سوگندوساحل قریب:
خواست باورش کنند،شهیدشد!باورازاین بالاتر؟!
کاش می دانست دردلهایمان چه غوغایی ازشهادتش جاری است.کاش بودومی دیدنامش هنوزهم که هنوزه چه رعشه ای برجان دشمنانش می اندازد.
کاسه ی صبرمان رالبریز ازنبودش کرده،درحالی که هنوزباورمان نیست،که نیست!کاش می دانست ایرانمان دیگرسردارسلیمانی ندارد،ناجی مظلوم ندارد.واین داغ مدتهاست ارامش راازتماممان سلب کرده است.
مدتهاست سردارمن،که مظلومانمان بی دفاع شده اند.اشک به روی گونه هایمان ماسیده ازبس نامت رابرزبان اوردیم.ماهها وسالهاست سردارمهربانی ها،که سایه ی امنیت نه شبهایمان رابه خیرمی کندونه روزهایمان رابه خوشی.
ازوقتی تورفته ای،ازوقتی دشمن شادی کنان برسرشهادتت،تیرشلیک رابه سمتت روانه می کردودرپوستش نمی گنجید،مابی جواب این سوال مات ومبهوتیم.برسرکدام قمار شهادت سردارسلیمانی راجایزه گذاشته بودی؟!
هنوزهم درعکسهایت ابهت جاری است.وانقدرزیاداست که نگاهت وجوددشمنان رامی لرزاندونام جاودانت شاه کلیدتمام قفل های درهای بسته ی قلب هایی است که تورازیرلب زمزمه می کنند.
رسیدی به آرزویت،توبگومن چه کنم پس
قهرمان،این شهادت،فقط به تومی ایدوبس