eitaa logo
تنها منجی موعود علیه السلام
289 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
47 فایل
تنهاترین امام زمین مقتدای شهر تنهاچه می‌کنی توکجایی کجای شهروقتی کسی برای توتب هم نمی کند.دیگرنسوز این‌همه آقا به پای شهر...جهت سلامتی وفرج مولایمان اباصالح المهدی...صلوات....مولای غریبم...مولای عزیزم تنهاترین سردار من توکجایی
مشاهده در ایتا
دانلود
ورود اسیران کربلا به کوفه
ورود اسیران کربلا به کوفه اسیران کربلا اسیران کربلا، بازماندگان واقعه کربلا همچون امام سجاد(ع)، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب(س)، دختر امام علی(ع) که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، ابتدا به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند و سپس عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را همراه اسیران به دربار یزید در شام فرستاد. ابن زیاد اسیران را بر روی محمل‌هایی بدون پرده و پوشش به سوی شام فرستاد و دست و پای برخی همچون امام سجاد (ع) را غل و زنجیر کرد. مهمترین شخصیت‌ها در میان اسیران، امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) بودند. آنان با سخنان خود در هنگام اسارت، سبب پشیمانی برخی از مردم و بنا بر نقلی یزید بن معاویه شدند. به عقیده برخی مورخان، کاروان اهل بیت(ع)، در روز اربعین، چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع) به کربلا بازگشتند، شیخ مفید و شیخ طوسی بر این عقیده‌اند که اهل بیت(ع) بعد از آزادی، به مدینه بازگشته‌اند، نه کربلا. آغاز اسارت پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشته‌های خود را روز یازدهم محرم، دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱] مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورت‌هایشان می‌زدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) می‌گذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲] سخنان حضرت زینب (س) هنگام عبور از کنار بدن امام حسین(ع) یا محمداه، یا محمداه! صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتله، تسفی علیها الصبا قال: فابکت والله کل عدو و صدیق [۳] ترجمه: «یامحمد، یامحمد، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، «این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون اعضاء بریده! «یا محمد، دخترانت اسیرند، ذریه‌ات کشته شده‌اند که باد بر آنها می‌وزد. راوی می‌گوید والله دوست و دشمن گریه می‌کردند. تعداد و نام اسیران گزارش‌های مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کرده‌اند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شده‌اند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نام‌های سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشته‌اند.[۹] مسیر حرکت اسیران نقشه مسیر کاروان اسرای کربلا بنابر آنچه ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکب‌هایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه می‌کرده‌اند.[۱۰] درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است. با این حال بنابر عبارتی از شیخ مفید، می‌توان ورود اسرای کربلا به کوفه را ۱۲ محرم دانست.[۱۱] ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچه‌های کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.[۱۲] همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرف‌نظر کرد.[۱۳] مسیر شام ابن زیاد گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را به همراه اسیران کربلا به شام فرستاد.[۱۴] طبق بعضی گزارش‌ها زحر بن قیس نیز با آنها بوده‌ است.[۱۵] مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست؛ برخی بر این عقیده‌اند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، می‌توان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص ساخت؛ از جمله مقام راس الحسین و امام زین العابدین در دمشق،‌[۱۶] مقام‌های حِمص،[۱۷] حماء،[۱۸] بعلبعک،[۱۹] حَجَر[۲۰] و طُرح.[۲۱] برخی از این اماکن که از شهرت بیشتری برخوردارند، عبارتند از: مقام راس الحسین در موصل: به گفته هروی این مقام تا قرن هفتم وجود داشته‌ است.[۲۲] مسجد امام زین العابدین (ع) و مقام راس الحسین در نصیبین: امروزه نصیبین شهری است در ترکیه.[۲۳] گفته می‌شود اثر خون سر امام حسین (ع) در این مکان مانده‌ است.[۲۴] هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کرده‌است.[۲۵] رفتار ماموران
