[ تائب ]
_
تو به خیمهها نگاه میکردی و درحالیکه اشک صورتت را میشست از خدا میخواستی که دختران و زنانت ، عزیزان و بازماندگانت را حفظ کند .
و همان موقع عدهای با انگشت نشانت میدادند و میگفتند : حسین را ببینید که شبیه کودکانِ مادر مرده گریه میکند .
و کسی میگفت : مادر و پدرش را که سالها پیش از دست داده ، او برای عباس و علی اکبر گریه میکند . برای فرزندانِ حسن نیز ..
چه ترحم برانگیز شده ! کجاست آن هیبت و راست قامتی ! و بعد قهقهه میزدند ،
در حالیکه سنگ و چوب بدست داشتند .
1954 تا زخمت یه طرف ؛
اونجایی که سنان نشست کنارت گفت
مگه بابات ساقی کوثر نیست ؟
بگو بابات سیرابت کنه ..
یه طرف ؛ آتیش گرفت قلبت نه 💔 ؟
اساتید ِ"بردن ِآبروی دیگران" ؛ عرض کنم که ..
آخرتی هست .
آخرتی هست .
آخرتی هست .
آخرتی هست .
آخرتی هست .
به قبرستان رفتم
قبرها را میدیدم ؛
آنجا دفن میشوم ؟
اینجا دفن میشوم ..
در همین حال بودم که
نَفَری آمد و در گوشم گفت :
در فکر قبرت نباش
اینجا مخلص میخرند .
خوبی های دیگران رو واسه
خودتون جذب کنید ؛
همش رو بدیهاشون رژه نرید
و به روشون نیارید !
سعی کنین واسه اطرافیانتون
انرژی مثبت باشید
نه کسی که دیگران از زبون تیزش
کلافه شدن .