✨درخشش بانوان طبسی در جشنوارههای شعر و ادب خراسان جنوبی
🔸دوازدهمین جشنواره استانی شعر "فجر" ، سیزدهمین دوره "جایزه ادبی یوسف" و پانزدهمین جشنواره شعر "دفاع مقدس" با معرفی برگزیدگان، به کار خود پایان داد.
🔸در اختتامیه همزمان سه جشنواره شعر و ادب خراسان جنوبی که شامگاه سه شنبه، ۱۶ بهمن، به میزبانی شهرستان فردوس برگزار شد؛ بانوان شعر و ادب شهرستان طبس، خوش درخشیدند.
🔸در این مراسم، مهشید ملکی زاده و فرزانه کفاش سلیقه، به عنوان شایسته تقدیر در دوازدهمین جشنواره استانی شعر فجر معرفی و تجلیل شدند.
🔸همچنین مهشید ملکی زاده علاوه بر این موفقیت، در پانزدهمین جشنواره شعر دفاع مقدس نیز کسب مقام کرد و به عنوان برگزیده این جشنواره معرفی شد.
🔸 گفتنی است زینب احمدپور، دیگر بانوی ادبی شهرستان طبس،نیز در سیزدهمین دوره "جایزه ادبی یوسف" و در بخش داستانک با اثر "تنها یک گلوله" با عنوان شایسته تقدیر، معرفی و تجلیل شد.
روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان طبس
@tabasgolshantabas
📌 تفکیک وزارت راه و شهرسازی به نفع توسعه کشور است
نصیری نماینده مردم شریف فردوس،طبس،سرایان،بشرویه و عشق آباد و عضو کمیسیون عمران در گفتوگو با خبرگزاری خانه ملت:
🔹ادغام حوزههای راه و مسکن مشکلات زیادی را ایجاد کرده است.
🔹اگر مدیری از بدنه راه باشد، منابع به این حوزه هدایت میشود و اگر از بخش مسکن باشد، اعتبارات به سمت مسکن میرود.
🔹این تفکیک به اجرای بهتر برنامه هفتم توسعه و تحقق اهداف این برنامه کمک خواهد کرد.
🔹ادغام این دو حوزه از ابتدا اشتباه بوده و جداسازی آن باعث بهبود عملکرد و حل مشکلات اجرایی خواهد شد.
#خبرگزاری_خانه_ملت
🇮🇷 در فضای مجازی با مهندس نصیری همراه باشید :
🔺پیام رسان ایتا 👇
https://eitaa.com/MohandesNasiri12
🔺پیام رسان تلگرام 👇
https://t.me/mohandesnasiri12
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی سپر سرخ 🔴 قسمت شصتم ▫️هنوز پیام را باز نکرده و خط اول پیام از صفحۀ اصلی موبایل
📕#رمان سپر سرخ
🔴 قسمت شصت و یکم
▫️چشمانم را گشودم و دیدم همانطور که کنارم نشسته، از گوشه پیشانی تا روی گونهام را دست میکشد و طوری با محبت نگاهم میکرد که برای یک لحظه ترس تهدیدهای عامر فراموشم شد.
▪️تا دید چشمانم را گشودم، لبخندی دلربا لبهایش را ربود؛ طوری که دندانهایش مثل مروارید درخشید و برای نخستین بار غرق احساس به رویم خندید: «آروم بخواب عزیزم، من همینجا کنارتم تا تو راحت خوابت ببره! برای سحری بیدارت میکنم!»
▫️شاید دلش برای وحشت و لرزش بدنم سوخته بود که لحن و نگاهش لبریز احساس شده و محبت از سرانگشتانش روی صورتم میچکید.
▪️همین امشب مرا از آغوشش پس زده بود؛ اینهمه بارش احساسش باورم نمیشد و در این نیمهشب وحشتناک، فقط همین حس حمایت و نوازشهای بیمنت را میخواستم که دوباره چشمانم را بستم و در برزخی از وحشت، بلاخره خوابم برد.
▫️نمیدانم چقدر از خوابم گذشته بود که از صدای فریادی تمام تنم تکان خورد و روی تخت نیمخیز شدم.
