فاطمه جان ؛
خرمای نخلستانِ من خرمای ختمت شد ،
همسایهها خوردند و خندیدند و رفتند ..
در مدینه مردی بود
که هر بار به چارچوبِ در خیره میشد ،
شانه هایش میلرزید ..
بشو مؤمن ِجمعتون،
یجورایی الگو باش ؛
دوتا کار ِخوب یاد ِ
بقیه بده بشه برات
صدقهی جاریه .
- أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ
- آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و بسوی ما باز نمیگردید ؟
- مؤمنون / ۱۱۵