بنابر نقل ابن اعثم و خوارزمی، مأموران عبیدالله بن زیاد، اسیران کربلا را از کوفه تا شام، بر محمل‌های بی‌پرده و پوشش، شهر به شهر و منزل به منزل بردند، آنگونه که اسیران (کافر) ترک و دیلم را می‌برده‌اند.[۲۶] شیخ مفید، روایتی را نقل کرده که بر اساس آن، امام سجاد(ع) با غل و زنجیر در میان اسرا دیده شده است.[۲۷] در روایاتی منسوب به امام سجاد(ع)، شیوه رفتار مأموران عبیدالله بن زیاد نقل شده است؛ بر این اساس، علی بن حسین(ع) را بر شتری لاغر و لَنگ که جهاز آن چوبی و بدون زیرانداز بوده، سوار کرده‌اند؛ در حالی‌که سر امام حسین(ع) بر نیزه، و زنان پشت سر، و نیزه‌ها گرداگرد آنها بودند. اگر اشکی از چشم یکی از آنها جاری می‌شد، با نیزه بر سرش می‌زدند، تا زمانی که وارد شام شدند.[۲۸] حضور اسرا در شام درباره رخدادهای ورود اسرا به شام، چگونگی برخورد با آنها، محل اقامت و خطبه‌خوانی برخی از اسیران، گزارش‌هایی در منابع تاریخی وجود دارد. بنا بر این گزارش‌ها، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بوده‌ است.[۲۹] در این روز اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی کرده بودند.[۳۰] پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع، بر سکویی جای دادند.[۳۱] امروزه در مسجد اموی، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۲] حضور اهل بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۳۳] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند[۳۴] و شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۵] قول مشهور درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۳۶] اما هفت روز[۳۷] و یک ماه نیز نقل شده است.[۳۸] برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از: تصویر محل استقرار اسرای کربلا در مسجد اموی دمشق. ورود اسرا به کاخ یزید: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۳۹] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۰] گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۱] در این هنگام فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۲] برخورد یزید با سر امام در حضور اسیران: یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشته[۴۳] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۴۴] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۵] بنابر روایتی از امام رضا(ع) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۴۶] اعتراض حاضران: عده‌ای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۴۷] اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۴۸] خطبه‌خوانی اسرا پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کرده‌اند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبه‌هایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبه‌هایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) نسبت داده شده است.[۵۳] امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، در شام نیز به خطبه‌خوانی پرداختند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(ع) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۴] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(ع) و علی(ع) گزارش شده است.[۵۵] این سخنان، به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۵۶]
