#قصه_کودکانه
🐸👓قورباغه عینکی👓🐸
قورباغه توی برکه نگاه کرد وسط برکه ی آب، یه سنگ سبز دید . از روی خشکی پرید روی سنگ وسط آب . وقتی پرید تازه متوجه شد که اون یه سنگ نبود یه برگ سبز بود .برگ سبز توی آب فرو رفت و قورباغه هم افتاد تو آب .قورباغه که اصلا حوصله خیس شدن نداشت از آب پرید بیرون و دوباره کنار برکه توی خشکی نشست . بعد نگاه کرد به اطراف، یه دفعه یه مگس دید که روی زمین نشسته و به نظرش اومد که خیلی هم خوشمزه است .با یه حرکت سریع، زبونشو بیرون آورد و مگسو شکار کرد ولی تا اونو تو دهنش گذاشت تازه فهمید مگس نبوده یه حلزون سیاه بوده. قورباغه، حلزون رو روی زمین گذاشت و ازش معذرت خواهی کرد.
قورباغه به دنبال یه شکار خوب راه افتاد اما یه چیز عجیب توی راه دید. اون یه سنگ خالخالی دید که داشت آروم آروم راه می رفت .مثل اینکه به سمت قورباغه می یومد .قورباغه ترسید و پا به فرار گذاشت .ولی صدای لاک پشت رو شنید که می گفت آهای قورباغه وایسا من نفس ندارم اینهمه دنبال تو بیام .لطفا وایسا .
قورباغه تازه فهمده بود که اون سنگ خالخالی نیست . دوستش لاک پشته . قورباغه دیگه از کارهای خودش تعجب کرده بود. پیش لاک پشت رفت و همه چیزو براش تعریف کرد. لاک پشت گفت پس به خاطر همینه که صبح از جلوی من رد شدی ولی منو از خواب بیدار نکردی ! حتما منو درست ندیدی!
بعد قورباغه گفت شما فکر می کنید که چشمای من ...
لاک پشت گفت بله البته چشمای تو ضعیف شدن و باید عینک بزنی .
قورباغه گفت اونوفت می شم یه قورباغه ی عینکی .
لاک پشت گفت خوب بشی مگه چیه! تازه خیلی هم بانمک می شی !
اون روز بعدازظهر، قورباغه و لاک پشت به یک مغازه عینک فروشی رفتند تا یه عینک مناسب برای قورباغه بخرن. قورباغه عینکهای زیادی رو امتحان کرد. بلاخره یه عینک قورباغه ای خیلی بامزه انتخاب کرد و خرید. حالا قورباغه با کمک عینک، خیلی بیشتر می تونه مگس شکار کنه. حتی مگس هایی که خیلی دورتر هم پرواز می کنن رو می بینه .خلاصه قورباغه قصه ما خیلی خوب و همیشه از عینکش استفاده می کنه و به قول خودش یه قورباغه ی عینکی شده.
#قصه_متنی
🐸👓🐸👓🐸
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_نقاشی_حیوانات✅
#کودکانه
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
42081092958062.pdf
473.3K
#ارزشیابی_نوبت_اول✅
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
42094104588903.pdf
1.61M
#ارزشیابی_نوبت_اول
#ریاضی✅
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
8.pdf
260.7K
#متن_روان_خوانی✅
#نشانه_ک
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
🕌🕋اصول دین🕋🕌
ما که موحد هستیم
خدارو می پرستیم
رسول ما محمد
نام دیگرش احمد
دین مبینش اسلام
وجانشینش امام
اصول دین و داریم
پنج تاشو میشماریم
توحید،معاد،نبوت
با عدل و هم امامت
قرآن کتاب اسلام
ما شیعه ایم وسلام
#شعر
🌸🌸🌸🌸
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
#نکته_تربیتی
درمقابل یک ''نه'' که به کودک می گوییم باید چند '' آره'' شیرین هم بگوییم وجایگزین کنیم.
عزیزم اینجا نمیتونی آب بازی کنی ولی هم میتونی تو حمام آب بازی کنی هم تو آشپزخونه سفره بندازم ظرف آبو رو سفره بذاری بازی کنی.
یک نه گفتیم ولی چندتا جایگزین برایش قرار دادیم، برخی از والدین فقط میگویند: نه...نه!
