eitaa logo
تبیین ایران
99 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
39 فایل
کانال اخبار و تحلیل سیاسی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 ؛ بخش اول 🖌 لفظ «خَوارِج» (جمعِ «خارجیّ»)، مصداق افراد، گروه‌ها یا فرقه‌هایی است که در دارای سابقه‌ی تاریخی مشخصی بوده و هستند؛ اما این لفظ، تنها بیان‌گر مصادیق است و نه اصلِ تفکرات و رفتارها. اصل تفکرات و رفتارها ـ که در نوشتار حاضر، از آن با عنوان «مختصات» یاد می‌کنیم ـ در حقیقت با تعبیر «» شناخته می‌شود. علت این تقسیم‌بندی، این است که اگرچه ـ به معنای مصطلح آن ـ اکنون دیگر در میان ما نبوده و لااقل در جامعه و کشور ما حضور ندارند، اما متأسفانه، کماکان هستند جریاناتی در داخل کشورمان که در همان مسیر قرار گرفته‌اند و در صورت ادامه دادن به این مسیر، ممکن است در نهایت به همان سرنوشتِ خوارج دچار شوند! 💬 در توضیح این مفهوم می‌گوید: «بحث از خارجی‌گری و خوارج به عنوان یک بحث مذهبی، بحثی بدون مورد و فاقد اثر است...؛ اما در عین حال بحث درباره‌ی خوارج و ماهیت کارشان، برای ما و اجتماع ما آموزنده است، زیرا مذهب خوارج هرچند منقرض شده، اما روحاً نمرده است؛ روح «خارجی‌گری» در پیکر بسیاری از ما حلول کرده است.» (📚 مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی ع، ص116) لذا تفکرات و رفتارهای خوارج‌گونه یا همان «مختصات خارجی‌گری»، امری مستمر بوده و باید آن را در مصادیق جدید و امروزی‌اش یافت. ⚠️ این مختصات، در هر دوره‌ای می‌تواند بازتولید شود و لزومی ندارد که حتماً نام آن مثلاً خوارج یا عنوان مشابه دیگری باشد؛ به تعبیر دیگر، اگر مجموع این مختصات یا لااقل تعدادی از آن‌ها، در شخص یا گروهی عینیت یافت، در واقع روح خارجی‌گری زنده شده است، حالا نامش هرچه می‌خواهد باشد! 🔍 مصطفی دلشاد تهرانی، نهج‌البلاغه‌پژوه و پژوهش‌گر سیره‌ی نبوی و علوی، با اشاره به این موضوع، «چهارده ویژگی» را به عنوان مجموعه‌ی مختصات خارجی‌گری احصاء نموده (🎙 گفت‌وگوی «شفقنا» با مصطفی دلشاد تهرانی) که به جهت ارتباط با بحثمان، اجمالاً به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود: ⛔️ بی‌بصیرتی؛ ⛔️ تعصب کور، لج‌بازی و ستیزه‌گری؛ ⛔️ کج‌فهمی و بدفهمی؛ ⛔️ تنگ‌نظری و کوته‌بینی؛ ⛔️ قشری‌گری و ظاهربینی؛ ⛔️ روحیه‌ی مبارزه‌گریِ صِرف؛ ⛔️ تهور و بی‌باکی؛ ⛔️ عبادت‌پیشگیِ افراطی؛ ⛔️ خودشیفتگی و خودمحوری؛ ⛔️ و... ادامه دارد... goo.gl/RwRXhW، کارشناس ارشد تاریخ اسلام @hadisyasi
🔶 نخواهد گذاشت حرفشان به کرسی بنشیند! 🔹 یکی از ویژگی‌هایی که در میان برخی روشنفکران تجددگرای مشاهده می‌شود، تناقضی است که میان ادعای ترقی‌خواهیِ آنان و انعقاد وجود دارد. 🔹 به عنوان نمونه، فردی چون ناظم‌الدوله ـ که به اعتقاد برخی، پدر تئوریک غرب‌زدگیِ مدرن در ایران است ـ شیفته‌ی ترقیِ ایران بود. نگاهی به رساله‌ی «اصول ترقی» او نشان می‌دهد که وجه اقتصادیِ برای وی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و از همین رو، سعی می‌کرده با تلاش در جهت ورود اندیشه‌ی غربی به ایران، کشور را میسّر سازد.[1] با این حال، همین روشنفکری که شیفته‌ی ترقی ایران، آن هم با قرائت غربی‌اش بوده، امتیازی چون را در کارنامه‌ی سیاسی خود ثبت می‌کند که به گفته یکی از تاریخ‌پژوهان معاصر «داستان فضاحت‌باری‌ست که لکه‌ی ننگی در پرونده‌ی ایران است... و بی‌تردید انگیزه‌ای جز انگیزه‌ی شخصی و منفعت‌پرستی حقیرانه نداشته است.»