گفته شده است اسیران از شام به کربلا رفتند. سید بن طاووس در لهوف نقل کرده است که اسیران کربلا از شام به عراق رفته و در روز اربعین به کربلا رسیدند و در قتلگاه، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند و مجلس عزایی برپا کردند. پس از چند روز از کربلا به مدینه بازگشتند.[۵۷] سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) نیز در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا را اثبات کرده است. محدث نوری[۵۸] و شیخ عباس قمی،[۵۹] با بازگشت اسیران به کربلا در اولین اربعین مخالفت کرده و شیخ مفید[۶۰] و شیخ طوسی[۶۱] نیز تصریح کرده‌اند که کاروان اهل بیت (ع)، پس از برگشت از شام، به مدینه رفته‌اند نه کربلا. بنابر نقل سید بن طاووس، هنگامی که کاروان اهل‌ بیت (ع) به نزدیکی مدینه رسید و در بیرون شهر چادرها را برافراشتند، بشیر بن حذلم به دستور امام سجاد(ع)، به مدینه رفت و در کنار مسجد النبی، اشعاری را با گریه خواند و مردم را از شهادت امام حسین(ع) مطلع ساخت و ورود امام سجاد و اهل بیت امام حسین(ع) به مدینه را اعلام کرد.[۶۲] سید بن طاووس، آن روز را تلخ‌ترین روز برای مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) دانسته و نقل کرده است که همه زنان مدینه از خانه‌ها بیرون ریخته، فریاد سر دادند و هیچ روزی مثل آن روز، زنان و مردان، گریان دیده نمی‌شدند.[۶۳]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر زیبا و التماس دعا، اگر مورده پسند شما خوبان بوده
8 مرداد، روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی (شیخ اشراق)
بمناسبت روز بزرگداشت شیخ اشراق دوران مکتب خانه شهاب الدّین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی در سال 549 ق در روستای «سُهرَوَرْد» نزدیک شهر زنجان متولّد گردید. سهرورد که از قدیم، برزگران دانش دوستی را در خود جای داده بود، ساکنان آن علاقه وافری به علم داشتند. آنان با این که زراعت می کردند فرزندان خود را برای فراگیری علم به مکتب می فرستادند. سهروردی خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت، آموزگارش به پدر شهاب الدّین گفت: پسر تو دارای استعداد فراوان می باشد. حیف است که این استعداد در این روستا از بین برود. این پسر را به مراغه بفرست تا در آن جا تحصیل کند و من پیش بینی می کنم که اگر این پسر تحصیل نماید، یکی از علمای بزرگ خواهد شد. پدر شهاب الدّین به گفته آموزگار عمل کرد و پسرش را به مراغه که در آن روزگار از شهرهای بزرگ ایران بود، فرستاد. مهاجرت در پی علم اندوزی شهاب الدّین سهروردی، پس از پایان مکتب از سهرورد به مراغه رفت و مقدمات علوم را در این شهر که در آن روزگار مرکز مهم علمی محسوب می شد، نزد «مجدالدّین جیلی» فراگرفت. وی پس از استفاده از استادان حوزه مراغه، برای تکمیل مراتب علمی به سوی اصفهان رهسپار شد. آن زمان در حوزه علمیه اصفهان استادی به نام «ظهیرالدین قاری» تدریس می کرد. شهاب الدّین سهروردی، تمام علوم آن زمان را نزد وی فرا گرفت و در سن شانزده سالگی از استاد بی نیاز شد. وی در تحصیل علم، استعدادی هم چون ابن سینا از خود نشان داد. اگر ابن سینا در هیجده سالگی از استاد بی نیاز گردید؛ سهروردی در شانزده سالگی علوم رایج زمان خود را به پایان رساند. سفر به سرزمین های اسلامی شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق بعد از اتمام تحصیلات رایج آن زمان، شروع به مسافرت در سرتاسر سرزمین های اسلامی کرد. وی با مشایخ صوفیه ملاقات ها کرد و از تعالیم آن ها بهره ها گرفت. شیخ اشراق اوقات بسیاری را به تفکر و نیایش می گذراند. در همین زمان بود که از مناطق آناتولی و سوریه عبور کرد و علاقه وافری به شهرهای این دو کشور پیدا کرد. در یکی از سفرها، بین راهِ دمشق به حلب، ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی فرمان روای مشهور عثمانی را ملاقات کرد. ملک ظاهر، که سخت شیفته شهاب الدین شده بود، از او خواهش کرد که در قصر وی ماندگار گردد. شهاب الدین خواهش ملک ظاهر را پذیرفت و در قصر وی حل اقامت انداخت. پس از آن شیخ اشراق با علمای آن دیار مناظره و مباحثه می کرد، به طوری که در هر مناظره طرف مقابل پس از قبول نظر ایشان، بمقام علمی او اعتراف می کرد. ویژگی های سهروردی کرامات بسیاری به سهروردی نسبت داده شده، و افسانه های بسیاری از قدرت خارق العاده او ذکر کرده اند. سیمای او تمام معاصرانش را شیفته خود کرده بود. نقل می کنند چهره ای نورانی محاسن زیبا و موهای پریشان داشت و چشمان نافذش نزد همگان معرّف تیزهوشی بود. او به آراستگی کلام خود بیشتر می پرداخت تا به لباسش؛ گاهی مانند صوفیان لباس پشمین بر تن می کرد. زندگی کوتاه و غم انگیز او شباهت بسیاری به زندگی منصور حلاّج و عین القضات همدانی داشت. شیخ اشراق