▪️مهدی کنارم نبود و سایۀ مردی از مقابل درِ اتاق رد شد که وحشتزده صدا زدم: «مهدی؟»
▫️میترسیدم از جایم تکان بخورم و خبری از او نبود که بدن کرختم را از روی تخت کَندم و با قدمهایی سست از اتاق بیرون رفتم.
▪️چندبار صدایش زدم اما در اتاق نشیمن و آشپزخانه نبود، درِ اتاق زینب را آهسته گشودم و از اینکه تختش خالی بود، بیشتر وحشت کردم.
▫️دور خانه میچرخیدم و مضطرب مهدی و زینب را صدا میزدم و انگار هیچکس در این خانه نبود که جز سکوتی مرگبار، چیزی نمیشنیدم.
▪️مطمئن شدم به هر ترفندی بوده، قفل موبایلم را باز کرده و پیامهای عامر را خوانده و به همین جرم، به همراه زینب ترکم کرده که میان خانه و از اینهمه تنهایی به گریه افتادم.
▫️باورم نمیشد بیهیچ توضیحی رهایم کرده باشد؛ هنوز مزۀ نوازشهای آخرش زیر زبانم مانده و حرارت سرانگشتانش روی گونههایم بود که در غربت بغداد و خلوت این خانه، دور خودم میچرخیدم و با گریه نامش را صدا میزدم.
▪️باید تا خیلی از خانه دور نشده بود، التماسش میکردم برگردد که برای برداشتن موبایل به سمت اتاق خواب دویدم و از وحشت آنچه دیدم، قلبم از تپش افتاد.
▫️عامر روی تخت خوابم لَم داده و با نیشخندی به تماشای تنهاییام نشسته بود. همین یک ساعت پیش پیام داده بود و نمیفهمیدم چطور وارد خانۀ ما شده و ترسیدم بلایی سر مهدی و زینب آورده باشد که از شدت ترس بیاختیار جیغ زدم.
▪️مطمئن بود کسی نیست تا به دادم برسد که با غرور از روی تخت بلند شد و شبیه شکارچی بیرحمی که به سمت صیدش برود، با خنده به طرفم میآمد.
▫️موهایم بیحجاب بود و همین که مرا با این سر و وضع میدید، برای کشتن دلم کافی بود تا از اتاق خواب فرار کنم و وحشتزده مهدی را صدا بزنم که ضربهای محکم کمرم را شکست و با صورت به زمین خوردم.
▪️طوری با لگد در کمرم کوبیده بود که احساس کردم استخوانهایم در هم خُرد شده و روی زمین از درد به خودم میپیچیدم.
▫️پنج ماه بود تنم از دست کتکهایش نجات پیدا کرده و دوباره امشب وحشیانه به خانهام آمده بود تا آوار مستیاش را سرم خراب کند که امان نمیداد تکانی بخورم و بیامان میزد.
▪️ظاهراً امشب از همیشه مستتر بود که به قصد کشتن، کتکم میزد و من زیر هجوم مشت و لگدهایش، نه از شدت درد که از وحشت آنچه به سر مهدی و زینب آورده بود، با صدای بلند ضجه میزدم.
▪️فشار شدیدی روی بازوهایم حس میکردم و ضربههای سنگینی که تنم را به شدت تکان میداد و صدای آشنایی که نامم را فریاد میزد و مثل اینکه روحم به بدنم بازگشته باشد، روی تخت کوبیده شدم و با جیغی بلند از خواب پریدم.
▫️هنوز بازوهایم در دستانش مانده و او همچنان تکانم میداد تا از این کابوس وحشتناک نجاتم دهد و من از وحشت آنچه دیده بودم، تنم رعشه گرفته و با هر نفس انگار قلبم به گلو میرسید.
▪️از خرابی بی حد و اندازه حالم، نفس مهدی به شماره افتاده و اینبار نه از داغ فاطمه که برای اولین بار به خاطر من، روی چشمانش را پردهای از اشک گرفته بود و حتی نمیفهمید چه بلایی سر دلم آمده که فقط با چشمانی سوخته از غصه نگاهم میکرد.
▫️شاید میترسید تنهایم بگذارد که حتی برای آوردن یک لیوان آب از اتاق بیرون نمیرفت و من بین دستانش مثل پرندهای وحشتزده پر و بال میزدم و دیگر نتوانستم تحمل کنم که نفسهایم در هم شکست: «من میترسم مهدی.. من دارم از ترس میمیرم...»