🌸🌸🌸🌸
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
#بنر_بازی_با_ترکیب_ها✅
#ترکیب
#نشانه
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
#_راهکارهایی_برای_تقویت_خط_کودکان
🔴برای تقویت عضلات کوچک دست و احتمال بد خطی کودکان راهکارهای ساده ای پیشنهاد میکنیم👇👇
✂️ #قیچی_کردن
📌از روزنامه شروع کنید . کودک را وادار کنید که برایتان روزنامه را قیچی کند .بدون اینکه برایش مشخص کنید که کداو قسمت را قیچی کند باید کاملا بی هدف قیچی کند تا اول نحوه قیچی کردن و بکار گیری قیچی را بیاموزد.
🎗پس از مدت زمانی حدودا بعد از یک هفته کار مداوم و پیگیر از کودک بخواهید این بار برای شما یه تصویر از روزنامه را قیچی نماید .خوبه به خطوط اطراف تصویر قیچی شده توجه کنید باید صاف و بدون عیب قیچی شده باشد اگه چنین نیست انقدر به این کار ادامه دهید تا کودک بتواند یک تصویر قیچی شده با خطوط صاف و منظم تحویلتان بدهد.
📃 #مچاله_کردن_روزنامه
📌مچاله کردن روزنامه یکی از موثر ترین راهکارها برای تقویت ماهیچه های دست کودک است. این تمرین به بهبود دستخط کودک در طول زمان کمک بسیار زیادی خواهد کرد.
📑برای این کار روزنامه را به چهار قسمت کرده و یک قسمت را به دست کودک (همان دست که با آن می نویسد) داده و از او می خواهیم بدون کمک گرفتن از بدنش فقط به کمک انگشتان همان دست روزنامه را مچاله کند. اگر کودک راست دست باشد اول با دست راست تمرین را شروع می کنیم سپس این تمرین را برای دست دیگر نیز انجام می دهیم. در مرحله آخر باید این تمرین همزمان با هر دو دست انجام شود.
🔑در مرحله پیشرفته تر🔑
🎨از کودک می خواهیم یک نقاشی برایمان بکشد سپس ورقه های کاغذ رنگی در اختیار او قرار می دهیم و از او می خواهیم کاغذ رنگی را پاره کند و انرا ریز ریز کند . سپس او را هدایت می کنیم که با ریز شده های کاغذ رنگی به کمک انگشتان شست، اشاره ، وسط ، هر دو دست این تکه های ریز را مچاله کند. در آخر از او می خواهیم به جای رنگ کردن نقاشی اش . کاغذ رنگی های مچاله شده را با چسب مایع روی نقاشی بچسباند. کاری بسیار زیبا و جالب و البته تمرینی بسیاز جذاب برای رفع مشکل بدخطی کودک و بسیار مثمر ثمر در جهت تقویت ماهیچه های ریز انگشتان دست کودک.
🍙 #کار_با_آرد :
💡کار کردن با آرد باعث تقویت ماهیچه های ظریف انگشتان نیستند می شود.
🎀برای این کار باید با آرد خمیر درست کنیم. مقداری آرد ، آب و کمی روغن برای اینکه آرد به دست کودک نچسبد. از کودک می خواهیم که دستهایش را بشوید و بعد با موادی که تهیه کردیم خمیر درست کند .کودک باید دقیقا مثل یه نانوا خمیر را ورز دهد .اگر بلد نیست یادش دهید. در حین این فعالیت به انگشتان دست کودک دقت کنید باید انگشتان هر دودستش درگیر کار باشد.
🏝 #گِل_بازی :
💡گل بازی و درست کردن گل از خاک یکی از بهترین تمرین هایی است که باعث تقویت ماهیچه های ظریف انگستان دست می شود و خیلی زود باعث می شود که کودک خیلی کمتر در نوشتن خسته شود.
🏖 #کاربا_ماسه :
💡کار با ماسه یکی از تمرینهایی که به شدت کودک را به هیجان وادار می کند و به دلیل اینکه وقتی به ماسه آب اضافه کنیم خیلی سخت و محکم می شود کودک را وادار می کند که همه نیرویش را در انگشتانش جمع کند تا بتواند با ماسه بازی کند. تمرین فوق العاده مهیج ، زیبا و مفیدی برای کودک می باشد.