[2] 🔹 نمونه‌ی دیگر، یکی از اَخلاف نام‌آشنای او یعنی سیدحسن بود که به گفته‌ی خود، بیشترین تأثیر را از ملکم‌خان پذیرفت.[3] به اعتقاد تقی‌زاده، لازمه‌ی ترقی ایران این بود که «ايرانى بايد ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی‌مآب شود و بس»![4] اگرچه وی بعدها سعی کرد این اظهارنظر خود را تا حدی تعدیل نماید، اما این موضعگیریِ صریح، کار خود را کرده بود. 🔹 جالب این‌جاست که این روشنفکر دوران نیز همچون سَلف خود، با وجود تمام ادعاهایش مبنی بر لزوم پیشرفت برون‌زای ایران، یک نقطه‌ی تاریک بزرگ در کارنامه‌ی حیات سیاسی‌اش در دوران رضاشاهی دارد؛ آنجایی که در کسوت وزیر دارایی، در امضای تجدید قرارداد نفت به سال 1312ش ایفای نقش می‌کند و البته بعداً مدعی می‌شود که در آن خیانت ملی، فقط «آلت فعل» بوده و نقشی ایفا نکرده است. 🔹 چنین تناقضاتی که در میان حلقه‌ای از روشنفکران معاصر دیده می‌شود، حکایت از این دارد که در نگاه روشنفکر تجددخواهِ غرب‌گرا ـ که مبتنی بر «برون‌زایی» است ـ آن چیزی که اصالت دارد، تحقق مدرنیزاسیون غربی در جامعه به هرقیمتی است، ولو آنکه منجر به اعطای امتیازهای گزاف به بیگانه و به خاک سیاه نشاندن هموطنان شود! برون‌زایی، خصیصه‌ی اصلیِ جماعت روشنفکر غرب‌زده است و درست در نقطه مقابلِ «درون‌زایی» قرار می‌گیرد. ماهیت برون‌زایی این است که به مرور زمان، از دلش فجایعی چون دارسی، لاتاری، رِژی و... در می‌آید؛ در حالی که در نگاه درون‌زا و متکی به داخل ـ که یکی از دال‌های اصلی است ـ اساساً امکانی برای اعطای امتیازاتی چون لاتاری، دارسی و... فراهم نیست. لذا اگر پیشرفت درون‌زا، حاکم بر چشم‌انداز رشد کشور باشد، چنین نگاهی به پشتوانه‌ی مردم انقلابی ایران ـ خصوصا جوانان مؤمن انقلابی ـ این اجازه را به جریان روشنفکر غرب‌گرا نخواهد داد تا مسیر به اصطلاح تجددخواهی‌اش را به عقد قراردادهای ننگینی چون لاتاری، دارسی، و... ختم کند؛ نکته‌ای که ، در بیانات نوروزیشان در ، به خوبی بدان اشاره کردند: 💬 «در داخل، متأسّفانه بعضی‌ها غرب را بَزک می‌کنند، بدی‌های غرب را توجیه می‌کنند، رتوش می‌کنند،... مثل تقی‌زاده. در دوره‌ی طاغوت، آدمی مثل تقی‌زاده، به این مضمون گفت که ایران باید از فَرقِ سر تا ناخن پا غربی بشود؛ یعنی در ایران باید غربی بشود. امروز هم تقی‌زاده‌های جدید از این حرف‌ها می‌زنند؛ البتّه به این صراحت نمی‌گویند امّا مضمون حرفشان این است.... آن‌هایی که پشت سرِ سند ۲۰۳۰ ـ سند ۲۰۳۰ یعنی برگرداندن سبک زندگی اسلامی به زندگی غربی ـ می‌ایستند، همان تقی‌زاده‌های امروز هستند؛ البتّه امروز به توفیق الهی جوان‌های مؤمن ما و مردم انقلابی ما نخواهند گذاشت این تقی‌زاده‌ها حرفشان به کرسی بنشیند....»[5] hmp.me/ci0t 📚 پی‌نوشت‌ها: 1. محمد رادمرد، «اصلاح خط و توهم ترقی»، وبگاه اندیشکده برهان. 2. ماشاالله آجودانی، مشروطه ایرانی، تهران: نشر اختران، 1383، ص305. 3. ایرج افشار، زندگی طوفانی؛ خاطرات سید حسن تقی‌زاده، تهران: انتشارات علمی، 1368، ص26 و 383. 4. حسن تقی‌زاده، مجله کاوه، دوره جدید، ش1، جمادی الاول 1338ق. 5. بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، 1 فروردین 1398. 💠اندیشکده برهان💠 🇮🇷 @hadisyasi
