شهادت امام سجاد.pdf
1.16M
#منبر_مکتوب
#منبر_مناسبتی
🏴 #شهادت_امام_سجاد علیه السلام
✅ بعد از واقعة کربلا امامسجاد ـ علیه السلام ـ در قید حیات بوده و بعد از آنکه به اذن واحد خدای منان برای بقای اامت آقا امامسجاد ـ علیه السلام ـ زینالعابدین روز عاشورا جوری حالا بیمار بوده تب بوده ضعف بوده...
💝 محلی برای #تخصصی شدن تبلیغ شما... 💯
👇👇👇👇👇👇
🆔 @tabligh_pajooh
💢 از حساب انگشتری هم ترسید
هارون الرشید را چندین پسر بود. از میان آنها یکی بنام قاسم موتمن دست از دنیا و ریاست و جاه و جلال پدر شسته و دل به آخرت و پرستش خدا نهاده بود، به طوری که شباهتی از لحاظ پوشاک و وضع ظاهری با پسر سلاطین نداشت. روزی از جلو هارون رد شد. یکی از خواص او، قاسم را که به آن هیئت دید خنده اش گرفت. هارون از سبب خنده پرسید. گفت این پسر شما را مفتضح و رسوا کرده با این لباسهای ژنده و کهنه که در میان مردم رفت و آمد می کند.
هارون در جواب گفت علت این است که تا کنون ما برای او منصبی معین نکرده ایم. آنگاه او را خواست و شروع به نصیحت و راهنمائی کرد. که با این ظاهر خود، مرا شرمنده می کنی، حکومت یکی از ولایات را برای تو می نویسم در آنجا وزیرى شایسته براى تو قرار مى دهم تا اکثر امور منطقه را به دست گیرد و تو هم به عبادت و طاعت مشغول باشى.
قاسم گفت پدرجان تو را چندین پسر است دست از من بردار و مرا پیش دوستان خدا شرمنده مکن. آنقدر هارون اصرار ورزید تا قاسم سکوت نمود. اشاره کرد حکومت مصر را بنام او بنویسد و فردا صبح بطرف مصر حرکت کند، ولی قاسم شبانه از بغداد به طرف بصره فرار نمود. صبحگاه هر چه از پی او گشتند او را نیافتند، تا اینکه بر اثر رد پا فهمیدند قاسم تا کنار دجله آمده است.
قاسم همان شب فرار کرد و خود را به بصره رسانید. عبدالله بصری می گوید دیوار خانه ما خراب شده بود و احتیاج به یک کارگر داشتم. میان بازار آمدم تا کارگری پیدا کنم. جوانی را مشاهده کردم کنار مسجدی نشسته و قرآن می خواند. بیل و زنبیلی هم در جلو خود گذاشته، پرسیدم آیا کار می کنی؟ گفت چرا نکنم؟! خداوند ما را برای همین خلق کرده که زحمت بکشیم و نان تهیه کنیم.
گفتم پس برخیز و با من بیا. گفت اول اجرت مرا تعیین کن من یک درهم اجرت برایش تعیین کردم و به خانه رفتیم. تا شامگاه به اندازه دو نفر کار کرد، شب به او خواستم دو درهم بدهم راضی نشد گفت همان مقدار که قرار گذاشتیم بیشتر نمی گیرم، اجرت خود را گرفت و رفت.
فردا صبح به محل روز گذشته رفتم تا او را بیاورم ولی در آنجا نبود. از کسی پرسیدم. گفت او روزهای شنبه فقط کار می کند و بقیه هفته را به عبادت و پرستش می گذراند. پس صبر کردم تا روز شنبه دیگر او را در همان مکان یافتم و برای انجام کار به خانه بردم. مشغول کار شد و مقدار زیادی کار کرد. هنگام نماز ظهر دست و پای خود را شست و وضو گرفته به نماز مشغول شد. بعد از نماز بر سر کار خود رفت و تا غروب کار کرد. شامگاه اجرت خود را گرفت و بیرون شد.
شنبه دیگر چون کار دیوار تمام نشده بود از پیش رفتم این مرتبه او را نیافتم. پس از جستجو گفتند دو سه روز است که مریض شده از محل او سؤال کردم مرا به خرابه ای راهنمائی کردند. بر سر بالین او رفتم و سرش را بر دامن گرفتم. همین که چشم باز کرد. پرسید تو کیستی؟ گفتم همان کسی که دو روز برایش کار کردی من عبدالله بصریم.
