eitaa logo
تبیین، تحلیل و اجتهاد
841 دنبال‌کننده
17 عکس
13 ویدیو
1 فایل
این کانال جهت بارگذاری متن‌های تحلیلی_تبیینی راه‌اندازی شده و وابسته به مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری می‌باشد. ادمین: @im_enqelabi
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑آیا هاشمی امام را گول زد؟ "آیا هاشمی امام را گول زد؟" تیتر بدی است؟ احتمالا می گوئید توهین به امام است. بله حق می دهم. ولی تحلیل برخی عزیزان انقلابی درباره قطعنامه دقیقا همین میزان توهین آمیز به ساحت حضرت امام است. خلاصه حرف شان اینست که عده ای اهل خدعه امام را دوره کردند و تحت فشار قرار دادند و اما ناچار شد جام زهر را بنوشد. می گوئیم اینکه توهین به امام است. امام را چه فرض کردید؟ فردی بی اطلاع از اوضاع و بی اراده مقابل اطرافیان؟ می گویند مثل ماجرای حکمیت امیرالمومنین وصلح امام حسن. می گوئیم خب سخنان اخیر رهبری را چه می کنید که فرمود مدبرانه؟ میگویند امام نیز مانند امیرالمومنین ناچار شد تن به فشار اطرافیان دهد و انتخاب دیگری هم نداشتند لذا تدبیر یعنی همین. عجیب است این سطح امام شناسی. عجیب تر فهم نادرست از نظام امام-امت است. چرا حل و فصل این موضوع مهم است؟ چون همین امروز هم عده ای که برخی سخنان رهبری را فهم نمی کنند، هرازگاهی می گویند رهبری خودشان خوب اند. ولی امان ازدفتر و بیت و فشار روحانی و کدکش ها و خبربیارها و بولتن سازان برای ایشان. برادران خوبم مهمترین و کلیدی ترین نقش امام جامعه هدایت است. هدایت نیز نمی تواند بدون اعتنا به حال مردم و زمانه جامعه باشد. امام جامعه هیچ گاه با فشار اطرافیان تصمیمش عوض نمی شود ولی وقتی شرایط مردم و جامعه را می بیند با هدف هدایت با آنها مدارا میکند و تصمیمش را تغییر می دهد. امام خمینی در پیام قطعنامه می گوید "به مصلحت مسلمین تن دادم" رهبرانقلاب مصلحت را توضیح می دهند: "قبول قطعنامه بخاطرفهرست مشکلاتی بود که مسئولین به امام دادند" امام در پیامشان می گویند: " تاكید می كنم كه گمان نكنید كه من در جریان كار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من می باشند" برای نقد هاشمی و روحانی و رضائی غیره راه بسیار است. چرا امام را هزینه میکنیم؟ امام بخاطر شرایط کشور با مردم مدارا کردند. مدارا و مراعات کلید واژه کلیدی امام در توجه به سلوک فردی و مدیریت اجتماعی است  و نه تنها عقب نشینی نیست که نرمش قهرمانانه برای رشد جامعه است. لذا همین جام زهر به تعبیر رهبرانقلاب با تدبیر قطعنامه شیرین شد. 11/07/1369  مذاکره نیز همین بود. برخی خیال می کنند رهبری تحت فشار روحانی به مذاکره تن داد. خودشان می فرمایند مجوز مذاکره برای دولت قبل بود. ۱۳۹۵/۰۳/۲۵. یعنی خواست مردم را دیدند. این نیز برای رشد جامعه در یک تجربه واقعی بود تا متوجه باشند پیروزی در تاب آوری و ایستادن روی پای خودمان است. در ماجرای حکمیت و صلح امام حسن هم العیاذ بالله امام تحت فشار چهارتا اهل خدعه تصمیم نگرفت. به مردم و جامعه اش نگاه کرد. وقتی طرح حکمیت مطرح شد 20 هزار نفر شمشیر بدست مقابل امیرالمومنین صف کشیدند. حضرت فرمود کاش دو نفر در این سپاه مثل مالک بودند. در قصه صلح امام حسن که اوضاع بدتر بود. رهبری می فرماید صلح امام حسن ناشی از بی بصیرتی مردم آن زمان بود. درست کنیم تحلیل مان را از نظام ارتباطی امام و امت. محسن مهدیان @tabyin_tahlil_ejtehad
🌀 تخریب تنها رسانه رسمی رهبری؛ خدمت یا خیانت؟! 🖋 علی مهدوی 🔺 «به بنده گاهی می‌گویند شما چرا به دولت تشر نمی‌زنید؛ مرادشان لابد تشر در معرض عام است، و الّا از جلسات خصوصی ما که خبر ندارند. بنده اقلّاً ده برابر آن مقداری که در رسانه‌ها بعضی جلسات ما منعکس می‌شود، جلسات دیگر داریم با مسئولین مختلف، خب از آنها که مطّلع نیستند، 🚫 دلشان می‌خواهد که بنده در معرض عام تشر بزنم. خب فایده‌ی این تشر چیست؟ فایده‌ی این تشر این است که دلِ شما خنک می‌شود، همین! یعنی بیش از این فایده‌ای ندارد؛ امّا ضررهای بزرگی دارد؛ این ضررها را باید بسنجید.» (۱۵ شهریور ۱۳۹۷) 🔹 این بیان صریح امام خامنه‌ای است در بیان مصلحت عظیم «عدم انعکاس همه فرمایشات ایشان» مخصوصا تبیین ضرر انعکاس رسانه‌ای تشرها به مسؤولین مختلف. 🔻 اما برخی دوستان دغدغه‌مند و انقلابی بدون توجه به این موضوع مهم و اینکه خواست شخص امام خامنه‌ای بر عدم انعکاس همه بیانات ایشان است، شروع به اتهام‌زنی کرده اند که دفتر رهبری مدام در حال سانسور بیانات رهبری است!! ❓آیا توجه داریم تضعیف دستگاه رهبری آن هم با ادبیاتی خشن و سرشار از تهمت‌های گوناگون، آتش تهیه‌ی چه فتنه‌ای می‌تواند بشود؟ آیا اندکی اندیشیده ایم اگر تنها رسانه رسمی رهبر معظم انقلاب را تضعیف کنیم و از حجیت و مرجعیت بیندازیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ 🔹 ای کاش کمی به آثار و تبعات انتشار نسنجیده برخی سخنان جلسات خصوصی رهبری توجه کنیم. چطور انتشار مطالب جلسه خصوصی رهبری درباره استيضاح از نظر این دوستان، مصداق خبط عظیم و گناه کبیره است ولی انتشار محتوای جلسه خصوصی رهبری با ستاد کرونا -آن هم به فرض صحت خبر کانالهای ناشناس- پسندیده و مستحب است؟ ✅ صد البته ممکن است پیشنهاداتی نسبت به فعالیت هرچه بهتر و قوی‌تر رسانه رسمی دفتر رهبری داشته باشیم؛ اما اولا از مجاری صحیح آن باید پیگیر انتقال انتقادات و پیشنهادات باشیم جوری که به بیان رهبری «انتقاد به نظام تلقی نشود»؛ ثانیا نباید با ادبیاتی ناصحیح و الفاظ و لحنی باشد که تداعی‌گر این شود که رهبری نظام حتی توان اداره دفتر خویش را هم ندارد و مدام عده‌ای سانسورگر، بیانات رهبری را در یگانه رسانه رسمی ایشان سانسور می‌کنند و ایشان توانی برای مقابله با این موضوع در دفتر خود را هم ندارند!! این مسیر ولو باشد مقصدش تهمت کانالیزه بودن به امام جامعه است؛ که گناهی کبیره و خیانتی نابخشودنی است. @tabyin_tahlil_ejtehad
✳️ وراثت خاندان زم آنها که را می‌شناختند از سرنوشت پسرش (روح‌الله زم) تعجب نکردند و از این هم که حاجی پسرش را در ساعات قبل از اعدام «نورانی» توصیف کرد، شگفت زده نشدند! اگر آن روزها که حاجی زم بر «حوزه هنری» سلطنت می‌کرد و به نام درآمدزایی، با پول بیت‌المال، وارد معاملات بی‌حساب و کتاب سیگار تا پالایشگاه نفت «ساره» شده بود (معاملاتی که کسی به حساب آنها نرسید تا مشخص شود بر سر بیت‌المال چه آمده است!) با این سلطان بی‌تاج و تخت برخورد شده و پرونده اعمالش برای مردم افشا می‌شد، دیگر آبرویی برایش نمی‌ماند تا در باب نورانی شدن پسر معدومش انشاء بنویسد! ❇️ و بماند که نیروهای امنیتی هیچ وقت سراغ چرایی ارتباط حاجی زم با «شاهد c» دادگاه میکونوس نرفتند و.......! ❇️ روح الله زم، پسر پدرش بود، نه کم و نه زیاد! هیچ گاه پدر، پسر را مقصر نشناخت‌ و همیشه او را تبرئه کرد و حالا هم او را تقدیس می‌کند و از چنین پدری، چنین پسری عجیب نیست! ♦️محمد صادق کوشکی @tabyin_tahlil_ejtehad
با توجه به صبغه‌ی اخلاقی که از آقای امجد،‌ از سال‌های دور به یاد دارم، دوست داشتم موضع‌گیری‌ها و رفتارهای ایشان در سال‌های اخیر را بگذارم به حساب ساده اندیشی ایشان و نداشتن بصیرت و قدرت تحلیل مسائل. دوست داشتم‌ او را بگذارم در ردیف آن دسته از خشک مقدس‌هایی که از روی جهل، امیرالمومنین (علیه‌السلام) را در جنگ صفین متهم به مسلمان کشی کردند. دوست داشتم باور کنم که مشکل آقای امجد،‌ تنها ساده‌اندیشی است. اما نه، نمی‌شود. کدام طلبه‌ی مبتدی است که نداند معنای "مَن قُتِل مظلوماً، قُتِلَ شهیداً" در حقیقت "مَن کانَ مسلماً و قُتل مظلوماً فی سبیل الله کانَ شهیداً" است؟! آقای امجد! زمِ معدوم، در راه خدا و به دست دشمن خدا مظلومانه کشته شد که او را شهید خطاب کردید؟ یعنی واقعا زمِ جانی را نمی‌شناختید؟! مگر می‌شود! طبق استدلال شما پس تمام مجرمانی که در زندان هستند، مظلوم و هر مجرم مقتولی هم لابد شهید است دیگر! شما که رهبری را مقصر خون‌های ریخته شده در فتنه‌ها می‌دانید، در این ادعا، با چه کسانی همسو و همراه هستید؟! با دوستان خدا یا دشمنان خدا؟ امروز چه کسانی درپی تهمت‌زنی به نظام اسلامی و رهبر انقلاب هستند؟! خدا کند توجه به هم‌جبهگی‌تان با دشمنان خدا داشته باشید. با کدام منطق و برهان، با افتخار نایب امام زمان(علیه‌السلام) را مقصر در خون‌های ریخته شده در فتنه‌ها می‌دانید؟! واقعاً مقصران اصلی فتنه۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را نمی‌شناسید یا چشم‌تان را بر روی حقایق بسته‌اید؟! سال‌هاست بزرگان‌مان گفته‌اند که دیانتِ بدون سیاست، سفاهت است. امروز عینیت این گزاره را در رفتار و گفتار شما و امثال شما می‌بینیم. اسلام به ما آموخت، درس اخلاقی که ما را به امامِ حق نزدیک‌تر و نسبت به او مطیع‌تر نکند، اخلاق الهی نیست، درس‌های شیطانی است. بر مبنای کدام اخلاق، بی‌اخلاقی فاحش می‌کنید؟! ما نمی‌توانیم باور کنیم که شما ساده‌اندیش هستید. رفتار شما بیشتر به تسویه حساب‌های حق به جانب شبیه است تا ساده اندیشی. اسماعیل فخریان ۹۹/۹/۲۸ @tabyin_tahlil_ejtehad
در برابرِ معیارهای چپ‌مآبانۀ فرهنگی-۱ صداوسیما و خواصِ ناگفتۀ عید!! [۱]. یکی از «قواعدِ نانوشتۀ صداوسیما» این است که در ساعت‌های پایانیِ سال که عید از راه می‌رسد، «معیارهای رایج»، تا حدّ زیادی «سست» و «کم‌رنگ» می‌شوند و با نگاهی «گشوده‌تر» و «بازتر»، برنامه‌ها تدبیر و طرّاحی می‌شوند. تا اینجا، فقط توصیف کردم و قصدِ قضاوت نداشتم. [۲]. مصداق‌ها و نمونه‌های فراوانی وجود دارند که نیازی به اشاره به آنها نیست. از میهمانان گرفته تا مجریان، از گفتگوها تا فیلم‌ها، از موسیقی‌های بی‌کلام تا باکلام، و ... . یک‌بار موسیقیِ بی‌کلامِ «عشوه» را از بیژن مرتضوی شنیدم. بارِ دیگر در بخشی از فیلم ضدّ گلوله، قطعۀ «سفر» از معین و به همراهِ صدای خودِ او پخش شد. و ... . به این فهرست، پوشش‌های «جیغ» و «جذابِ» برخی از خانم‌ها را هم اضافه کنید! [۳]. امسال در یکی از شبکه‌های تلویزیونی، رضا صادقی که به‌عنوانِ مجری، ایفای نقش کرد، ترانه‌ای از خودش را با عنوانِ «رد پا» را به‌همراه گروهِ کُر خواند. اصلِ این ترانه، با