⛱برای کار کردن با ماسه بهتر است از یک تشت پلاستیکی استفاده کنید و همیشه ماسه را در آن ظرف برای کار کردن کودک نگه داری کنید. ماسه را داخل تشک بریزید مقداری کمی آب به آن اضافه کنید تا ماسه خیس شود لازم نیست که تشت پر از آب شود باید فقط ماسه خیس خیس باشد. بعد از کودک می خواهیم که برای ما با ماسه کوه ، قلعه و یا حتی یک حیوان بسازد . او را وادار می کنیم که خلاقیت بکار برد و اشکال مختلف بسازد.
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
حل مشکل کند نویسی بچه ها 👨🏫
🔴 هوا نویسی (نوشتن با قلم روی هوا و فضای اطراف) کمک قابل توجهی در تندنویسی میکند، این عمل به تسریع حرکات عضلات دست، بازو، ساعد و هماهنگی مغز با چشم و دست تأثیر بسیاری دارد.
🔴 حتماً فاصله و زاویه دید کودک تا دفتر را همواره کنترل نمایید.
🔴 بیشتر فعالیتهای نوشتاری بچههای کندنویسی باید در مدرسه و میان همکلاسیها انجام گیرد تا حس رقابت کودک تحریک و خودباوری او رشد کند.
🔴 رنگ آمیزی نقاشیها به صورت حرکت افقی، عمودی و مورب کمک شایانی در تندنویسی دانش آموز دارد.
🔴 به علت خستگی زودرس این گونه دانش آموزان، بهتر است فعالیتهای آنان در چند مرحله انجام گیرد؛ در ضمن به آنها تکالیف کم حجمی بدهید.
🔴 خطوط دفتر کودک را یکی در میان با رنگ های مختلف پررنگ کنید , مثلاً یک خط زمینه سبز باشد و خط بعدی آن قرمز باشد.
🔴 خمیر بازی و چنگ زدن به خمیر و ورز دادن آن با دو انگشت سبابه و اشاره.
🔴 نوشتن از روی الگوی کلمات (نقطه چین) . می توانید برای این کار زمان بگیرید و سعی کنید زمان هر مرتبه کمتر شود .
🔴 جستجوی اشیاء ریز مثل تیله، نخود, و … در داخل کیسه پراز ماسه و نمک یا چوب اره شده با انگشتان دستی که کودک مداد را با آن به دست میگیرد.
🔴 کودک با دستی که قلم را در آن می گیرد از روی زمین چوب کبریت های پخش شده را یکی یکی جمع کند.
🔴 باز و بسته کردن درب بطری، پیچ و مهره و قفل در با کلید در سایزها و اندازه های مختلف در زمان مشخص با انگشتان دستی که با آن مینویسد.🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
آزمون املا فعال.pdf
342.5K
#آزمون_املا_به_شیوه_فعال✅
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
1_1959923680.pdf
2.68M
#روان_خوانی✅
#دیکته_شب
#نشانه_ها
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
38600605784875.pdf
1.27M
#فایل_نشانه_ها✅
#با_شعر
#جهت_چاپ
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
33.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روان_خوانی✅
#ببر_در_تور
#امیرعلی_بوچانی
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
38425448436208.pdf
3.51M
#روان_خوانی✅
#تمام_نشانه_ها👌
#کلاس_اولی🌸
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
#قصه_کودکانه
#مناسبتی
#وفات_حضرت_ام_البنین
🌼حضرت ام البنین یک مادر قهرمان
سلام سلام بچهها سلام سلام غنچهها
سلام کنید که سلام سلامتی میاره
سلام به گلهای زیبا و خندون، خوب و خوش و سرحالین؟ باز هم با یه قصه دیگه پیش شما اومدم تا چند دقیقهای رو کنار شما عزیزهای دوست داشتنی و مهربون باشم.