🔶 استقلال و آزادی، خون‌آوردِ صدها هزار ایرانی شجاع و فداکار 🔹 شعار بنیادین انقلاب شکوهمند اسلامی، مشتمل بر این سه بخش بود: «استقلال، آزادی، » شعاری که به تصریح ، محور اصلی به ثمر نشستن نهال انقلاب در سال 1357 بود.[1] همانطور که از ظاهر شعار نیز بر می‌آید، دو مفهوم بنیادین «آزادی» و «استقلال» از اهمیت به‌سزایی در ایجاد، استمرار و ثمردهیِ نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) برخوردار است. 🔹 و دانستن قدر و منزلت حقیقی آن، برای ملت‌هایی که بهای سنگینی برای تحصیل آن پرداخته‌اند، ارزش بیشتری می‌یابد؛ به بیان دیگر، هرقدر ملتی در این راه بیشتر مبارزه کرده و بهای بیشتری پرداخته باشد، به همان میزان ارزش آزادی را بیشتر و بهتر درک خواهد کرد. ملتی که سالیان سال و پیش از ظهور اسلام، با استبداد شاهنشاهان ایران و قرن‌های متمادی پس از ظهور اسلام، با قهر و غلبه‌ی مطلق‌العنان سلاطینِ به ظاهر مسلمان روبرو بوده، ظرفیت بالقوه‌ی زیادی برای درک آزادی و دارد. برای چنین ملتی، نهضت ، بارقه‌ی امیدی‌ست تا برای نخستین‌بار، کمی از شیرینیِ طعم را بچشد؛ اگرچه انحرافاتِ پیش‌آمده در این نهضت، شیرینی اولیه را به تلخی کشاند، اما تجربه‌ای تاریخی را پیش روی ملتی رنجدیده گذاشت تا این تجربه‌ی شکست‌خورده را بار دیگر و با نهضت (ره)، با موفقیت پشت سر گذارد. چنین ملتی، در نسبت با ملت‌های دیگر، قطعاً شیرینیِ طعم آزادی را بهتر درک خواهد کرد. 🔹 همین ماجرا، برای «استقلال ملی» یا همان «آزادی در مقیاس یک ملت» نیز صادق است. لذت ، برای ملت‌هایی که روزگاران طولانی طعم را چشیده‌اند، قابل لمس‌تر خواهد بود. ملتی که در دویست سال اخیر، بارها و بارها نفوذ اجانب را به انحاء مختلف در میان صفوف خود دیده، تجربه شیرین و موفق را پشت سر گذاشته، را با عاقبتی نه‌چندان خوش سپری کرده، جنگی 8ساله و خانمان‌سوز را با تمام وجود لمس کرده و از آن سربلند بیرون آمده و برای هرکدام از این فقرات، مرارت‌های بسیار کشیده، طبعاً ارزش و اعتبار برایش دوچندان خواهد بود. 🔹 شدت مبارزات ملی مردم ایران طی قرون متمادی، به ویژه از دویست سال اخیر تا به امروز، به حدی بوده که برکاتِ تلخ و شیرین آن را باید نه «دست‌آورد» بلکه «خون‌آورد» هزاران انسان متعهد، شجاع، فداکار و میهن‌دوستی دانست که هرکدام در برهه‌ای از تاریخ این مرزوبوم، حماسه‌ها آفریدند؛ همانگونه که اسلامی نیز در بیانیه گام دوم انقلاب، به این موضوع اشاره کرده، فرمودند: 💬 «منزلت آزادی و استقلال را کسانی بیشتر میدانند که برای آن جنگیده‌اند. ملّت ایران با جهاد چهل‌ساله‌ی خود از جمله‌ی آنها است. استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خون‌آوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبه‌های رفیع انسانیّت.»[2] goo.gl/ZjqSaz 📚 پی‌نوشت‌ها: 1. متن کامل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بخش «بهایی که ملت پرداخت». 2. بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران، منتشرشده در 24 بهمن 1397. 💠اندیشکده برهان💠 @hadisyasi