زیر صدای یک خانم و همراهیِ گروهِ کُر ضبط شده است. لبخندِ شیرینِ گروهِ کُر نشان می‌داد که خودشان هم از ملودیِ خوشمزۀ این ترانه، لذّت می‌برند! رضا صادقی به‌طورِ معمول، «غمگین» می‌خواند و «لاتی»! این بار، «لاتی» بود امّا «شاد»! شادی‌اش هم در حدی بود که اهلِ فن، می‌توانستند با آن برقصند! [۴]. برخلافِ تصویری که بعضی از من دارند، باید بگویم برخی از این قبیل «گشاده‌دستی‌ها» و «گشایش‌ها»ی فرهنگی، نه‌تنها مذموم نیستند، بلکه بجا و روا هستند. بسیاری از «معیارها» و «ضابطه‌ها»ی فرهنگی که رایج گشته و «رسمی» و «قانونی» انگاشته می‌شوند، پایۀ متقن و مستحکمی ندارند. اینها، ساختۀ «گذشته»‌ای هستند که در آن نیروهای چپ در دولتِ میرحسین موسوی، حاکم بودند و به‌نام انقلاب، «قلع‌‎وقمع» کردند! [۵]. یادم می‌آید که وقتی با ژیانِ پدرم از ده به تهران می‌آمدیم، در میانۀ راه، «ایستِ بازرسی» بود. پیش از آن‌که به معبرِ دشوارِ «انقلاب» (؟!) برسیم، پدرم «نوار کاست» را از ضبطِ صوت درمی‌آورد و در داشبورد می‌گذاشت! بندۀ خدا پدرم، همه‌چیز گوش می‌داد: هایده، حمیرا، مهستی، گوگوش، شماعی‌زاده، شب‌پره، آغاسی، قادری، ایرج و ... . خب من هم که کَر نبودم! می‌شنیدم و از شما چه پنهان، از بعضی‌هایش هم کمی خوشم می‌آمد! به‌هرحال، در موقعِ توقف، یکی از نیروهای «کمیته» نزدیک می‌شد و می‌پرسید از کجا آمدید و به کجا می‌روید. نگاهی هم به داخل می‌انداخت، به‌خصوص «ضبط صوت»! خلاصه، ما هیچ‌گاه در «دام» نیفتادیم! [۶]. البتّه من که در سال‌های بعد، خودم هم به یک «عاملِ فرهنگی» تبدیل شدم؛ چنان‌که فیلم‌فارسی می‌دیدم و حتّی به توانمندیِ انتقال و توزیعِ فیلم‌های وی.‌اچ‌.اس هم دست یافتم! گویا استعدادهای نهفته ای داشتم که فضای سالمِ فرهنگی، آنها را بارور کرده بود! [۷]. آشناییِ من با سیّدمرتضی آوینی، همه‌چیز را در درونِ من، دگرگون کرد! و این‌گونه بود که دوباره، متولّد شدم... [۸]. این هم نشانیِ ترانه‌ای که به آن اشاره کردم تا زحمتِ جستجو را متحمّل نشوید! قصدِ دیگری ندارم! باور کنید دوستان! متن از دکتر مهدی جمشیدی @tabyin_tahlil_ejtehad
در برابرِ معیارهای چپ‌مآبانۀ فرهنگی-۲ مثلثِ فاشیستیِ موسوی، رهنورد و مخملباف! [۱]. مثلثِ فاشیستیِ «میرحسین موسوی»، «زهرا رهنورد» و «محسن مخملباف»، تاریخِ فرهنگیِ انقلاب را تاریک کردند. البتّه به این مثلث، باید «محمّد خاتمی» را نیز اضافه کرد که چه در روزنامۀ کیهان و چه در وزارتِ ارشاد، پرچمِ «فاشیسم» را برافراشته بود و با تمامِ کسانی‌که احساس می‌کرد از نظرِ فرهنگی، «دیگری» هستند، آن کرد که نباید می‌کرد. قصّۀ تلخِ فیلمِ «برزخی‌ها»، از جمله قصّه‌های فرهنگیِ تلخی است که به‌دستِ هم‌اینان رقم خورد. [۲]. در فیلمِ «برزخی‌ها»، محمدعلی فردین، ناصر ملک‌مطیعی، ایرج قادری، سعید راد، محمدعلی کشاورز بازی کرده بودند؛ چهره‌های سرشناسِ سینمای قبل از انقلاب. فیلم در سالِ شصت‌ویک، اکران شد و همزمان، فشارهای رسانه‌ای و سیاسی نیز آغاز شد! نخست‌وزیرِ مستبد که سوابقِ مارکسیستی داشت، یعنی میرحسین موسوی ازیک‌طرف، و محمد خاتمی در روزنامۀ کیهان ازسوی‌دیگر! عبدالمجید معادیخواه، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت، می‌گوید در جلسه‌ای که دراین‌باره با آیت‌الله خامنه‌ای داشتم، ایشان گفت: به‌صرفِ حضورِ یک بازیگر در فیلم، نباید جلوی اکران آن گرفته شود و اگر فیلم اشکالی از نظر محتوایی ندارد، می‌تواند اکران داشته باشد(عبدالمجید معادیخواه، خبرآنلاین، سال ۱۳۹۳). سرانجام، فشارها نتیجه داد؛ چنان‌که نه‌فقط «برزخی‌ها» توقیف شد، بلکه فعّالیّتِ فردین و ملک‌مطیعی و قادری نیز برای همیشه، «ممنوع» گردید! به‌این‌ترتیب، «تنگ‌نظری» و «بسته‌اندیشی» و «بی‌انصافیِ» جریانِ چپ، که به پای انقلاب نوشته می‌شد، قرونِ وسطیِ فرهنگی را در ایران آغاز کرد. [۳]. در دورۀ صدارت ده‌سالۀ انوار و بهشتی، تحّکم و نگاهِ آمرانه، به‌مراتب بیشتر از هر دوره‌ای حاکم بود و اصلاً کسی جرئت نمی‌کرد مخالفتی با مدیریت سینما داشته باشد!(عزت‌الله ضرغامی؛ «دهۀ شصت، سینما و صداوسیما»؛ روزنامۀ شرق؛ ۱۳ آبان ۱۳۹۶). یکی از نیروهای چپی گفته است: بازیگران سینمای پیش از انقلاب، توبه کردند و ما هم پذیرفتیم که در ایران بمانند و کار کنند؛ امّا بعد دیدیم مگر می‌شود مخاطب سینما، تک‌تک فیلم‌های قبلی را از یاد ببرد؟! به همین خاطر مجبور شدیم تمام مصادیق سینمای قبل از انقلاب را پاک ‌کنیم و در نهایت تصمیم این شد که این افراد کار نکنند! [۴]. ناصر ملک‌مطیعی، سخت شیفتۀ سینما بود و تا روزهای آخرِ عمرش، سودای بازگشت به سینما را داشت، امّا سیاست‌های فرهنگی «به‌ارث‌رسیده» از جریانِ چپِ سیاسی، فضایی آهنین شکل داده بود. گویا یکی از قسمت‌های برنامۀ دورهمی نیز با حضورِ وی ضبط شده بود، امّا به دلیلِ حضورِ او به‌عنوانِ مهمان، اجازۀ پخش نیافت! این یعنی عقلانیّتِ فرهنگی در صداوسیما در «دهۀ نود»، تابعِ خطّ فرهنگیِ غلطی است که جریانِ چپِ سیاسی در «دهۀ شصت»، ساخته‌وپرداخته است! با پخش‌نشدنِ این برنامه، او