همواره سخنان حلاّج را نقل می کرد و بعدها قدم در مسیر زندگی عین القضات، عارف و شاعر صوفی مسلک، نهاد. مرگ شهاب الدین سهروردی شیخ اشراق سهروردی پس از مدتی اقامت در قصر مَلک ظاهر، پسر صلاح الدّین ایوبی، مورد بی مهری مقامات مذهبی واقع شد. آنان برخی از اظهارات سهروردی را برای اسلام خطرناک دانسته و مرگ او را خواستار شدند. پس از مخالفت ملک ظاهر با خواسته آنان، مقامات مذهبی عریضه ای به نزد صلاح الدّین ایوبی فرستادند. صلاح الدّین در این مورد پسرش را تهدید به عزل یا پیروی از خواسته رهبران دینی کرد. به این ترتیب شهاب الدین سهروردی در شهر حلب زندانی گردید و در سال 587 ق (مطابق با 1191 م) در 38 سالگی و بنا بر نقلی او را در زندان خفه کردند. شیخ اشراق بی پروا و آزاده در دوره ای که شیخ اشراق سهروردی در آن زندگی می کرد، افرادی که با آن ها مأنوس بود خالی از تعصب نبودند و چون شیخ اشراق اندیشمندی آزاده و دارای استقلال فکر و اندیشه بود، در بیان تفکرات خود بی پروا و متهور عمل می کرد و همین عملکرد او موجب گرفتاری اش گردید. نورالدین عاروینی، از علمای معاصر و دوست سهروردی، پس از کشته شدن او به یاران خویش می گوید: «من در عمرم کسی را به ذکا[وت] و هوش و فراست شهاب الدین ندیدم و لیکن به واسطه تهور و بی مبالاتی در سخن، بر او بیمناک بودم و آنچه حدس می زدم واقع شد». سهروردی شیخ اشراق و سهروردی پیرو بعضی از علمای رجال از قبیل صاحب «طَبَقات الاطبا» و «رَوضات الجنات» در مورد سهروردی دچار اشتباه شده اند؛ زیرا سهروردی در تاریخ به سه نفر اطلاق می شود:
نخست «شهاب الدین عمر بن محمد» که از نوادگان ابوبکر خلیفه نخستین است و «عوارف المحارف» و «اشف النصایح» از تألیفات وی می باشد و در بغداد در نزد «ناصر» خلیفه عباسی جایگاهی داشته و در سال 632 ق وفات یافته است. دوم ابوالنجیب سهروردی که عموی شهاب الدین عمر می باشد که او نیز در تصوف تألیفاتی دارد. سوم شهاب الدین یحیی بن حبش ایرک سهروردی است که شخصیت مورد نظر می باشد که بنا بر قول صحیح در سال 587 ق در شهر حلب به قتل رسید. عجیب این است که شهاب الدین عمر سهروردی که بعضی او را با شیخ اشراق اشتباه می گیرند چند کتاب در رد فلسفه نوشته است که «کشف القبایح الیونانیه» از آن جمله است. این سهروردی در واقع پیرو و مروج اندیشه ها و مکتب شیخ اشراق بوده است، نه بانی مکتب اشراق. سیر و سلوک شیخ اشراق شیخ اشراق سیر و سلوک معنوی را از صوفیان آموخت. وی کشف و شهود و ذوق را بر عقل مقدم می دانست. در آن زمان مشاییان (ارسطوییان) بر فلسفه اسلامی مستولی بودند. در میان ارسطوییان علم حضوری جایگاهی نداشت، هرچند که، گاهی در پاره ای از آثار فیلسوفانی چون فارابی به علم حضوری اشاره شده است، اما علم خداوند به عالم را نیز اینان حصولی می دانستند. شیخ اشراق سهروردی دریافت، که نه تنها روح اسلامی با این گونه تفکر بیگانه است، بلکه حکمت انسی ایرانیان باستان نیز، بر توجه به ظهور انوار عقلی و لمعان و فیضان آن ها ـ که همان عقل حضوری (مینوی خود) می باشد ـ متمرکز بوده است. آنها اشراق و شهود را اساس دانش بشر تلقی می کردند. در حکمت اشراق، ادراک وجود به نوعی شهود عارفانه حاصل می شود، نه به برهان و دلیل عقلی و دین دانش را دانش ذوقی می گویند نه دانش بحثی. آثار شیخ اشراق با وجود عمر کوتاه و پرماجرای شیخ اشراق، آثار متعددی از ایشان به جای مانده است. تعدادی از آنها ناپدید شده و چند اثر ایشان به چاپ رسیده است؛ دیگر آثار او به صورت نسخه های خطی در کتابخانه های ایران، هند و ترکیه موجود می باشد. آثار او بر خلاف کتاب های ابن سینا و غزالی، هرگز به زبان های خارجی ترجمه نشده به این دلیل هیچ گاه آثار وی در دنیای غرب به خوبی معرفی نگردیده است. اما معروفیّت او در شرق، کم تر از ابن سینا نمی باشد، و هیچ کتابی در تاریخ فلسفه اسلامی کامل نخواهد بود، مگر این که از سهروردی و مکتب فکری اش نام برده باشد. رساله های شیخ اشراق حدود پنجاه عنوان از آثار سهروردی از طریق تواریخ و تذکره های گوناگون به دست رسیده است که می توان آنها را به پنج گروه زیر تقسیم کرد: 1. چهار رساله بزرگ تعلیمی، که سه رساله آن درباره فلسفه مشایی ارسطو می باشد و رساله چهارم به حکمت اشراقی محض پرداخته است. تمام این