خب دوستای مهربونم، بریم سراغ قصه مون، اسم قصه مون هست: ام البنین(س) یک مادر قهرمان:
در روزگارهای قدیم یه پیرزن به همراه سبد چوبی کهنهای که داشت، وارد شهری شد. از سر و وضعش معلوم بود که راه زیادی اومده تا به اینجا برسه، آخه تموم چادرش خاکی شده بود. اون که خیلی خسته شده بود، به دور و برش یه نگاهی کرد، بعد یه گوشه روی زمین نشست، سرش رو به دیوار تکیه داد و چشاش رو بست. سبد چوبی کهنه که کنار پیرزن روی زمین نشسته بود رو به پیرزن کرد و گفت: آخه چرا این همه راه اومدیم؟! مگه تو خونهی دوستت رو بلدی؟! پیرزن نگاهی به سبد کرد و گفت: زمانهای قدیم اومدم، ولی الآن که یادم نیست خونهاش کجاست، اما میدونم که تو این شهر زندگی میکنه، از مردم می پرسیم و اون رو پیدا می کنیم.
پیدا کردن اون زن کار سختی نیست. یادمه جوون که بود، پادشاه 5 کشور به خواستگاریش اومد. اما جواب رد داد و قبول نکرد.
سبد چوبی که خسته شده بود، خمیازهای کشید. خودش رو تکون داد تا گرد و خاک سفر رو پاک کنه. بعدش به اطرافش نگاهی کرد. چند دقیقهای که گذشت، دستش رو به گوشهای دراز کرد و گفت: بیا از این خانم جَوُون بپرسیم!
پیرزن چشمهای خودش رو باز کرد و به سمتی که سبد کهنه گفته بود، نگاهی کرد، آروم آروم از جاش بلند شد و به طرف زن جوون رفت و سلام کرد. زن جوون تا چشمش به پیرزن افتاد، لبخندی زد و گفت: سلام مادر جان بفرمایید! چجوری میتونم کمکتون کنم؟!
(پیرزن): دخترم من دنبال یکی از دوستهای قدیمیم میگردم. اسمش فاطمه است.
تو اون رو میشناسی؟
زن جوون که انگار از حرف پیرزن تعجب کرده بود پرسید: بله من ایشون رو کاملاً میشناسم. مگه شما قبلاً اون رو دیدین؟! پیرزن به زن جوون نگاه کرد و گفت: من از بچگی اون رو میشناسم و باهاش دوستم، ما با هم بازی میکردیم. البته اون خیلی شجاع و نترس بود. این سبد رو هم که میبینی اون برام درست کرده. من هم سالها به عنوان یادگاری نگهش داشتم. زن جوون که حسابی تعجب کرده بود، به پیرزن گفت: من عروس اون خانمی هستم که شما دنبالش می گردین. اسمم « لُبابه » است، همسر پسر بزرگ شون عباس هستم. پیرزن تا این رو شنید، زن جوون رو بغل کرد. اون رو بوسید و گفت: مادر عباس هنوز هم مثل قبل همونطور شجاع و نترسه؟!
زمانی که ما جوون بودیم، یه روز یه کاروان به محله ما اومد. میگفتن: از طرف معاویه اومدن! اون پادشاه کل شامات بود. چند شتر هدیه و طلا براش آوردن.
یکی از اون کاروان اومد و گفت: من از طرف معاویه اومدم تا به دستور اون، فاطمه رو با خودم ببرم. هرکسی جای فاطمه بود، با اون طلاهای معاویه خیلی خوشحال میشد. اما فاطمه چادرش رو سرش کرد و به طرف اون مرد رفت و با عصبانیت درخواستشون رو رد کرد. اون واقعاً شجاع بود. تا اینکه یه روز مردی به نام عقیل به همراه دو تا از خواهرانش برای خواستگاری به محله ما اومدن.
ما کاملاً اونها رو میشناختیم. چون عقیل برادر حضرت علی (علیه السلام) بود که برای خواستگاری به خونهی بابای فاطمه اومده بودن.
فاطمه بدون هیچ معطلی، جواب بله رو به اونها داد و همسر حضرت علی (علیهالسلام) شد، اما ازشون خواست تا دیگه بهش فاطمه نگن.
