❁﷽❁
🔸🔹دعای عصر غیبت🔹🔸
دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔹 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔹 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔹 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
🌟 دعای غریق
✨ دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان
یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ
🔹یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔹
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیه
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
ابراهیم_هادی شهیدلبنانی
✅ شهیدی شبیه ابراهیم هادی
مادر این شهید از شباهت چهره فرزندش با شهید ابراهیم هادی میگفت .
از علاقه پسرش به ابراهیم هادی میگفت ...
و مطالعه چندباره کتاب سلام بر ابراهیم توسط فرزندش...
این مادر شهید آرزو داشت فقط یک بار به زیارت امام رضا علیه السلام بیاید...
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
•
راهکار شهادت... اشک است...
چرا؟؟!!..
پاسخ را در جملات زیبای
شهید روایتگر راه آسمان، بنگریم.
شهید آقاسیدمرتضی آوینی:
«گریه»، تجلی آن اشتیاق بیانتهایی
است که روح را به دیار جاودانگی
و لقای خداوند پیوند میدهد،
و «اشک»، آب رحمتی است که
همه تیرگیها را از سینه میشوید
و دل را به عین صفا، که فطرت
توحیدی عالم باشد، اتصال
میبخشد.
منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
[راویراهآسمان،
شهیدسیدمرتضیآوینی🌹🕊
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
آقا سعید به من میگفت که از حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) خواستم برایم خواهری کند و یک دختر خوب پیش رویم بگزارد تا اینکه شما به من معرفی شدید.
یک روز دیدم سعید خیلی حالش گرفته بود و روزنامه در دستش را به زمین کوبید و گفت، خودت روزنامه را بردار و ببین که دیدم عکس دختربچه سه یا چهارساله سوری بود که تکفیریها او را به میلههای فلزی پنجرهای با زنجیر بسته بودند، شهید رو به من گفت: بگوییم کوریم و اینها را نمیبینیم؟ آیا امروز مثل عاشورا نیست؟
شهید_سعید_مسافر🕊
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل برگشت و پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید.
ابراهیم آن شب را با همه ی خستگی هایش تا پاسی از شب ، به نماز و نیایش ایستاد و وقتی مادرش به او گفت: کمی استراحت کن، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای کاش به سراغم نمی آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی.✨
شهیدابراهیمهمت
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🔅ورزش شبانه!!
«دانشجو بابایی، ساعت دو بعد از نیمه شب می دود تا شیطان
را از خودش دور کند!»
این جمله یکی از داغترین خبرهایی بود که بولتن خبری پایگاه "ریس" آمریکا چاپ کرده بود.
عباس گفت: «چند شب پیش، کلنل "باکستر" فرمانده پایگاه و همسرش که از یه مهمونی شبونه بر میگشتند، من رو در حال دویدن توی میدون چمن پایگاه دیدند و برای دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند»
گفتم: «خوابم نمی اومد؛ خواستم ورزش کنم تا خسته بشم»
هر دو با تعجب نگاهم کردند. فهمیدم جوابم قانع کننده نبوده.
ادامه دادم:
«مسائلی که اطرافم می گذره باعث میشه شیطان با وسوسه هاش من رو به گناه بکشه. در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم»
حرفم که تموم شد، تا چند دقیقه بهم میخندیدند. طبیعی هم بود. با ذهنیتی که اون ها در مورد مسائل جنسی داشتند، نمی تونستند رفتار من رو درک کنند.
شهیدعباس_بابایی
📚 پرواز تا بی نهایت، ص۳۶
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
محمد در خانواده ای مذهبی و اهل هیئت در سوم ماه صفر در شهرستان جهرم متولد شد.
در همان روز تولد زمانی که پدر برای اولین بار او را به آغوش کشید برایش آرزوی شهادت کرد. زندگی محمد با این آرزوی معنوی ، شکل زیباتری به خود گرفت . و مسیر زندگی او را از همان ابتدا با عشق قلبی به اهل بیت (ع) هاشور زد.او در شیراز بزرگ شد و قد کشید.
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
شهدا
محمد در خانواده ای مذهبی و اهل هیئت در سوم ماه صفر در شهرستان جهرم متولد شد. در همان روز تولد زمانی
شهيد محمد اسلامى "
إلشهيدى كه از بحكى به حضرت رقيه (س اارادت داشت و
خواب شهادتش رو ميبينه
شهيدى كه قبل رفتنش وصيتنامه مينويسه و وقتى داداششر
بيداش ميكنه
كسى كه خواب شهادتش رو ديد و خواب ديد حضرت رقيه اى
كه همه عمر نوكرش بود به امام حسين ميكه":ايشون نوكر ما بوده
هواشو داشته باش"ف
موقع شهادتش امام حسين و حضرت رقيه س به بالينش ميان
در خانواده اش ميكن بعد شهادتش خيلى معجزه سا،مقدمات
سفركربلاشون جور شد
شهيد ميتونه زندگى خيليا رو عوض كنه
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
در تفحص _ شهدا، دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. گناهان یک هفته او اینها بود:
شنبه: بدون وضو خوابیدم.