آثار به زبان عربی نوشته شده است. 2. رساله های تعلیمی کوتاه؛ چون: هیاکل النور، الالواح العمادیه، پرتونامه، اعتقاد الحکما، اللمعات، یزدان شناخت و بُستان القلوب. این رساله ها شامل توضیح هایی است درباره مسایل مورد بحث در رساله های بلند ایشان. تعدادی از این آثار به زبان عربی و برخی به فارسی است. 3. حکایت های ساده که به زبان رمزگونه نوشته شده است و معرّف سیر و سلوک از مرحله نفس تا مرحله اشراق است. بیشترِ این رساله های کوتاه به زبان فارسی نوشته شده و عبارت اند از: عقل سرخ، آواز پَر جبرییل، الغربة الغربیه، لغت موران، رساله فی حالات الطفولیه، روزی با جماعت صوفیان، رساله فی المعراج و صفیر سیمرغ. 4. تفسیرهای متون قدیمی فلسفه و قرآن کریم مانند ترجمه رسالة الطیر ابن سینا به فارسی، تفسیر اشارات و تنبیهات ابن سینا و رساله گم شده فی حقیقة العشق در شرح رسالة العشق ابن سینا و تفسیر آیاتی از قرآن و حدیث. 5. ستایش ها، مناجات های سهروردی. سابقه تاریخی حکمت اشراقی از لحاظ تاریخی، حکمت اشراقی به مابعدالطبیعه پیش از ارسطو مربوط است. جرجانی در کتاب تعریفات، اشراقیون را از جمله فیلسوفانی می داند که استادشان افلاطون می باشد. عبدالرزّاق کاشانی، در شرح خود بر فصوص الحکم ابن عربی می نویسد که اشراقیون از سلاله «شیث»اند. ابن وحشیه در الفلاحة النبطیه اشراقیون را طبقه ای از کاهنان مصری می داند، که فرزندان خواهر «هرمس» بوده اند. سهروردی در مطارحات می نویسد که، حکمت اشراق متاثر از ما بعد الطبیعه موبدان ایران قدیم، بوده است. فیثاغورث و افلاطون از جمله ی حکمای یونان بودند که تحت تاثیر این حکمت قرار گرفتند و سرانجام ذوالنون مصری و بایزید بسطامی وارثان این حکمت گردیدند. نور در نگاه شیخ اشراق
شهاب الدین سهروردی در مدت تحصیل استنباط کرده بود، که موجودات دنیا از نور به وجود آمده اند و انوار آنها به یکدیگر می تابد و آن تابش متقابل را «اشراق» خواند. او می گفت جهان جُز نورهایی نیست، که یکی بر دیگری می تابد. بعضی از نورها قوی است و بعضی ضعیف و پاره ای از نورها رقیق است و برخی تراکم دارد. همان گونه که نورهای قوی بر نورهای ضعیف می تابد، نورهای ضعیف هم بر سوی انوار قوی تابش دارد. در جهان چیزی نیست که نور نباشد و بر نور دیگر نتابد و انسان هم که یکی از موجودات جهان است نور می باشد. دانایان از دیدگاه سهروردی از دیدگاه سهروردی عالمان چهارگروه می باشند: 1. حکیم الهی کسی که هم با فلسفه بحثی، مثل فلسفه ارسطویی و هم با معرفت خفی آشنایی دارد. سهروردی فیثاغورث، افلاطون و خود را از این گروه می داند. 2. حکیمی که خود را با فلسفه بحثی دیگر نمی کند و فقط به معرفت خفی قانع است. مانند حلاج بسطامی و تستری. 3. فیلسوفی که با فلسفه بحثی آشنایی دارد و نسبت به معرفت خفی بیگانه است مانند فارابی و ابن سینا. 4. کسی که طالب علم است، ولی هنوز به مقامی از علم نرسیده است. برتر از همه مراتب علمی و روحانی «قطب» یا «امام» قرار دارد، که سر سلسله مراتب روحانی است و دیگران همانند نمایندگان وی هستند. میزان تاثر آثار شیخ اشراق از مهم ترین تفسیرهایی که بر مکتب و آثار شیخ اشراق نوشته شده است، می توان به مواردی چون تفاسیر شمس الدین سهروردی و قطب الدین شیرازی در قرن هفتم، وَدُود تبریزی در قرن دهم و تفسیر ملاصدرا بر حکمة الاشراق در قرن یازدهم اشاره کرد. از دیگر تفسیرها تفاسیر شهردوزی، ابن کمونه و علامه حلّی در قرن هفتم و هشتم بر تلویحات. و تفاسیر جلال الدین دوانی در قرن نهم و ملا عبدالرزاق لاهیجی در قرن یازدهم بر هیاکل النور شیخ اشراق می باشد. این تفاسیر و بسیاری دیگر گنجینه ای گران قدر از حکمت اشراقی عرضه می کند که بر بسیاری از فلاسفه، متکلمین و عارفان از خواجه نصیرالدین طوسی و دوانی گرفته، تا میرداماد، ملاصدرا، شیخ احمد احسایی و حاج ملاهادی سبزواری، تاثیر نهاده است. بنابراین حکمت اشراقی را یکی از بارزترین مکتب های تأثیرگذار بر تعقل شرقی در قرون گذشته می توان نام برد. از آن جایی که مکتب اشراق دارای فلسفه های واقع گراست، حیاتی ابدی یافت و چون به بیان حقیقت می پردازد، دارای چنان نشاط و عینیت است، که امروز نیز چون گذشته یکی از مکتب های مطرح می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8 مرداد روز بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی فیلسوف ایرانی گرامی باد