سخت ناامید و سرخورده شد و چندی بعد نیز درگذشت. [۵]. محمدطه عبدخدایی، معاونِ هنریِ خاتمی در وزارت ارشاد، می‌گوید: حدودِ صدوپنجاه هنرپیشه، جزو اخراجی‌‌های وزارتِ فرهنگ بودند. من آمدم خدمتِ آقا [آیت‌الله خامنه‌ای] و گفتم اینها [یعنی دوستانِ محمد خاتمی در وزارتِ ارشاد]، فهرستی از بازیگرانی تهیه کرده‌اند که باید اخراج شوند و آن را به من دادند که اخراج کنم، ولی نمی‌توانم چنین کاری کنم. آقا گفتند: هرگز این کار را نکن! اینها بندگانِ خدا هستند؛ بالاخره فضای آن زمان، این‌گونه بوده و این، شغل‌شان بوده. ازاین‌رو، در طولِ سال‌های ۶۱ تا ۶۶، حتّی یک نفر هم اخراج نشد و همین افراد، اکنون جزء هنرپیشه‌‌ها هستند. اخراج‌نشدنِ اینها با حمایتِ آقا بود(محمدطه عبدخدایی، «ماجرای مخالفت‌های سنگینِ خاتمی و تاجزاده با ویدئو»، خبرگزاریِ تسنیم، ۲خرداد ۱۳۹۷). [۶]. همو می‌گوید در جلسۀ معاونینِ وزرات ارشاد، این را مطرح کردم که چرا دستگاه و فیلمِ ویدئو را ممنوع می‌‌کنیم؟! تاج‌زاده که روبه‌روی من نشسته بود، گفت: آقا رفته فرنگ، متجدِّد شده! یک‌سری آقایان ما را هو کردند که چنین سخنی را گفتیم. انوار، امین‌زاده، تاج‌زاده، ابطحی، بهشتی و... مخالف بودند! بعد خاتمی گفت: پس مواد مخدر را هم آزاد کنیم! گفتم: مواد مخدر، ماهیتش مشکل دارد. پس شما دوربین عکاسی را هم ممنوع کنید؛ چون ممکن است با دوربین عکاسی، عکس‌های مستهجن گرفته شود!(همان). نمی‌دانم امروز، چرا گذشته‌ها سانسور می‌شوند و آیت‌الله خامنه‌ای، انسدادگرا و اختناق‌خواه معرفی می‌شود و اینان، آزادی‌خواه! کسانی که بابِ استبداد و اختناقِ فرهنگی را در ایرانِ پساانقلاب گشودند و در افکارِ عمومی، هراس افکندند، امروز به‌جای شرمندگی از تحمیلِ خشک‌اندیشی‌های خود به انقلاب، طلبکار و مدّعی شده‌اند و لیبرالیسمِ فرهنگیِ خود را به بهای گزاف به مردم می‌فروشند!! متن از دکتر مهدی جمشیدی @tabyin_tahlil_ejtehad
در برابرِ معیارهای چپ‌مآبانۀ فرهنگی-۳ گشودنِ یک «پرانتز» برای منتقدانم! یادداشتی که منتشر کردم، هم موافقانی داشته و هم منتقدانی. این وضع، اقتضای ذاتی و طبیعیِ «مباحثِ نظری و معرفتی» است و من نیز، خشنود می‌شوم که «گفتگو» کنم. البتّه سخنِ من، هنوز تمام نشده و بنا داشتم مخاطب را تا حدّی در حالتِ تعلیق قرار دهم تا فضا، «منجمد» و «شکل‌بندی» نشود و «امکانِ اندیشیدن»، اسیرِ تنگنا نشود. بااین‌حال، گویا تقدیر این است که در همین آغاز، بابِ «گفتگوی انتقادی» گشوده شود؛ من نمی‌توانم مخاطبم را به «سکوت» فرابخوانم و یک‌سویه و بی‌اعتنا به دغدغه‌های ذهنیِ او، مسیری که خودم از پیش طرّاحی کردم را ادامه دهم. ازاین‌رو، نقدها را مطرح و تحلیل می‌کنم. [۱]. من موافقِ «گشاده‌دستی‌های فرهنگی» در صداوسیما هستم، امّا نه به‌صورتِ «مطلق»، چنان‌که لحنِ من دربارۀ بعضی موارد، «کنایی» بود و نشان از تأیید و همدلی نداشت. در واقع، معتقدم که «خطوطِ قرمزِ فرهنگی»، دو دسته‌اند: یکی «شرعی/ فقهی/ معقول» و دیگری، «اعتباری/ برساخته/ سلیقه‌ای». بدون‌شک، تنها خطوطِ قرمزِ فرهنگی از نوعِ اوّل را تأیید می‌کنم و روایتِ لیبرالی نیز از آنها ندارم و «مداهنه» و «مصانعه» را دربارۀ آنها روا نمی‌شمارم، امّا دوّمی را خیر. استاد مطهری می‌گفت که اگر یک فردِ متشرّع، نامِ کوچکِ همسرِ خود را در حضورِ دیگران ببرد، گویا کاری نامشروع انجام داده، درحالی‌که شرع، چنین حکمی ندارد. برخی از خطوطِ قرمزِ فرهنگی، از این قبیل هستند. [۲]. «تساهل و تسامح»، به معنیِ این است که ارزش‌ها، «دلبخواهانه/ سلیقه‌ای/ تاریخی» هستند و نباید نسبت به آنها حسّاسیّت داشت، امّا «مدارای اسلامی»، از این موضع دفاع نمی‌کند، بلکه ناظر به «چگونگیِ عمل و اقدام» است. آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: باید با «خوشرویی»، «سماحت» و «مدارا»، پذیرای جوانان بود؛ حتّی اگر یک جوان، «ظاهرِ زننده‌» داشته باشد. بعضی از کسانی‌که در استقبالِ امروز از من حضور داشتند، خانم‌هایی بودند که در عرفِ معمولی به آنها می‌گویند «خانمِ بدحجاب». امّا همین فرد، اشک هم می‌ریزد. نه «مصحلت» است و نه «حقّ» است که او را «رد» کنیم. «دلِ» او، متعلّق به این جبهه است؛ و «جانِ» او، دلباختۀ به این اهداف و آرمان‌هاست. او یک نقصی دارد، امّا مگر من نقص ندارم؟! نقصِ او در ظاهر است، نقص‌های این حقیر، در باطن است. باید با این نگاه و روحیه، با چنین کسانی روبرو شد. البتّه انسان، «نهی‌ازمنکر» هم می‌کند، امّا با «زبانِ خوش»، نه با «ایجادِ نفرت»(آیت‌الله خامنه‌ای، در دیدارِ روحانیان، ۱۹ مهر ۱۳۹۱). همچنین دفاعِ آیت‌الله خامنه‌ای از فیلمِ «مارمولک» – که در مستندِ «غیررسمی» پخش شد- موضعی از این دست است. [۳]. آنچه که «جریانِ چپ» در دهۀ شصت انجام داد، «خطا» و «ناصواب» بود، و این قضاوت، برخاسته از مخالفتِ من با این جریانِ سیاسی نیست. من از چشم‌اندازِ «دلیل» به مسأله نگریستم، و نه «علّت». علی فردین و ناصر ملک‌مطیعی و ایرج قادری و ... پس از انقلاب، «توبه» کردند و در فیلمِ «برزخی‌ها»، هنرِ خود را آشکارا