یکشنبه: خنده بلند در جمع.
دو شنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم.
سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم.
چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت.
پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم.
جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات.
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده در سطر آخر افزوده بود: دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم…
عکس مربوط به نوجوان شهید جواد سیاوشی از نهاوند که در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۶۵ در سن ۱۷ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد"
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
پناه منی تکیه گاه منی♥️👤
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
🔴طلبه شهیدی که در روز شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها به دنیا آمد و در روز شهادت حضرت زهرا به شهادت رسید...
شهید سید محمود اسدی در تاریخ ۱۳ جمادی الاول در شب شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه سلام الله علیها در ایام فاطمیه دهه اول دیده به جهان گشود
و همچنین در ۱۳جمادی الاول و باز در در ایام فاطمیه دهه اول در عملیات كربلای ۵ در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل گردید
آقای علی علویان از همرزمان شهید پس از پیدا كردن پیكر بی جان سید محمود مشاهده كردند كه آن شهید که پیشانی بند یا فاطمه الزهرا سلام الله داشت از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفته است
و همچنین صورت شهید در اثر برخورد گلوله به زمین افتاده و كبود گردیده در واقع آن شهید جلوه ای از مادرش حضرت فاطمه سلاماللهعلیها به خود گرفته بود...
شهید #سیدمحمود_اسدی
#فاطمیه
یا حضرت مادر 🏴
خبر از یک زن بیمار 🖤
شود میمیرم🏴
مادری دست به دیوار 🖤
شود میمیرم🏴
با زمین خوردن تو 🖤
بال وپرم میریزد 🏴
چادرت را نتکان🖤
عرش بهم میریزد 🏴
#ایام_فاطمیه_تسلیت_باد🥀💔
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
قصه رفاقت «مهدی تات» ، جوان ۲۲ساله تهرانی، از جنس دیگری است. اگر اهل سر زدن به گلزار شهدای بهشت زهرا باشید، احتمالاً شما هم او را دیده اید. جوان سر به زیری که با شوق و همتی وصف نشدنی، با دو دبه کوچکش آب می آورد و قبور شهدا را می شوید. بعد هم کنار سنگ مزار آن ها می نشیند و با آنها درد دل می کند! اگر جلو بروید و درباره هرکدام از شهدای بهشت زهرا از او سوالی بپرسید، بی جواب نمی مانید. او تقریباً همه شهدای اینجا، آدرس مزار و حکایت زندگیشان را می داند.
مهدی تلفن همراه ندارد. با گشتی در گلزار شهدای بهشت زهرا او را پیدا کردیم و با اینکه راضی به مصاحبه و عکس گرفتن نبود، چند دقیقه ای مهمان او و قصه هایش شدیم. کسی که عشق و ارادتش به شهدا از جنس دیگری است، جوانی که شهدا برایش همیشه زنده اند.
شغلم نباید جلوی شستن قبور شهدا را بگیرد
دلبستگی مهدی تات به گلزار شهدا از اوایل تابستان ۸۹ شروع شده: «کوتاه فقط همین قدر می گویم که هرچی بود از شستن قبور شهدای گمنام شروع شد. همین باعث شد که به من عنایت کنند و اجازه بدهند این کار را تکرار کنم. البته حقیر با هیچکسی فرقی ندارم، فقط همین قدر بگویم که عشق و علاقه آنچنانی به شهدا دارم.»
مهدی از همان زمان کودکی و نوجوانی متفاوت از بقیه همسن و سال هایش بوده است. مثلاً برای تمرین کردن بعضی اخلاق و رفتارها و تثبیت آنها در خودش، سختی های زیادی کشیده، آنقدر که همسایه ها به پدر و مادرش می گفتند: «این بچه حتماً آینده درخشانی دارد!» می پرسم این خدمت به شهدا برای شما همان آینده درخشان است؟ کمی فکر می کند: «بله، البته ان شاءالله آخرش هم خوب تمام شود.»
