eitaa logo
تدریس یار پایه دوم
9.5هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
11.9هزار ویدیو
15.6هزار فایل
اینجا همونجایی هست که بهت کمک میکنه تا با خیال راحت از معلمی لذت ببری. تمام مطالب کانال رایگان می باشد .تنها یک صلوات برای اموات بفرستید . همکاران عزیز هرگونه درخواستی برای تبلیغات داشتید با ما در ارتباط باشید @teacherschool
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش دفتر مدیریت کلاسی
🔴🔴 : مسجد: محل عبادت. محلّه: قسمتی از شهر. بسیار: خیلی. خوشحال: شاد. تشکّر: سپاسگزاری. وقتی: هنگامی - زمانی. حرف: سخن طرف: سو - سمت. جماعت : دسته جمعی امام جماعت : پیش نماز همکاری: یاری باخبر : آگاه : بسیار ≠ کم اولین ≠ آخرین خوش حال ≠ غمگین-ناراحت خوب ≠ بد بزرگ ≠ کوچک وارد ≠ خارج خنده ≠ گریه چپ ≠ راست
🔆 گاهی یک حرکت کوچک می‌تواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دست‌و‌صورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوه‌فروشی ایستاد و به پرتقال‌های بزرگ و تازه خیره شد، اما بی‌پول بود. به‌خاطر همین دودل بود که پرتقال را به‌زور از میوه‌فروش بگیرد یا آن را گدایی کند. دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می‌کرد که به یک‌باره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی‌اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوه‌فروش گرفت. میوه‌فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی‌خواهم. سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه‌فروش ظاهر شد. این دفعه بی‌آنکه کلمه‌ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت. فراری دهان خود را باز کرد. گویی می‌خواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقال‌ها را خورد و با شتاب رفت. آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می‌کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد. میوه‌فروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد. عکس همان مردی بود که با لباس‌های ژنده از او پرتقال مجانی می‌گرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی به‌عنوان جایزه تعیین کرده بودند. میوه‌فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس‌ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه‌چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه‌فروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود. او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکه‌دار و پلیس‌ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگه‌داشتن دو دست خود، به‌راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد. موقعی که داشتند او را می‌بردند زیر گوش میوه‌فروش گفت: آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان. سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد. میوه‌فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دست‌نویس را دید که نوشته بود: من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایان‌دادن به زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم، نیک‌دلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد. 🗳 دوستای درسخون و باهوشت رو به کانال دعوت کن 🤓👇 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ @tadriis_yar کلاس اول تا دوازدهم
📘📕📙📗📙📙📕📗📘📗 📗📙📘📕📘📙📘📙📘📙 استفاده از عبارت خوانی، به جای کلمه خوانی در واقع ما در مرحله کلمه کلمه خوانی متوقف شدیم و به مرحله ی عبارت خوانی نرسیدیم. شما با این تمرین می‌توانید آرام آرام از مرحله کلمه‌خوانی عبور کنید و به عبارتخوانی برسید. عبارت خوانی باعث می‌شود توقفهای چشم کمتر، و در نتیجه دیرتر خسته شویم. 📘📕📙📗📙📙📕📗📘📗 📗📙📘📕📘📗📙📙📕📗 🗳 دوستای درسخون و باهوشت رو به کانال دعوت کن 🤓👇 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ @tadriis_yar کلاس اول تا دوازدهم
متن روز دانش آموزان ۱۳ابان👆👆👆👆👆
علوم