در خدمتِ «انقلاب» قرار دادند؛ کاری که بسیاری نکردند و به‌جای آن، انقلاب را محکوم نمودند. همین اندازه برای «پذیرفتنِ» آنها کافی بود؛ چون آغوشِ انقلاب، به روی کسانی‌که «ارزش‌ها»ی آن را بپذیرند و «چهارچوب‌ها» را محترم بشمارند، باز است. پیشینۀ طاغوتی داشتن، مایۀ ملامت نیست، بلکه اسبابِ تأسّف، اکبر هاشمی‌رفسنجانی و محمد خاتمی و حسن روحانی هستند که به‌عنوان «رؤسای جمهورِ معمّم»، لیبرالیسمِ فرهنگی را در ایران نهادینه کردند. [۴]. من در نوشته‌هایم، اغلب به «دیدگاه‌های آیت‌الله خامنه‌ای» استناد می‌کنم، امّا نه از این جهت که راه را بر «گفتگوی انتقادی» مسدود کنم، بلکه از جهتِ «شناساندنِ موضعِ ایشان به مخاطب»، یا از جهتِ این‌که «بیانِ ایشان، دربردارندۀ استدلال است». سخنِ آیت‌الله خامنه‌ای، یا شاملِ «دلیل» است (چون ایشان، یک «متفکّرِ فرهنگی» است)، و یا اگرِ فقط «مدّعا»ست، باید دلیلی برای آن اقامه کرد. پس این‌گونه نیست که استناد و ارجاع به ایشان، بر جای «دلیل» تکیه بزند و «اقتدارِ سیاسی» را بر «اندیشۀ آزادانه»، غالب گرداند. [۵]. «ولنگاریِ فرهنگی»، غلط است؛ فرهنگ به «مدیریّت» نیاز دارد و باید آن را از جهاتِ «سلبی» و «ایجابی»، طرّاحی کرد. «دولتِ اسلامی»، از این جهت «اسلامی» است که نسبت به ارزش‌های اسلامی، احساسِ مسئولیّت می‌کند و «بی‌طرف» نیست. امّا دولتِ اسلامی، «تمرکزگرا» و «تمامیّت‌خواه» نیز نیست و نمی‌خواهد پرچم‌دارِ «اختناق» و «استبدادِ» فرهنگی باشد. ما از «مواجهه» و «تقابل» نمی‌هراسیم و در سایۀ «تک‌صدایی» و «قلع‌وقمع»، تداوم نمی‌یابیم. «اسلامِ انقلابی»، به همان اندازه که «لیبرالی» نیست، «فاشیستی» نیز نیست. متن از دکتر مهدی جمشیدی @tabyin_tahlil_ejtehad
در برابرِ معیارهای چپ‌مآبانۀ فرهنگی-۴ تبعاتِ مواجهۀ فاشیستیِ چپ‌ها با فرهنگ [۱]. مرتضی مردیها - یکی از چهره‌های متفکّر و اهلِ قلم در جریانِ اصلاحات - در مقاله‌ای می‌نویسد: آنچه به‌عنوانِ «چپِ مذهبی» در ایران فعّالیّت داشته، تا قبل از ورود به فضای فکریِ انقلاب، «روایتِ دینیِ چپِ کلاسیک» بوده است، و به استثنای خداباوری و پاره‌ای نتایجِ عامِ آن، با آن اندیشه تطابق داشته، بلکه در مواردی آنچه را به‌عنوانِ ایدئولوژیِ خود مطرح می‌کرده، چیزی جز تفسیری مطابقِ دیدگاهِ «چپ» از متون و سنّت‌های دینی نبوده است. با ورود به فضای فکری و سیاسیِ پس از انقلاب، «چپِ مذهبی» با محوریّتِ جریانِ دانشجویی، با «چپِ کلاسیک» فاصله گرفت و با استمداد از «فهمِ خاصی از دین»، گرایشی را تقویت کرد که بر چند رکنِ اساسی مبتنی بود: «اقتدارگراییِ سیاسی»، «غرب‌ستیزی» و «حسّاسیّتِ افراطی نسبت به روابطِ جنسی»(مرتضی مردیها، با مسئولیّتِ سردبیر: مقدّمه‌ای بر پروژۀ اصلاح، ص۲۴۷). [۲]. «تابو شدنِ» روابطِ جنسی و آمیختنِ آن به‌نوعی «شرمِ افراطی» و «برخوردِ سرسختانه و سخت‌گیرانه» با هرگونه مواجهۀ دو جنس و بلکه با هرگونه مواجهۀ علمی و عقلی، از مصادیقِ برجستۀ رفتارهای فرهنگیِ چپِ مذهبی بود. جوانان می‌بایست با خودسازیِ انقلابی و غرق‌شدن در مبارزه و جهادِ دائمی، از هرگونه «هبوط در این دام» پرهیز کنند. از این دیدگاه، با «میلِ جنسی» چنان برخورد می‌شد که گویی در ذاتِ خود، امری «خبیث» است و هرگونه بهره‌مندی از آن، هبوط به حیوانیّتی احساس می‌شد که باید از آن خجل بود. به هرگونه مواجهۀ میان دو جنس، با «سوءظن» و از این حیث که می‌تواند مقدّمۀ «انحراف» باشد، نگریسته می‌شد؛ چنان‌که گویی میانِ این دو، هیچ هم‌کنشیِ دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد. وجودِ چنین خطری، موجبِ آن بود که بنای هرگونه رابطه‌ای بر هم خورد تا مبادا در یک گفت‌وگوی علمی، فرهنگی یا اجتماعی، کمترین ردپایی از یک «تحریکِ جنسی» دیده شود؛ گویی زن هیچ کارکردی جز «تحریک» ندارد و به این جرم، می‌توان او را «محدود» و روابطِ صحیحِ زن و مرد را «متهم» کرد و روابط را با حسّاسیّتِ فوق‌العاده و از منظرِ مسئلۀ «زن/ مرد» و «دختر/ پسر» صورت‌بندی کرد(همان، ص۲۵۳-۲۵۵). [۳]. یکی از نیروهای انقلابی می‌گوید در اوّایلِ انقلاب، وقتی همراه یکی از دوستان که از مسئولانِ «کمیتۀ بهارستان» بود، از کمیته خارج می‌شدیم، چشمِ او به خانمی افتاد که از جلوی کمیتۀ بهارستان رد می‌شد. این خانم، روسری و دامنِ بلندی بر تن داشت و بدونِ آرایش بود، فقط به‌جای شلوار، جورابِ ضخیمی پوشیده بود. دوستِ کمیته‌ای من، به طرفِ او رفت و ناگهان شروع کرد به دادنِ «فحش‌های ناجور» به او، به این بهانه که نباید پوششت این‌گونه باشد! آن خانم که بسیار ترسیده بود، معذرت‌خواهی کرد و رفت! من به دوستم اعتراض کردم که پوشش این خانم، مشکلی نداشت! امّا او پاسخ داد که نه! باید شلوار بپوشد! جالب این‌که همین فرد در دهۀ هفتاد، به یکی از تندروترین اصلاح‌طلبان تبدیل شد!