ورود اسیران کربلا به کوفه
ورود اسیران کربلا به کوفه اسیران کربلا اسیران کربلا، بازماندگان واقعه کربلا همچون امام سجاد(ع)، امام چهارم شیعیان و حضرت زینب(س)، دختر امام علی(ع) که به اسارت لشکر عمر سعد درآمدند. اسرا به دستور عمر سعد، شب یازدهم محرم در کربلا نگه داشته شدند و بعد از ظهر روز یازدهم، ابتدا به کوفه نزد ابن زیاد برده شدند و سپس عبیدالله بن زیاد، گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را همراه اسیران به دربار یزید در شام فرستاد. ابن زیاد اسیران را بر روی محمل‌هایی بدون پرده و پوشش به سوی شام فرستاد و دست و پای برخی همچون امام سجاد (ع) را غل و زنجیر کرد. مهمترین شخصیت‌ها در میان اسیران، امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) بودند. آنان با سخنان خود در هنگام اسارت، سبب پشیمانی برخی از مردم و بنا بر نقلی یزید بن معاویه شدند. به عقیده برخی مورخان، کاروان اهل بیت(ع)، در روز اربعین، چهل روز پس از شهادت امام حسین(ع) به کربلا بازگشتند، شیخ مفید و شیخ طوسی بر این عقیده‌اند که اهل بیت(ع) بعد از آزادی، به مدینه بازگشته‌اند، نه کربلا. آغاز اسارت پس از واقعه عاشورا، بازماندگان سپاه عمر سعد، کشته‌های خود را روز یازدهم محرم، دفن کردند و اهل بیت امام حسین(ع) و بازماندگان شهدای کربلا را به سوی کوفه بردند.[۱] مأموران عمر سعد زنان اهل بیت را از کنار اجساد شهدا عبور دادند. زنان خانواده امام حسین(ع) در آن حال ناله کرده و بر صورت‌هایشان می‌زدند. چنانکه از قرة بن قیس نقل شده، حضرت زینب (س)، وقتی از کنار بدن برادرش امام حسین (ع) می‌گذشت، از شدت غم سخنانی گفت که دوست و دشمن گریه کردند.[۲] سخنان حضرت زینب (س) هنگام عبور از کنار بدن امام حسین(ع) یا محمداه، یا محمداه! صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتله، تسفی علیها الصبا قال: فابکت والله کل عدو و صدیق [۳] ترجمه: «یامحمد، یامحمد، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، «این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون اعضاء بریده! «یا محمد، دخترانت اسیرند، ذریه‌ات کشته شده‌اند که باد بر آنها می‌وزد. راوی می‌گوید والله دوست و دشمن گریه می‌کردند. تعداد و نام اسیران گزارش‌های مورخان درباره تعداد و اسامی اسرای اهل بیت و بازماندگان اصحاب امام حسین(ع)، مختلف است؛ تا آنجا که برخی تعداد اسرا را تا ۲۵ نفر هم ذکر کرده‌اند.[۴] از این میان مردان و زنانی که در منابع ذکر شده‌اند، عبارت است از: امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، محمد و عمر دو پسر امام حسین(ع)، زید پسر و محمد نوه امام حسن(ع)،[۵] و همچنین حضرت زینب، فاطمه، و ام کلثوم از دختران امام علی(ع).[۶] چهار دختر از امام حسین (ع) به نام‌های سکینه، فاطمه، رقیه و زینب نیز در منابع آمده است.[۷] همچنین رباب همسر امام حسین (ع)[۸] و فاطمه دختر امام حسن (ع)، در میان اسیران کربلا حضور داشته‌اند.[۹] مسیر حرکت اسیران نقشه مسیر کاروان اسرای کربلا بنابر آنچه ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است، اسیران کربلا، سوار بر مرکب‌هایی بدون جهاز، به کوفه برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه می‌کرده‌اند.[۱۰] درباره زمان ورود اسرا به کوفه، گزارش صریحی در منابع تاریخی نیامده است. با این حال بنابر عبارتی از شیخ مفید، می‌توان ورود اسرای کربلا به کوفه را ۱۲ محرم دانست.[۱۱] ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچه‌های کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.[۱۲] همچنین عبیدالله دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرف‌نظر کرد.[۱۳] مسیر شام ابن زیاد گروهی از جمله شمر و طارق بن مُحَفِّز را به همراه اسیران کربلا به شام فرستاد.[۱۴] طبق بعضی گزارش‌ها زحر بن قیس نیز با آنها بوده‌ است.[۱۵] مسیر دقیق حرکت اسیران از کوفه تا شام مشخص نیست؛ برخی بر این عقیده‌اند که با توجه به اماکن منسوب به امام حسین(ع)، می‌توان مسیر حرکت اسیران کربلا را مشخص ساخت؛ از جمله مقام راس الحسین و امام زین العابدین در دمشق،‌[۱۶] مقام‌های حِمص،[۱۷] حماء،[۱۸] بعلبعک،[۱۹] حَجَر[۲۰] و طُرح.[۲۱] برخی از این اماکن که از شهرت بیشتری برخوردارند، عبارتند از: مقام راس الحسین در موصل: به گفته هروی این مقام تا قرن هفتم وجود داشته‌ است.[۲۲] مسجد امام زین العابدین (ع) و مقام راس الحسین در نصیبین: امروزه نصیبین شهری است در ترکیه.[۲۳] گفته می‌شود اثر خون سر امام حسین (ع) در این مکان مانده‌ است.[۲۴] هروی این زیارتگاه را به نام مشهد النقطه ثبت کرده‌است.[۲۵] رفتار ماموران