▪️شاید از ضجهها و کلمات بریده و درهمی که در خواب گفته بودم چیزهایی فهمیده بود که به سر و صورتم دست میکشید و با هر نفس، نجوا میکرد: «از چی میترسی عزیزم؟ کی داره اذیتت میکنه؟ عامر کیه؟»
▫️از اینکه نام عامر را شنیده بود، وحشتزده نگاهش کردم و همین وحشتِ چشمانم، جگرش را آتش زد: «کی انقدر تو رو ترسونده؟»...
#کانال_طبس_گلشن
📖این داستان ادامه دارد...
بهره برداری از پروژه های محرومیت زدایی بشرویه
🔹مسئول بسیج سازندگی خراسان جنوبی: همزمان با دهه مبارک فجر افتتاح مخازن ۱۰۰ مترمکعبی روستاهای جوزردان و هوکند شهرستان بشروبه را با اعتبار ۲۲ میلیارد ریال داشتیم.
🔹با اجرای این پروژه ۱۴۵ خانوار از آب آشامیدنی سالم برخوردار شدند.
#کانال_طبس_گلشن
@tabasgolshantabas
#الله_آباد
#جشن_حضور_تا_ظهور_۴۶
😍نمایشنامه کمدی [حاج قربون به فضا میرود]
❤️همراه با جشن پیروزی انقلاب اسلامی و جشن میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان و کلی مسابقه و سرود و برنامه های شاد
🎁همراه با کلی جوایز نفیس در مسابقات و قرعه کشی بلیط ها:
۳ دستگاه اتو،۳دستگاه سشوار،۳ دستگاه خردکن و ۳ جایزه ویژه برای ۳ شب
🔰زمان:۲۲،۲۱و ۲۳ بهمن ماه ساعت ۱۹:۳۰
🔰مکان :هیئت چهارده معصوم روستای الله آباد
📝کاری از گروه هنری کویر
از پایگاه مقاومت بسیج شهید دستغیب روستای الله آباد
#به_طبس_گلشن_بپیوندید👇👇👇
@tabasgolshantabas
#هوالباقی
مراسم چهلمین روز درگذشت مرحومه مغفوره شادروان کربلایی خیرالنسا بادی (همسر کربلایی رضا عصاری )
⏰زمان: عصر پنج شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۵ الی ۱۶:۳۰
💠مکان: بر سر مزار ان مرحومه واقع در آرامستان منطقه دیهشک
✍از طرف خانواده عصاری، بادی و سایر فامیل وابسته
📢 به مناسبت اعیاد مبعث و شعبانیه و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی انجام شد؛
🔹️موافقت رهبر انقلاب با عفو یا تخفیف مجازات بیش از سه هزار نفر از محکومان محاکم
🔸حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی با درخواست رئیس قوه قضائیه برای عفو یا تخفیف و تبدیل مجازات بیش از سه هزار نفر از محکومان محاکم موافقت کردند.
🔹️حجتالاسلام والمسلمین اژهای در نامه خود به رهبر انقلاب در خواست کرده بود با توجه به اعیاد مبعث و شعبانیه و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، با عفو یا تخفیف و تبدیل مجازات ۳۱۲۶ نفر از محکومان محاکم عمومی و انقلاب، سازمان قضایی نیروهای مسلح و تعزیرات حکومتی موافقت شود.
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 هیچ وقت از پشت به اسب نزدیک نشید 😱
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tabasgolshantabas
#کانال_طبس_گلشن ، کانون عجایب🔝
به اطلاع می رساند که حدود یکسال است یک جفت گوشواره طلا در محل شبستان اصلی مسجد وحسینیه حضرت زهرا (س) شهرک شهید صدوقی پیدا شده وچند مرحله هم آگاهی شده با دادن نشانی تحویل بگیرد. زمان مراجعه نماز ظهر وعصر ومغرب وعشا
مراسم چهلمین روز درگذشت مرحومه مغفوره حاجیه خانم مروارید جعفریان
همسر مرحوم حاج سید رضا جوادی
هیئت ابوالفضلی روستای خسروآباد
@tabasgolshantabas