شنیدن این که مهدی بیشتر روزهای هفته را دربهشت زهرا می گذراند، این سوال را پیش می آورد که شغلش چیست؟ می گوید قبلا مسئول روابط عمومی سازمان بهشت زهرا بوده ولی الآن شغل ثابتی ندارد. تأکید می کند که سر هرکاری هم که برود، باید هفته ای یک روز را حتماً در خدمت شهدا باشد.
پایم را در قطعه اموات نمی گذارم!
حدس می زنم بین این همه شهید، شهدایی هستند که دوست دارد شستن قبور را از آنها شروع کند: «نه روال خاصی ندارم. بین قطعات می چرخم و انتخاب می کنم. به قولی فازم در روزهای مختلف فرق می کند!(می خندد) البته به بعضی شهدا خیلی ارادت دارم و دائم سر مزارشان می روم، مثل شهید امیر حاج امینی، شهید سید داوود طباطبایی، شهید سید رحمت الله موسوی و... »
عادت خیلی از ما ایرانی ها این طور است که بعد از سرزدن به قبور اموات اقوام و آشنایان، راهمان را به سمت قطعه شهدای آرامستان کج می کنیم. اما مهدی با وجود اینکه چندنفر از اقوام مرحومش در قطعات عمومی بهشت زهرا دفن شده اند، مدت هاست که وارد آن قطعه ها نشده و فقط از دور برایشان فاتحه می خواند :«زیاد نمی روم آنجا ؛حالم بد می شود. مگر اینکه یکی از اولیای خدا را آنجا به خاک سپرده باشند و برای ایشان بروم.» کمی فکر می کند، انگار خاطره تلخی یادش آمده باشد:«یک بار سنگ قبر یک بنده خدایی از اموات را می شستم. دست کشیدم،سنگش داغ بود. یکهو دلم شور زد. از حس اینکه شاید آن میت در وضعیت خوبی نیست، دلم غمگین شد. دیگر نخواستم بروم.»
نه فقط درباره اموات، وقتی صحبت زنده ها هم می شود همین حس را دارد:«خودم هزار تا عیب دارم، ولی از بعضی گناه ها خیلی اذیت می شوم. مثل تجسس و دروغ. این را در خاطرات شهید احمدنیری هم خوانده ام که می گفت به رفقا سفارش کنید دروغ نگویند، بوی گند دروغ اذیتم می کند.» اصرار می کند که خودش را آنچنان خوب نمی داند و رفاقت با شهدا هم ربطی به «خوب مطلق بودن» ندارد:« باید عاشق باشید! عاشق که باشید،حتی اگر ناخالصی هم داشته باشید، باز از رفاقت با شهدا لذت می برید.»
رزمنده های دفاع مقدس و دوستان شهدا از شنیدن حرف هایم تعجب می کنند
بین صحبت هایش مدام از خاطرات شهدا مثال می آورد، مثل کسی که سال هاست کتاب های حوزه دفاع مقدس و زندگینامه شهدا را زیر و رو کرده است. از کتاب «عارفانه» شهید احمد نیری چندین بار مثال می آورد ولی بین همه این ها، کتاب «تنهای تنها» زندگینامه شهید علی بلورچی را، مهم ترین کتاب زندگی اش می داند. می گوید دست نوشته های شهید و محاسبه نفس او، حسابی روی مهدی تاثیر گذاشته است.
با این حال خودش می گوید همه این اطلاعات نه به خاطر خواندن کتاب ها بوده و نه گشتن در فضای مجازی، بلکه از راه «خدادادی» به او می رسد. مثل خواندن اطلاعات سنگ قبرها یا گپ زدن با هم رزم ها و رفقای شهدا.
همین حضور مداوم در بهشت زهرا مسئولان خانه شهید را کنجکاو می کند: «اوایل خیلی اینجا را بلد نبودم. شاید چند شهید معروف در چند قطعه پراکنده بهشت زهرا را می شناختم. کم کم با خیلی از این شهدا آشنا شدم ،تا اینکه مسئولان خانه شهید راجع به کارهای من کنجکاو شدند. می پرسیدند تو کی هستی که انقدر اطلاعات داری؟!
علی شغل آزاد دارد و هر وقت فرصت داشته باشد، به بهشت زهرا می آید: «با آقا مهدی چهار سال است که رفیقم. آدرس مزار هر شهید را که بخواهم، کافی است او را پیدا کنم و از او بپرسم. مهدی حتی زندگینامه شهدایی که زیاد معروف نیستند را مثل کف دست می شناسد.» می گوید باهم درباره اخلاق و مرام شهدا زیاد حرف می زنند. حتی پیش آمده که مهدی غیر مستقیم چندبار با همین روایت ها، یک نکته اخلاقی را به او تذکر داده است.
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●