بنابر نقل ابن اعثم و خوارزمی، مأموران عبیدالله بن زیاد، اسیران کربلا را از کوفه تا شام، بر محمل‌های بی‌پرده و پوشش، شهر به شهر و منزل به منزل بردند، آنگونه که اسیران (کافر) ترک و دیلم را می‌برده‌اند.[۲۶] شیخ مفید، روایتی را نقل کرده که بر اساس آن، امام سجاد(ع) با غل و زنجیر در میان اسرا دیده شده است.[۲۷] در روایاتی منسوب به امام سجاد(ع)، شیوه رفتار مأموران عبیدالله بن زیاد نقل شده است؛ بر این اساس، علی بن حسین(ع) را بر شتری لاغر و لَنگ که جهاز آن چوبی و بدون زیرانداز بوده، سوار کرده‌اند؛ در حالی‌که سر امام حسین(ع) بر نیزه، و زنان پشت سر، و نیزه‌ها گرداگرد آنها بودند. اگر اشکی از چشم یکی از آنها جاری می‌شد، با نیزه بر سرش می‌زدند، تا زمانی که وارد شام شدند.[۲۸] حضور اسرا در شام درباره رخدادهای ورود اسرا به شام، چگونگی برخورد با آنها، محل اقامت و خطبه‌خوانی برخی از اسیران، گزارش‌هایی در منابع تاریخی وجود دارد. بنا بر این گزارش‌ها، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول صفر بوده‌ است.[۲۹] در این روز اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی کرده بودند.[۳۰] پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع، بر سکویی جای دادند.[۳۱] امروزه در مسجد اموی، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۲] حضور اهل بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۳۳] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند[۳۴] و شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۵] قول مشهور درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۳۶] اما هفت روز[۳۷] و یک ماه نیز نقل شده است.[۳۸] برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از: تصویر محل استقرار اسرای کربلا در مسجد اموی دمشق. ورود اسرا به کاخ یزید: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۳۹] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۰] گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۱] در این هنگام فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۲] برخورد یزید با سر امام در حضور اسیران: یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشته[۴۳] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۴۴] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۵] بنابر روایتی از امام رضا(ع) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۴۶] اعتراض حاضران: عده‌ای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۴۷] اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۴۸] خطبه‌خوانی اسرا پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کرده‌اند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبه‌هایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبه‌هایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) نسبت داده شده است.[۵۳] امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، در شام نیز به خطبه‌خوانی پرداختند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(ع) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۴] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(ع) و علی(ع) گزارش شده است.[۵۵] این سخنان، به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۵۶]
