آزمون درس به درس فارسی همراه با پاسخ نامه.pdf
3.39M
آزمون فارسی درس به درس
4172170542888.pdf
5.04M
املا کل دروس فارسی جهت تمرین درس به درس املا
برف سپید گوش کن و بگو7.mp3
13.02M
فایل صوتی گوش کن و بگو
درس هفتم
برف سفید
#_گوش_کن_و_بگو_درس_۷ فارسی
👇 برف سفید
(این متن در کتاب نیست)
برف روی قله ی کوه نشسته بود، به دشتی که پایین پایش گسترده بود نگاه کرد و بعد خنده ای سر داد و گفت: من از همه برترم.
ناگهان صدایی به گوشش خورد، ای برف باشکوه، من بسیار تشنه ام. می توانی کمی سیرابم کنی؟
_من نمی توانم از کس دیگری کمک بخواه.
صدای مزرعه بود، مزرعه ادامه داد: در دل من دانه های کوچکی هستند که اگر آب ننوشند می میرند.
_بمیرند، به من چه.
اگر دانه ها بمیرند شکوفا نشوند بهار هم خواهد مرد.
_خب بمیرد.
مزرعه بسیار ناراحت شد.
رودی کوچک که از نزدیکی اش می گذشت گفت: نگران نباش من همه ی آبم را تا آخرین قطره به تو می بخشم.
مزرعه خوشحال شد از آب رودخانه نوشید و دانه های کوچکش را سیراب کرد. چند روز گذشت، رود کم آب شده بود. چیزی نماده بود که خشک شود و بمیرد.
بنابراین نزد برف رفت و گفت: ای برف بزرگوار من آبم را از دست داده ام به کمک تو نیاز دارم.
چرا از من کمک میخواهی؟
چون تو قوم و خویش من هستی؟
من و تو فامیلیم؟
بله ما هر دو از آب هستیم.
من که شباهتی بین تو و خودم نمی بینم. ببین من چقدر سفید و پاکیزه ام، تو چطور می توانی فامیل من باشی؟
رود چیزی نگفت و ناامیدانه از نزد برف بازگشت.
خورشید گفتگوی آن ها را شنید و از حرف های غرورآمیز برف عصبانی شد و گرم تر تابید.
گرمای خورشید برف ها را قطره قطره آب کرد.
آب ها قطره قره از کوه سرازیر شدند و سر راهشان دشت را سیراب کردند و آنقدر رفتند و رفتند تا به رود رسیدند.
نخل به آن ها خوش آمد گفت و آنها را در آغوش گرفت.
رود کوچک حالا پر از آب شده بود.
او شاد و آواز خوان به پیش می رفت و به هر باغ و مزرعه ای که می رسید از آب سیرابش می کرد.
به مزرعه ی قصه ی ما هم سر زد و زمین تشنه ی آن را باز هم سیراب کرد.
انقدر به او آب داد تا دانه ها از خاک سر بیرون آوردند و به سوی نور قد کشیدند.
بهار از راه رسید و گل های رنگارنگ شکوفا شدند و بوی خوش آن ها همه جا را پر کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش تیمم توسط مربی محترم پرورشی 🌺🌺
دانش آموزان پایه چهارم
آموزگار مربوطه : سرکار خانم قرباندوست
دبستان شهید مطهری املش🌺🌺
🔊جواب های گوش کن و بگو :
1-زمستان
2-نور خورشید بر روی برف های روی قله تابید و آن ها را آب کرد و سپس این آب ها از دشت ها و مزرعه ها گذشتند و به رود رسیدند و آن را پر آن کردند.
3-رود بخشنده و مهربان بود و از آب خود برای آبیاری مزارع و دشت ها استفاده می کرد تا گیاهان و دانه ها رشد کنند ولی برف بسیار مغرور و متکبر بود و دوست نداشت به دیگران کمک کند و خودش را بالاتر و بهتر از دیگران می دانست.
4-زیرا با آمدن بهار گیاهان رشد می کنند و درختان شکوفه می زنند و همه جا پر از گل و گیاهان مختلف می شود و هنگامی که این اتفاقات نیفتد انگار بهاری وجود ندارد و بهار از بین می رود.
5-هنگامی که گفت : من از همه برترم و هنگامی که به رود گفت : تو فامیل من نیستی و من پاکیزه و سفید هستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضرب دورقم دردورقم