(عزت‌الله ضرغامی، «دهۀ شصت، سینما و صداوسیما»؛ روزنامۀ شرق، ۱۳ آبان ۱۳۹۶). نیروهای چپ در همه‌جا، چنین وضعی را حاکم کرده بودند: اکبر گنجی، با موتور در خیابان‌های تهران گشت‌زنی می‌کرد و خانم‌ها را به بهانۀ حجاب‌شان، آزار می‌داد؛ مصطفی تاجزاده در وزارتِ ارشاد، اصحابِ فرهنگ را به چالش می‌کشید؛ محمود میرلوحی، رئیسِ کمیتۀ تهران، دستور داده بود که در پیستِ اسکیِ دیزین و شمشک، عینک‌‌های دودیِ مردم را به این بهانه که مظهرِ غرب است، جمع کنند؛ ...!! [۴]. برخوردهای افراطی و رفتارهای تندروانه در حوزۀ فرهنگ و اصلاح‌گریِ فرهنگی، بخش‌هایی از جامعۀ ایران را نسبت به انقلاب و جریانِ مذهبی، «بدبین» کرد و موجباتِ «فاصله‌گیریِ» آنها را فراهم نمود. ازآنجاکه محورِ اصلیِ سیاستِ فرهنگیِ چپ‌ها، بر «قهر» و «سلب» و «خشونت» تکیه داشت و کمتر به تلاش‌های «ایجابی» و «اثباتی» و «تعامل‌گرایانه» در این حوزه متمایل بود، باید «تولیدِ دافعه نسبت به ارزش‌های اسلامی و انقلابی» را در برخی از لایه‌های اجتماعی، از جمله نتایجِ تلخِ رفتار آنها قلمداد کرد. عدمِ امنیّت و آزادیِ حداقلی در حوزۀ فرهنگ به دلیلِ «تحدیدِ جهانِ فرهنگی» توسطِ چپ‌ها، برخی را به‌سوی «ریاکاری»، «تظاهر به تدیّن» و «استفادۀ ابزاری از مقدّسات و ارزش‌ها» سوق داد. در حقیقت، نوعی «دوگانگیِ معیاری» در درونِ افراد شکل گرفت که موجب می‌شد آنها در اظهار و نمایان‌ساختنِ شخصیّتِ واقعیِ خود در عرصۀ عمومی، دچارِ «خودسانسوری» شوند. متن از دکتر مهدی جمشیدی @tabyin_tahlil_ejtehad
✅اصلح یا صالح یا چی؟ ✅نقش ریش سفیدها در اتاق های دربسته چه باید باشد؟ ما باید به اصلح رای دهیم یا صالح؟ دوگانه اصلح نامقبول و صالح مقبول از اساس غلط است. طرح این مساله چون از ابتدا دچار خطا بوده است نتیجه گیری ها نیز دقیق نبوده و نیست. ما جز به اصلح نباید و نمی توانیم رای دهیم. اما رای به اصلح چطور می تواند تضمینی برای پیروزی باشد؟ چند گزاره ساده را باهم مرورکنیم. یکم.شما ممکن است (مثلا)آیت الله بهجت را اصلح بدانید. رای می دهید؟ احتمالا می خندید. می گوئید روح آن بزرگ شاد. پس باید اصلح زنده باشد. دوم. شما ممکن است (مثلا)رحیم پورازغدی را اصلح بدانید. رای می دهید؟احتمالا تعجب می کنید.میگوئید مگر نامزد شده؟ پس باید اصلح وارد رقابت شده باشد. سوم. شما ممکن است عباس آقای محله تان را که نامزد شده و اتفاقا از سد شورای نگهبان هم رد شده اصلح بدانید. رای می دهید؟ احتمالا پاسخ می دهید خیر: "عباس آقا خیلی خوب است ولی اصلا دیده نمی شود."درست است عباس آقا اصلا در رقابت واقعی نیست ولو حاضر در انتخابات باشد.   نتیجه کلی اینکه اصلح باید در رقابت اصلی باشد و در میدان نهایی رقابت انتخاب شود. انتخاب اصلح امری نسبی است در نسبت میدان رقابت.   البته در مورد عباس آقا ممکن است کسی بگوید چنین فردی اصلا واجد شاخص های اصلحیت نیست. چرا؟ چون کسی که در عصر شبکه شناخته شده نیست، یا محافظه کار بوده است و یا غافل و جاهل در سیاست. مگر ممکن است کسی انقلابی باشد و ساکت بزنگاهها باشد؟ آنهم این روزها که هر کس خودش می تواندرسانه باشد. ساده تر و روشنتر؛ ما وظیفه داریم اصلح را شناسایی کنیم و برای اصلح تبلیغ کنیم تا مقبول شود و مردم رای دهند. اما سوال اصلی اینجاست که تا کجا؟ تاجایی که وارد رقابت اصلی شود. اما اگر به هر دلیلی با هر روشی به این نتیجه رسیدیم که نامزد مورد علاقه مان در رقابت اصلی نیست، تکلیف چیست؟ تکلیف اینست که مجدد اصلح را از رقابت اصلی انتخاب کنیم. دقت کنیم که رای ما، در اصل نه به دیگری است. رای نه به آنکس که ناصلاح میدانیم. پس باید همان اندازه که تلاش می کنیم اصلح رای بیاورد باید مراقبت کنیم ناصلح هم رای نیاورد. ایندو را باید جمع کرد. واگرنه خیلی وقت ها ممکن است رای به اصلح اجتهادی ما، رای به ناصلح باشد. چون کمک به رای آوری یک ناصالح می کند. اما جمع ایندو چطور ممکن است؟ انتخاب اصلح از رقابت اصلی. اول یک شبهه قدیمی و نخ نما را حل کنیم. ما مامور به تکلیفیم یا نتیجه؟ ماموربه تکلیفی که به نتیجه توجه دارد. نتیجه درون تکلیف است. این شرط عقل است. تکلیف بدون اعتنا به نتیجه، توهمی است از تکلیف. خلاصه تر؛ ما برای مقبول کردن اصلح تلاش می کنیم. تا جایی که احساس می کنیم به هر دلیل سبد رای نامزدمان بیشتر رشد نمی کند. آنوقت اگر نامزد مان در رقابت اصلی بود که ادامه می دهیم. اگر نبود مجدد اصلح را از رقابت اصلی انتخاب می کنیم. به سخن دیگر کاری که در دور دوم انتخابات ها می کنیم را در دور اول انجام می دهیم. یعنی برای جلوگیری از ریسک، دور دوم را باید به دور اول بکشیم. از همین رو یک ملاحظه را در مسیر رقابت و تبلیغ باید مراقبت کنیم. اینکه اثبات یکنفر با سلب غیراخلاقی دیگری همراه نباشد که اگر زمانی لازم شود رای مان تغییر کند امکان بازگشت داشته باشیم. ممکن است سوال کنیم باید از کجا رقابت اصلی را بفهمیم؟ خیلی سخت نیست. در ایام انتخابات قابل تشخیص است. اما اینجا نقش کلیدی ریش سفید ها و اتاق های مشاوره و داوری مهم است؛ نقش ریش سفید ها اینست که در یک عهد جمعی با نامزدها روی یک مدل نظرسنجی اجماع کنند. نتیجه نظرسنجی در شب انتخابات میدان اصلی را تعیین میکند. کاری که سال ۹۶ اتفاق افتاد. خلاصه نقش اتاق های مشاور و داوری کشاندن دور دوم به دور اول است. 🔸محسن مهدیان @tabyin_tahlil_ejtehad [کانال تبیین، تحلیل و اجتهاد]