گفت شناختم تو را، آیا تو میل داری مرا بشناسی؟ گفتم آری. گفت: (فقال انا قاسم بن هارون الرشید) من قاسم پسر هارون الرشیدم. تا این حرف را از او شنیدم بدنم به لرزه افتاد از تصور اینکه اگر هارون بفهمد من پسر او را به عنوان عملگی بکار واداشته ام با من چه خواهد کرد.
قاسم فهمید من ترسیدم. گفت هراس نداشته باش. تاکنون کسی در این شهر مرا نشناخته، اکنون هم اگر آثار مرگ را در خود نمی دیدم، نامم را نمی گفتم. اما از تو خواهشی دارم وقتی که از دنیا رفتم این بیل و زنبیل را به کسی بده که برایم قبر می کند و این قرآن را که مونس من بود به شخصی بسپار که بخواند و به او انس گیرد.
انگشتری از انگشت خود بیرون کرد و گفت به بغداد می روی، پدرم هارون روزهای دوشنبه بار عام دارد و هر کس بخواهد می تواند با او ملاقات کند. آن روز داخل می شوی و انگشتر را در مقابلش می گذاری. او انگشتر را می شناسد چون خودش به من داده. می گوئی پسرت قاسم در بصره از دنیا رفت و این انگشتر را وصیت کرد برای شما بیاورم و گفت به شما بگویم که پدر تو جرأتت در جمع آوری مال مردم زیاد است این انگشتر را هم بر آن اموال سرشار اضافه کن مرا طاقت حساب روز قیامت نیست.
در این هنگام ناگاه خواست حرکت کند ولی نتوانست از جای برخیزد. برای مرتبه دوم خود را حرکت داد باز نتوانست به من گفت بازویم را بگیر و مرا حرکت ده که مولایم علی بن ابیطالب علیهما السلام آمده تا او را حرکت دادم در همین موقع روحش از آشیانه بدن پرواز کرد، گویا چراغی بود که خاموش شد.
خزینة الجواهر
علی اکبر نهاوندی
#جالب_و_خواندنی
🌺🌟🌟🌲🌟🌟🌺
@tabligh_pajooh
#فیلم_نوشت
در فیلم خوابگاه دختران که فیلمی در ژانر ترسناک است به خوبی متوجه است که زندگی فرهنگی مردم در حال تغییر است؛ در گذشته دخترها زندگی شان بیشتر در محیط های خصوصی و خانواده شکل می گرفته است اما در حال حاضر
aادامه مطلب حتما ببینید
👇👇👇👇
lish.ir/17I7
✅ محلی برای #تخصصی شدن تبلیغ شما...💯
👇👇👇👇👇👇
🆔 @tabligh_pajooh
#تبلیغ
هر چند جامعه، برای نهادینه کردن ارزش ها و هنجارهای حاکم در افراد و اعضای خود، دو شیوه و ساز و کار جامعه پذیری و فرهنگ پذیری را پیش رو دارد اما شیوه فرهنگ پذیری با توجه به ویژگی های شمارش شده اش، مناسب تر و ماندگارتر است.....
در این مقاله نقش مبلّغ در فرهنگ پذیری افراد در موضوع کاربرد جامعه شناسی در تبلیغ بیان شده است.
برای دیدن ادامه مطلب کلیک کنید:
👇👇👇👇
lish.ir/17Ia
✅ محلی برای #تخصصی شدن تبلیغ شما...💯
👇👇👇👇👇👇
🆔 @tabligh_pajooh
#منبر_مکتوب
#فاطمیه
#دکتر_رفیعی
مطالب مطرح شده:
1- مقام و منزلت حضرت فاطمه سلام الله علیها
2- انتخاب های فاطمه علیهاالسلام
3- بهترین انتخاب؛ ائمه اطهار علیهم السلام
4- بهترین یاور در عبادت
5- ذکر مصیبت
برای مطالعه مطلب و سایر سخنرانی ها کلیک کنید:
👇👇👇👇
lish.ir/18u8
✅ محلی برای #تخصصی شدن تبلیغ شما...💯
👇👇👇👇👇👇
🆔 @tabligh_pajooh
حتما ببینید
چرا ملائکه ها مومنان را به سوی بهشت می کشند؟
اگه به جهنم بکشند توجیهی دارد ولی آخه به بهشت کشیدن چطور جور درمیاد؟؟؟؟!!!!!!
اگه دلتون لرزید
اگه رشته دلتون وصل شد
برای همه خادما و بنده رو سیاه دعا کنید
✅ محلی برای #تخصصی شدن تبلیغ شما...💯
👇👇👇👇👇👇
🆔 @tabligh_pajooh
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حجت الاسلام و المسلمین #قمی
رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور
چه کسانی در داخل و خارج از کشور دنبال شکست پروژه جوانگرایی رهبر انقلاب هستند؟