🔶 واکاوی سلسله ریشه‌های تاریخیِ واقعه 👈🏻 قسمت 2️⃣؛ فهم نادرست بنی‌امیه از مسئله‌ی رسالت و امامت ❌ تاریخ گواه است که بنی‌امیه، پس از بعثت رسول خدا (ص) و حتی پس از ـ به عنوان مقطع تاریخی کُرنش آنان مقابل قدرت‌نمایی اسلام ـ اساساً هیچ‌گاه مفهوم رسالتِ نبی اکرم (ص) و امامتِ امامان از را «از زاویه‌ی دید اهل‌بیت (ع)» درک نکردند. آنان نفوذ (ص) و الهی را امری دنیوی و چیزی شبیه به و تلاش برای کسب قدرت می‌پنداشتند که طی آن، محمدبن‌عبدالله، فرزندی از فرزندان هاشم‌بن‌عبدمناف، سرانجام موفق شده بود در درگیری تاریخیِ میان فرزندان ، گوی سبقت را از فرزندان ، برادر برباید و لذا تفوّق و برتری، پس از سال‌ها که از فوت هاشم می‌گذشت، دوباره به اردوگاه فرزندان هاشم بازگردد! 🔹 تقابل این دو تیره‌ی سرشناس ، با بعثت پیامبر ـ که خود نیز از تیره‌ی بود ـ نه تنها به پایان نرسید، بلکه صورت جدّی‌تری به خود گرفت، چرا که بنی‌امیّه حتی ادعای نبوّت حضرت رسول (ص) را نیز در راستای رقابت تیره‌ای و درون‌قبیله‌ای تفسیر می‌کرد و این تلقی از بعثت را، نسل به نسل به فرزندان خود منتقل نمود تا این‌که در حادثه‌ی عاشورا، مبتنی بر همین نگاه، هم آن رویاروییِ عظیمِ تاریخ را صرفاً صف‌آراییِ فرزند عبدشمس مقابل فرزند هاشم تفسیر نمود. 📜 تاریخ شواهد متعددی را برای اثبات این مدعا ارائه می‌دهد که در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد: 1️⃣ در زمان خلافت جناب ، روزی بر او وارد شد و گفت:‌ «این پس از قبیله‌ی تَیْم (اشاره به جناب ) و عَدی (اشاره به جناب ) به تو رسیده است. اکنون آن را چون توپ میان قبیله‌ی خودت بگردان و پایه‌های آن را قرار ده! پس همانا بدان که مسئله، فقط مسئله‌ی فرمان‌روایی است (نه خلافت الهی و اسلامی!)؛ من که بهشت و دوزخی نمی‌شناسم!»[1] این سخنان به اندازه‌ای ناپسند بود که جناب عثمان از شنیدن آن برآشفت، بر سر ابوسفیان فریاد زد و به او تندی نمود. 2️⃣ پس از واقعه‌ی عاشورا و جنایات یزیدبن‌معاویه علیه سپاهیان و خاندان (ع)، هنگامی که سرهای مقدس شهدا را وارد مجلس یزید نمودند، یزید در حالی که با چوب‌دستی خود بر لب و دندان مطهر امام (ع) می‌زد، این اشعار را می‌خوانْد: «فرزندان هاشم با سلطنت بازى کردند و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحی‌اى نازل شده است!... کاش بزرگان من که در کشته شده بودند، امروز مى‌دیدند که قبیله‌ی خزرج چگونه از ضربات نیزه به زارى آمده است!... در آن حال، از شادى فریاد مى‌زدند و مى‌گفتند: اى یزید دستت درد نکند! امروز کیفر ماجراى بدر را به آنان دادیم و همانند بدر با آنان معامله کردیم و در نتیجه برابر شدیم!... من از فرزندانِ «خِنْدِفْ» (از جدّه‌هاى اعلاى قریش) نیستم اگر از فرزندان احمد [ع] انتقام نگیرم!»[2] ❌ توجه بیش‌ازحد به عصبیت‌های قبیله‌ایِ بازمانده از دوران عرب و نیز نگاه به واقعه عاشورا از منظر رقابتِ درون‌قبیله‌ای میان تیره‌ی بنی‌هاشم و بنی‌عبدشمس، از جمله ریشه‌ای‌ترین عللی بود که خاندان امیّه همواره از این دریچه به مقوله‌ی و امامت می‌نگریست که البته حسادت به هاشم و فرزندان او به سبب داشتن مناقب و فضایل بسیار نیز، همواره این نگاه را ضریب می‌داد. 📚 پی‌نوشت‌ها: 1. ابن عبدالبر، الإستيعاب في معرفة الأصحاب، تحقیق علی‌محمد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412ق، ج4، ص1679. 2. فضل‌بن‌حسن طَبْرِسی، الإحتجاج، ترجمه‌ی مازندرانی، تهران: نشر مرتضوی، بی‌تا، چاپ اول، ج3، ص170. ✍🏻 💠اندیشکده برهان @hadisyasi