علی لاریجانی؛ سیاست‌مدارِ «هرجایی»! [1]. علی لاریجانی، تازه به میدان پا نهاده، امّا گویا «یک چمدانِ تاکتیکِ روانی» در دست دارد! فقط در نطقِ انتخاباتی‌اش، ده‌ها تاکتیکِ تبلیغی به‌کار برد تا بتواند از حضورِ خود، یک «اتّفاق» بسازد؛ یک «اتّفاقِ خاص و منحصربه‌فرد»! [2]. او در همین ابتدا، «همه‌چیز» را به پای خود «هزینه» کرد: اشاراتش به «رهبرِ انقلاب» و «مراجعِ تقلید»، به‌گونه‌ای بود که گویا حضورش در امتدادِ خواستِ آنهاست. او کسی است که می‌تواند از همه‌چیز «به نفعِ خود» خرج کند! همه کس، این هنر را ندارند! و وقتی خرج از کیسۀ خودش نیست، حدّی هم نخواهد داشت! [3]. سخنانِ او، چقدرِ شبیهِ احمدی‌نژاد بود، ازاین‌جهت که او به‌صورتی سخن گفت که گویا تا به حال در جمهوریِ اسلامی، هیچ مسئولیّتی نداشته است! از همه، «برائت» جُست تا سیئات و خطایای هیچ شخص و جریان و دولتی، «دامنِ پاکِ او» را آلوده نکند! نه «پادگانی» است، نه «دادگاهی»! نه «پوپولیست» است، نه «کلیدِ جادویی» دارد! [4]. او هیچ‌کدام نیست، امّا «چه» هست؟! او به این سئوال پاسخ نداد؛ چراکه هستیِ سیاسیِ علی لاریجانی، «سیّال/ ژله‌ای/ لغزنده/ متحرّک» است! با همه هست و با همه نیست! ردِ پایش در همه‌جا هست، امّا هیچ‌کاره هم هست! نه موافق است و نه مخالف، امّا تعیین‌کننده است! از چنین انسانِ «موذی» و «مرموز»ی باید هراسید! ما با یک سیاستمدارِ «نامتعیّن/ بی‌شخصیّت/ بی‌هویّت/ هرجایی/ موقعیّتی» روبرو هستیم. [5]. امّا علی لاریجانی به‌خوبی می‌داند که اکنون باید برای خود، «جایی» و «موقعیّتی» تعریف کند تا مردم، امکانِ انتخاب بیابند، و چه جایی بهتر از «بی‌جایی»! سخنانِ «لامکانِ» او به مخاطب این را القاء می‌کرد که گویا او مدّت‌هاست در سیاست، «حاشیه‌نشین/ منزوی/ بی‌اختیار» است و تازه به عرصه آمده است! فردِ مظلوم و مهجوری که به اندیشه‌هایش اعتنا نشده و از همه طرف، طرد گردیده است! [6]. این «تصویرسازیِ تحریف‌آلود»، یک «دروغِ بزرگ» است و دروغ، هر اندازه بزرگ‌تر باشد، چه‌بسا کاراتر هم باشد! امّا با «واقعیّت» چه می‌کند که خلافِ این ادّعاهای فریبنده و دروغین است! چندین دوره ریاستِ وی بر مجلس، چه می‌شود؟! خدماتش به حسن روحانی در تصویبِ بیست دقیقه‌ای برجام چه می‌شود؟! مسلوب‌الاختیار کردنِ مجلس در مقابلِ زیاده‌خواهی‌های حسن روحانی چه می‌شود؟! آن‌همه «لابی‌گری» و «اعمالِ نفوذ» و «سیاسی‌کاری» برای تضییعِ حقوقِ مردم و تقویّتِ دولتِ حسن روحانی چه می‌شود؟! [7]. او از نظرِ اجتماعی، فاقدِ «بدنۀ مردمی» و «پایگاهِ توده‌ای» است؛ نه جذابیّتی داشته و نه دارد. پس باید آنچنان «هنرنمایی» و «دلبری» کند که وضع را به نفعِ خود دگرگون سازد. دراین‌باره، او «راهِ دشوار»ی را پیشِ رو دارد؛ چراکه باید از «قعرِ جدولِ مقبولیّتِ مردمی»، خود را برهاند و بالا بکِشد. جنگِ روانیِ گسترده‌ای در راه است. [8]. شک نکنید که او با لابی‌گری و سیاسی‌کاری، حسن روحانی را با خود همراه کرده است، حتّی اگر در ظاهر، دولتِ روحانی را «نقد» کند، به این دلیل است که نیازِ اجتماعی به «فاصله‌گیریِ از دولتِ روحانی» دارد، امّا پشتِ پرده، او حاصلِ «ائتلافِ نامشروعِ» دولتِ روحانی با جریانِ اصلاحات است. او همیشه «برآیندِ چند بازیِ سیاسی» بوده است و این‌بار نیز هست. «خودِ» او، حاصلِ جمعِ ‌جبریِ همین «اراده‌های معطوف به قدرت» است. پس فریبِ «موضعِ به‌ظاهر نقادانه و مستقلِ» او را نسبت به دولتِ روحانی نخورید! او آمده است تا این «نقشِ ساختگی و دروغین» را ایفا کند! او یک «بازیگرِ سیاسی» است که در تمامِ وجودش، کمترین اثری از صداقت در میان نیست؛ «الیگارشیِ بی‌هویّت»، «اشرافیّتِ مذبذب»! «لابی‌گرِ هرجایی»! «جادّه‌صاف‌کنِ دولتِ تنبل‌ها»! تردید نکنید که «لاریجانی»، همان «روحانی» است! [9]. ورودِ او به بازیِ انتخابات، از جهتی مبارک است؛ فرصتی در اختیارِ نیروهای انقلابی قرار گرفته تا او را بر «جا»ی خویش بنشانند و ماهیّتش را به مردم بنمایانند. نشان خواهیم داد که او تاکنون، در کجا نشسته بود و چه کرد. فصل، فصلِ «گفتن» و «روشنگری» است. [10]. مارهای عالَمِ سیاست به هوای طعمۀ شیرین، از لانه‌های خویش، بیرون خزیده‌اند، غافل از این‌که این‌بار، خودشان طعمه خواهند شد و «مرگِ سیاسی»، گریبان‌شان را خواهد گرفت. افعی‌های قدرت‌طلب به «بازیِ مرگ» پا نهاده‌اند؛ جمجمه‌های‌شان را خُرد خواهیم کرد... ✍دکتر مهدی جمشیدی @tabyin_tahlil_ejtehad [کانال تبیین، تحلیل و اجتهاد]
