین امام زمین مقتدای شهر تنهاچه می‌کنی توکجایی کجای شهروقتی کسی برای توتب هم نمی کند.دیگرنسوز این‌همه آقا به پای شهر...جهت سلامتی وفرج مولایمان اباصالح المهدی...صلوات....مولای غریبم...مولای عزیزم تنهاترین سردار من توکجایی
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌یِ دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفتِ. مادرش گفت: اگه امام گفتِ برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیوفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه ، بزرگترین اشتباهِ … بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دویرج رو منفجر کنند. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره تخریبچی ها رفتند ، یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده ، یکی شونم برنگشتِ… اونایی که برگشتِ بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد ، زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین ! عباسعلی سنش کمِ اما خیلی مردِ ، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلی یِ! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفت ِ، اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند 😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده ، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال نمیشه مادر گفت : بخدا قسم نمیذارم گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم، مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک شهدا صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته •‌┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••••┈•
منزّهى تو اى آشکار، بلند مرتبه هستى اى نهان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، منزّهى تو اى امید، بلند مرتبه هستى اى امیدبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلند مرتبه هستى اى هماره بخشایشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، منزّهى تو اى زنده، بلند مرتبه هستى اى به خود پاینده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، منزّهى تو اى یگانه، بلند مرتبه هستى اى یکتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، منزّهى تو اى سرور، بلند مرتبه هستى اى مقصود همه‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلند مرتبه هستى اى بزرگ، ما از آتش پناه ده اى پناه‏ دهنده، 🤲🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
ای دوست بيا تا غم فردا نخوريم                     اين يك دم عمر را غنيمت شمريم فردا كه از اين دير كهن درگذريم                   با هفت هزار سالگان سر به سريم                                                " خيام " پروردگارا ؛ آفتاب امروز نیز برآمد درود بر جاده‌های بی‌انتهای جبروتت تو را عاشقانه فریاد می‌زنیم چون به تکرار اسمت عادت کرده‌ایم امروزمان را با مهرت متبرک گردان .            🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 امروزمان را نیز با بسم اللہ و مهربانی و گذشت آغاز میکنیم ، لبخند خــــدا يعنی همه چيز . لبخندش همراه لحظه هايتان باد .         🌷لا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ المَلِكُ الحَقُّ المُبين🌷         🙏الهی به امید فضل و بزرگی تو🙏 سلاااااااااااام سلام به روز و روشنی سلام به آهنگ خوش زندگی سلام به مهر و صفای دلهای بی ریا صبح پنجشنبه ششم مهر ماه تون بخیر و نیکی روزتون همراه با موفقیت و بینظیر سعادت و برکت در کارتون آرامش در روحتون سلامت در تنتون لبخند رو لباتون شادی تو دلاتون نگاه خداوند همراه لحظه هاتون و امروزتون پر از شادی و آرامش و آسایش باشد .   🥀🥀🥀🌻🌻🌸🌸🌸🌻🌻🥀🥀🥀 یادمان باشد ؛ مواظب قضاوتهایمان باشیم . برای کسیکه میفهمدهیچ توضیحی لازم نیست برای کسیکه نمیفهمدهر توضیحی اضافه است آنانکه میفهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند مهم نیست که چه مدرکی دارید ، مهم اینه که چه درکی دارید .                                        https://eitaa.com/joinchat/856621274Ce555f432e3
دو چيز روح انسان را نوازش مي كند. يكي صدا زدن خداست و ديگري گوش سپردن به صداي او. اولي در نيايش و دومي در سكوت.🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.☀️ تنفس‌صبح 📖 سیصد و چهل و هشتمین (۳۴۸) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️ سورة مبارکة المومنون •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
.☀️ تنفس‌صبح 📖 سیصد و چهل و هشتمین (۳۴۸) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️ سورة مبارکة المومنون •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🌼اللّهُمَّ 🌸 ✨🌸صَلِّ 🌼 ✨✨🌼عَلَی🌸 ✨✨✨🌸مُحَمَّدٍ🌼 ✨✨✨✨🌼وَ آلِ🌸 ✨✨✨✨✨🌸 مُحَمَّدٍ🌼 ✨✨✨✨🌼وَ عَجِّلْ🌸 ✨✨✨🌸فَرَجَهُمْ🌼 ✨✨🌼وَ اَهْلِکْ🌸 ✨🌸اَعْدَائَهُمْ🌼 🌼اَجْمَعِین🌸
*روزی که آیت‌الله جوادی آملی خاک بر سر ریخت !* در زمان دفاع مقدس روزی آیت‌الله  جوادی آملی  به جبهه مشرف شده بود تا با رزمندگان بسیجی دیداری داشته باشند در میان رزمندگان ، یک نوجوان بسیجی باصفایی بود که حدود ۱۴ سال داشت... .. پایین ارتفاع چشمه‌ای بود و باران گلوله از سوی عراقی‌ها می‌بارید؛ لذا فرمانده ها گفته بودند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید. آیت‌الله جوادی که وارد منطقه شده بود آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه می‌رفت تا وضو بگیرد! بچه ها، فریاد می زدند؛  نرو خطرناکه ولی او  گوش  نمی کرد. بچه ها آخرسر  متوسل شدن به این عالم وارسته یعنی حضرت آیت‌الله جوادی آملی که آقا جان ؛ شما یه کاری بکنید آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا می‌روی؟ گفت؛ میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرمانده ها گفته اند می‌توانید تیمم کنید لذا شما تکلیفی ندارید و نماز با تیمم کافی است. نوجوان بسیجی  نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخندی زد و گفت؛ حاج آقا بگذارید را با حال بخونم رفت وضو گرفت و  نماز باحالی خواند.... دقایقی بعد قرار بود عده‌ای از بسیجیا برند جلو و با عراقیا درگیر بشند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیت‌الله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. آقا رفت پایین!  جنازه‌ای آوردند؛ آقای جوادی آملی بالاسر جنازه نشستند، دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته... آیت الله جوادی آملی کنار جنازه‌ اون بسیجی و روی خاک نشستند، خود را از سر برداشتند و خاک بر سر ریختند و گفتند: جوادی ،  جوادی ! . امام به اینها که به ما یاد نداد؟! من به او می گویم  نرو ولی او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخونم ! تو از کجا می دانستی که این نماز ، نماز آخر توست؟! •┈┈••••✾•🦋•✾•••┈┈•