گفته شده است اسیران از شام به کربلا رفتند. سید بن طاووس در لهوف نقل کرده است که اسیران کربلا از شام به عراق رفته و در روز اربعین به کربلا رسیدند و در قتلگاه، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی‌هاشم را دیدند و مجلس عزایی برپا کردند. پس از چند روز از کربلا به مدینه بازگشتند.[۵۷] سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) نیز در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا را اثبات کرده است. محدث نوری[۵۸] و شیخ عباس قمی،[۵۹] با بازگشت اسیران به کربلا در اولین اربعین مخالفت کرده و شیخ مفید[۶۰] و شیخ طوسی[۶۱] نیز تصریح کرده‌اند که کاروان اهل بیت (ع)، پس از برگشت از شام، به مدینه رفته‌اند نه کربلا. بنابر نقل سید بن طاووس، هنگامی که کاروان اهل‌ بیت (ع) به نزدیکی مدینه رسید و در بیرون شهر چادرها را برافراشتند، بشیر بن حذلم به دستور امام سجاد(ع)، به مدینه رفت و در کنار مسجد النبی، اشعاری را با گریه خواند و مردم را از شهادت امام حسین(ع) مطلع ساخت و ورود امام سجاد و اهل بیت امام حسین(ع) به مدینه را اعلام کرد.[۶۲] سید بن طاووس، آن روز را تلخ‌ترین روز برای مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) دانسته و نقل کرده است که همه زنان مدینه از خانه‌ها بیرون ریخته، فریاد سر دادند و هیچ روزی مثل آن روز، زنان و مردان، گریان دیده نمی‌شدند.[۶۳]
40.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوحه زیبا و ماندگار زینب زنیب زنیب (نسخه کامل) _ حاج سلیم موذن زاده اردبیلی
شهادت حضرت امام زین العابدین علیه السلام
12 محرم ، شهادت امام سجاد علیه السلام ، 95 ه ق تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد. یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد. یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟» امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.» یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند. در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ». یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.» امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند. در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. [۱] زمان شهادت امام سجاد علیه السلام همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال ۹۲ هجری تا سال ۱۰۰ هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال ۹۴ هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال ۹۵ هجری. « حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال ۹۴ اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند. اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که ۵۷ ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال ۹۵ هجری اتفاق افتاد. آخرین شب زندگانی حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود:« پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.» امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد. امام سجاد فرمودند:« این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.» امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد. امام سجاد فرمود:« پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.» سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.[۲] شهادت روز شهادت امام سجاد نیز ۱۸ ، ۲۲ و ۲۵ محرم نقل شده که روز ۲۵ از شهرت بیشتری برخوردار است. بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام ۵۷ یا ۵۸ سال عمر فرمود که : دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز ۳۵ سال بوده است. [۳] محل دفن امام سجاد علیه السلام حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید. در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. [۴] قاتل امام سجاد علیه السلام
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید. بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود. والی مدینه – هشام بن اسماعیل – گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.) و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم. مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. [۵] مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند. سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» [۶] حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [۷]