... سبد چوبی تا این رو شنید رو به زن جوان کرد و گفت: میدونی چرا نخواست بهش فاطمه بگن؟ زن جوان گفت نه نمیدونم میشه بگین؟ سبد چوبی که اشک از چشماش می اومد به زن جوان نگاه کرد و گفت آخه فاطمه اسم مادر امام حسن و امام حسینه (ع)بود،به همین خاطر فاطمه از امیرالمومنین علیه السلام خواست تا اسم دیگه ای رو برای آن انتخاب کنند، حضرت علی علیه السلام هم به ایشون اسم ام البنین دادن یعنی مادر پسران ام البنین انقدر فرزندان حضرت علی علیه السلام را دوست داشت که به پسر خود گفت همیشه باید فرزندان حضرت علی(ع) را یعنی امام حسن و امام حسین علیه السلام وحضرت زینب و حضرت ام کلثوم سلام الله علیه را با احترام صدا بزنید...
بله بچه های گلم، این یک داستان از زندگی حضرت ام البنین سلام الله علیه مادر حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) بود. زنی بسیار شجاع و دلاور که بعد از شهادت حضرت زهرا(س) همسر امیرالمومنین علی (ع) شد. حضرت ام البنین سلام الله علیه چهار پسر داشت که همه اونها روز عاشورا در کربلا به شهادت رسیدن.
خب بچههای عزیز و دوست داشتنی. این قصه هم به پایان رسید. امیدوارم هرجا که هستین، وجودتون سالم باشه و حالتون خوش.
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
پروانه ی قرمز_صدای اصلی_404810-mc.mp3
9.87M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
40936950514824.pdf
511.3K
#علوم
#تمام_فصل_ها
#کلاس_اولی
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1
🌳🍄داوریِ گربه🍄🌳
کبکی مهربان زیر درختی بلند زندگی می کرد. روزی برای پیدا کردن غذا از لانه خود بیرون رفت. آن قدر رفت و رفت تا به یک مزرعه ذرت رسید. ذرت ها رسیده بودند. او که ذرت را خیلی دوست داشت در آن جا ماند. در این مدت توانست با پرندگان زیادی دوست شود، اما بعد از چند روز دلش برای لانه اش تنگ شد. از دوستانش خداحافظی کرد و به طرف لانه اش حرکت کرد، اما وقتی به آن جا رسید متوجه شد خرگوشی در لانه او خوابیده است.
کبک گفت: آهای! تو این جا چه کار می کنی؟ این جا لانه من است.
خرگوش با تعجب گفت: نه، مال من است. وقتی آمدم کسی این جا نبود. تازه چند روز است که من اینجا هستم.
کبک گفت: من خودم لانه را درست کردم. می توانی از همسایه ها بپرسی. من فقط چند روزی به دنبال غذا رفته بودم. خواه شمی کنم از این جا برو.
هر چه کبک گفت، خرگوش قبول نکرد و بین آن ها دعوا شد. حیوانات و پرندگان زیادی دور آن ها جمع شدند، اما هیچ کس نتوانست بگوید که حق با کیست.
خرگوش و کبک تصمیم گرفتند پیش قاضی بروند و از او کمک بخواهند، اما پیدا کردن یک قاضی خوب کار ساده ای نبود. بالاخره در ساحل گنگ چشم آن ها به یک گربه ی بزرگ افتاد.
گربه به نظر خیلی خوب می آمد. او نشسته بود و زیر لب دعا می خواند. خرگوش و کبک با خود گفتند: او یک گربه ی پارساست و حتماً می تواند به ما کمک کند.
دعای گربه که تمام شد. خرگوش و کبک پیش او رفتند و گفتند: ای گربه ی پارسا! ما با هم بر سر مسئله ای اختلاف داریم. لطفاً بین ما داوری کنید
گربه گفت: خُب، اول برایم بگویید چه اتفاقی افتاده تا بتوانم درباره آن قضاوت کنم.
آن ها تمام ماجرا را تعریف کردند. گربه گفت: راستش من خیلی پیر شده ام. گوش هایم درست نمی شنوند. چیزهایی را که تعریف کردید درست متوجه نشدم. اگر می شود جلوتر بیایید و دوباره بگویید.
خرگوش و کبک به گربه نزدیک شدند، اما قبل از آن که چیزی بگویند، گربه ی بدجنس به آن ها حمله کرد و هر دو را خورد و لانه ی زیر درخت بلند خالی ماند.
#قصه
🍄
🌳🍄
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای ۱۵ گانه تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@tadriis_yar1