دست‌نوشتۀ درس‌گفتارِ سیاسی با عنوان: سقوطِ یک چریکِ انقلابی؛ احمدی‌نژادِ دوّم مقدّمه: [1]. شناخت اصول/ شناخت اشخاص • شناخت اصول به‌تنهایی، مشکلِ احتمالِ «تطبیق غلط» را در پی خواهد داشت. • شناخت اشخاص، یک «وظیفۀ دینیِ مغفول» است. • «حمل بر صحت» در عرصۀ سیاسی، روا نیست. • شخصیّت‌شناسیِ سیاسی، پاره‌ای از «بصیرت» است. • نشناختن شخصیّت‌ها، موجب «حاکمیّت ناصالحان» می‌شود. [2]. مسجد سیاسی/ مسجد غیرسیاسی • «انقلاب»، میوۀ مسجدِ سیاسی است. • مسجد باید «هستۀ مقاومتِ سیاسی» باشد. • «انقلابی‌گری» با سیاست‌گریزی، سازگار نیست. ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، چه شد که احمدی‌نژاد به این نقطۀ انحطاطی رسید؟ • احمدی‌نژاد یک روند نزولی را طی کرده است. • شخصیّت انقلابی، پاک‌دست، ساده‌زیست، ولایی، متواضع، احیاگر گفتمان امام و انقلاب ... • قهر یازده روزه، تحریم انتخابات، دیکتاتور خواندن رهبر انقلاب ... • جریان انحراف/ حلقۀ انحراف؟ • فرضیۀ نفاق/ فرضیۀ تغییر؟ • گذشتۀ وی، فرضیۀ نفاق را تأیید نمی‌کند. • فرضیۀ نفاق، تأییدهای رهبر انقلاب را برخاسته از ساده‌اندیشی معرفی می‌کند. • تاریخ اسلام و انقلاب، سرشار از چرخش‌ها و دگرگونی‌های اشخاص بزرگ است. • فرضیۀ تغییر، مبتنی بر سه عامل است: • عامل معرفتی/ معرفتِ دینیِ سطحی: دلالت خبر دادن از غیب بر رحمانیّت، ظهور صغری، انسانِ کاملِ نوعی، بزرگ‌ترین خطر، ماسونیسم ... • عامل اخلاقی: خودشیفتگی، استبداد رأی، فقر ظرفیّت در بستر موقعیّت، حمایت رهبر انقلاب به‌عنوان عامل کاهش آراء ... • عامل ماوراء طبیعی: ناتمام‌بودن تحلیل‌های ظاهری در توضیح تغییر وی، مسحور شدن ... [این سخنرانی در مسجد جامعِ نارمکِ تهران ایراد شد!! نزدیک‌ترین مسجد به منزل احمدی‌نژاد!!] مهدی جمشیدی ۱۴۰۰/۰۴/۱۷ @tabyin_tahlil_ejtehad [کانال تبیین، تحلیل و اجتهاد]
بنام خدا آمریکا که به ما وکسن بِدِه نبود همینطور که تا حالا متوسط واکسنی که به کشورهای دیگر داده از ۸۵۰ هزار دُز بیشتر نیست. اما این واقعیت دارد که منابع واقعی و غیر تبلیغاتی دیگری برای تامین واکسن وجود داشت که اقدام نشد، چرا؟ چه کسی باید پاسخگوی تاخیر در تامین واکسن کرونا باشد؟ توضیحات دکتر مرندی وزیر اسبق بهداشت و رئیس فعلی فرهنگستان علوم پزشکی: از آغاز شیوع همه گیری کرونا، فعالیت‌های کشورهای مختلف در برخورد با بیماری کرونا را در فرهنگستان علوم پزشکی با حضور اساتید و کارشناسان این حوزه رصد و پیگیری می‌کردیم. اولین راه حل مدیریت و کنترل همه گیری کرونا را واکسیناسیون عمومی می‌دانستیم. سال گذشته واکسن‌های مختلفی در برخی از کشورهای غربی و شرقی تولید و مورد کارآزمایی بالینی قرار گرفت. حدود یکسال پیش در شهریور ماه گذشته چین آمادگی داشت فاز سوم تست بالینی را علاوه بر کشور خودش در ایران هم انجام دهد _ نظیر کاری که با کوبا انجام دادیم _ و برای این کار حتی واکسن رایگان در مقیاس وسیع هم ارائه دهد و سپس ایران را در دسته ویژه برای خرید قرار دهد. همانطوری که در امارات و ترکیه اینکار را انجام داد و حتی در امارات تولید ان را نیز انجام داد. امارات برای سینوفارم و ترکیه برای سینوواک یکسال پیش این شرایط را پذیرفتند. در همان زمان در کشور ما انستیتوپاستور یا رازی از این پیشنهاد استقبال کردند و گفتند این کار باعث می‌شود ما در حوزه تست بالینی هم پیشرفت کنیم و روش‌های پیشرفته‌تر را بیاموزیم. جناب اقای دکتر ظریف، وزیر محترم امور خارجه هم شدیدا پیگیر قضیه شدند، اما متاسفانه عده‌ای در داخل کشور و در کنار رسانه‌های فارسی زبان متعلق به غربی‌ها و سعودی‌ها که دائما چین هراسی و روسیه هراسی را ترویج می‌کردند، این اقدام را که می‌توانست در همان زمان تامین واکسن را در سطح گسترده ای فراهم کند، با تعصبات مغرضانه زیر سوال بردند. آنها با تبلیغات گسترده علیه واکسن‌های چینی و روسی و با بهانه‌های غیر منطقی مانع استفاده از آنها شدند. در کنار محروم کردن مردم کشور از واکسن، آنها بر واردات و خرید نوعی واکسن خاص، که در مورد امکان تامین گسترده و همچنین سلامتی زنجیره انتقال آن نیز ابهامات بسیار زیادی وجود داشت، اصرار می‌ورزیدند. جدا از آنکه در واردات آن نیز ذینفع بودند. متاسفانه دولت منفعلانه برخورد کرد، ولی بعدا که دولت اشتباه خود را متوجه شد دیگه دیر شده بود. جناب آقای دکتر ظریف وقتی در ملاقات دیگری با وزیر خارجه چین از او درخواست واکسن بیشتر نمود، وزیر خارجه چین این واقعیت را به وی یادآوری کرده بود. متاسفانه از یکی از مدیران ستاد مقابله با کرونا شنیدم که در مصاحبه‌ای ضمن انتقاد به دیپلمات‌های ما در بی‌توجهی به تامین واکسن خارجی با کنایه گفته است چرا چین که دوست صمیمی ما است به ما واکسن کافی نمی‌دهد؟ باید به ایشان گفت دیپلمات‌های ما یکسال قبل این شرایط را فراهم کردند، ولی متاسفانه تبلیغات بی‌اساس و مغرضانه برخی در داخل کشور و انفعال آقایان این فرصت را سوزاند و بخاطر آن چقدر تلفات دادیم. در مورد روسیه، همچنین آقای دکتر ظریف زمانی که برای جلب نظر دولت روسیه جهت کمک به واکسیناسیون در ایران، در مصاحبه مشترک با لاوروف تایید اسپوتنیک توسط مراجع پزشکی کشور را اعلام کرد، عده‌ای از سیاسیون جامعه پزشکی به ایشان و واکسن اسپوتنیک بدون ارائه مدرک حمله کردند. اینها با اینگونه مواضع و با ایجاد ترس در سطح جامعه و فضای مجازی باعث تاخیر یکساله واکسیناسیون شدند. امیدوارم روزی بتوانند پاسخگوی وجدانشان باشند. به نقل از سردار محمدرضا نقدی @tabyin_tahlil_ejtehad [کانال تبیین، تحلیل و اجتهاد]