eitaa logo
˒ عینی ˓
303 دنبال‌کننده
438 عکس
39 ویدیو
2 فایل
آیا اجازه میدهی غمت را ببوسم؟ اینجا پنجره‌ای‌ست که به روی غم‌هایم باز می‌شود. کپی ؟ مگه غم‌ کسی‌و کپی می‌کنن؟
مشاهده در ایتا
دانلود
بابا همه هستن ، اما جای تو خالیه .. تو نیستی انگار هیچ‌کس نیست . فداتشم کارم شده نگاه به دور و بر بلکه ببینمت و مثل همیشه ی لبخند بهم بزنی .
بابا دیدی چیشد ؟ دیدی موقعی رفتی آسمون تو بیمارستان نمازی برات گریه کرد ؟ دیدی زمانی هم خاک به آغوشت گرفت بازم آسمون برات گریه کرد ؟
همیشه دوست داشتی شهید بشی و مثل شهدا تشنه رفتی ، ۶ ماه برابر زجر و درد کشیدی ، شبا آروم نخوابیدی ، اما دیشب بدون درد خوابیدی فداتشم :))
بابا یادته زمانی من گریه میکردم ، هر چی میگفتم قبول میکردی ؟ الان کجایی ببینی اشک چشمام بند ‌ نمیاد و دارم التماست میکنم بیای ، پس چرا قبول نمیکنی ؟
قاب عکست اینجا چیکار می‌کنه ..
شنبه تاریخ ۰۳/۲/۱ حوالی ساعت ۱۱ ظهر ، بدبخت شدم .
بابا کجایی که بدون تو سخت میگذره ، بابا بدون تو اصلا نمی‌گذره ..
دیگه از مامانم نمی‌پرسم بابا حالش خوبه یا نه .. دیگه به مامانم نمیگم گوشی رو بده بابام باهاش صحبت کنم ..
خدا چرا خوشیمو نخواستی .. چرا نخواستی با بابام خوش باشم ، مگه چی میشد .
خدایی چرا دارم این حرفا رو اینجا میزنم ؟
الان کی بشه دلخوشیم الان کی بشه امید زندگیم الان کی بشه درمون دردام
چرا هر چی شب قدر حضرت زینبو صدا زدم جوابمو نداد ، وای خدا ، شب قدر تنها خواسته‌م بابام بود ، خدا مگه کور شده بودی ، مگه کر شده بودی
هر چی درده ریختم تو خودم ، هیچ‌کس از دردام خبر نداره ..
حالا باید به خاکت حسودی کنم ، باید به کفنت حسودی کنم ، باید به خاکی که به آغوشت گرفت و من نتونستم حسودی کنم ..
ی آرزو تو دلم موند و موند و موند و تا ابد می‌مونه ، لبخند بابام ، چشمای بابام ، خنده‌های بابام ، شوخی‌های بابام ..
کاش آخرین لحظه کنارت بودم ، وای بر من .
چند سال پیش بچه بودم با دوستش رفته بودن سفر ، این چرخ‌خیاطی‌های اسباب‌بازی بود تازه مد شده بود ، بهش گفته بودم از اونا برام بخر ، زمانی برگشت با ذوق رفتم بغلش که بابا کو اسباب بازیم ، گفت شرمنده‌م بابا پیدا نکردم برات ، ولی من مطمئن بودم خریده برام ، رفتم با بغض نشستم دیدم اسباب‌بازی تو دستش اومد سمتم گفت دختر گل بابا اینم برای تو :)))
کو بابایی که با گریه رقیه‌ش گریه میکرد ، ها ؟
هفته پیش در کمدشو باز کردم دلم نیومد وسایلاشو نگاه کنم گفتم خودش بیاد مثل همیشه در کمدشو باز کنه و وسایلاشو بهم نشون بده ‌‌.. پس چیشد یهو ، من که امید داشتم ..
بیا حداقل به خوابم ، نذار منم مثل تو آرزو به دل بمونم ..
دیگه بابام نیست ، دیگه کسی نیست برم با ذوق در رو باز کنم ، دیگه کسی نیست برم براش بگم کی اذیتم کرد.
از این به بعد دیگه به دخترایی که بابا دارن حسودی میکنم و با حسرت نگاشون میکنم : ) )
قرار بود ابجیم اخر هفته بره مشهد شفای بابامو بخواد ، پس چیشد ..
بابا من گوشیم همیشه بی‌صدا بود ، الان از بی‌صدا در آوردمش بهم زنگ بزنی ، تورو قرآن زنگم بزن ، مخفف اسممو صدا بزن و بگو چی لازم داری برات بخرم ، بابا بلند شو .
بیمارستان نمازی لعنت بهت .
دیگه وقتی بی‌تابی میکنم مامانم بهم نمیگه ناراحت نشو بابات خوب میشه ، میگه دیگه رفت ، بابات رفت :))
یکشنبه ، تکه‌ای از قلبم نه ، خود قلبم خاک شد ، تکه‌ای از زندگیم نه ، خود زندگیم خاک شد .
همینو کم داشتم که خالمینا گیر بدن و بشینن باهام حرف بزنن که باید خونتون بیاد شیراز .
بابا خسته شدی خوابیدی ؟ ..