هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💕 #دعايیزیباازباباطاهر :
ابرها به اسمان تكيه ميكنند،
درختان به زمين و انسانها به مهرباني يكديگر.........
گاهي دلگرمي يك دوست چنان معجزه ميكند
كه انگار خدا در زمين كنار توست.
جاودان باد سايه دوستانی كه شادی راعلتند
نه شريك،و غم را شريكند نه دليل...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
♡࿐༅💙💎💙༅࿐♡
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
906.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم!
بلکه مهم این است که ...
در بخشایش ما
چه مقدار عشق وجود دارد.
#میلادحضرتمعصومهسمبارک
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🦋💞💦💞🦋
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
683.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو
🌸 یاحضرت معصومه سلام الله
ای دل ، همۀ
آل عبا را صلوات
با #فاطمه_س
حجت خدا را صلوات
هرکس که محمدی است
همراه #علی_ع
با حضرت #معصومه
امام #رضا_ع را صلوات
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸 ولادت حضرت معصومه(س)مبارک
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تدبردرقرآن🔻#روزحساب🔻
✍ سوره انبیاء با یک #تلنگر جدّی شروع میشه:
🕋 اِقْتَرَبَ لِلنّٰاسِ حِسٰابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اِسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ. (انبیاء/۱و۲)
💢 #حسابِ مردم به آنها نزدیک شده است، امّا آنها در غفلتند و روی گردانند!
💢 هر یادآوری تازهای از طرف پروردگارشان برای آنها بیاید، با شوخی و سرگرمی به آن گوش فرا میدهند.
اعمال و رفتار ما نشون میده که #غفلت و بیخبری همه وجودمون رو فرا گرفته..😔
👈 آخه چطور ممکنه⁉️
آدم #ایمان داشته باشه که حسابش نزدیک شده، و اینطور همه چیز رو سرسری بگیره
✍ در آیه ۹۷ همین سوره میفرماید که روز #قیامت، خودِ مردم هم اقرار میکنند که در #غفلت بودند:
🕋 وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ (۹۷)
💢 وقتی وعده حقّ نزدیک میشود، و علائم #قیامت آشکار میشود، در آن هنگام چشمهای کافران از شدّتِ وحشت از حرکت باز میماند.
💢 و می گویند: ای وای بر ما که از این روز در #غفلت بودیم..
💢 بلکه ما ستمکار بودیم!
☝️ پس قبل از اینکه از شدّت وحشت، چشمهامون از حرکت بیفته، و پشیمون بشیم، خودمون از خواب #غفلت بیدار بشیم.🍃
✍️یادمون باشه..
دنیا زنگ آخر نیست... زنگِ بعد #حساب داریم..
🚫 مواظب اعمالمون باشیم👇
⚠️ کسی نمیدونه آخرین خداحافظیاش چه وقتی است؟!👉
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌱حکایت موش و آهن
در گذشته های دور ، بازرگانی بود که برای تجارت به کشورهای مختلف سفر می کرد . يك روز پيش از آغاز سفري ، با خود اندیشید که اگر در طول این سفر ، راهزنان اموال او را غارت کنند، هنگام بازگشت به شهر و ديار خود ، هيچ سرمایه اي نخواهد داشت . بازرگان نمیدانست این سفر چقدر طول می کشد و صلاح نمی دید که سرمایه اش را به صورت سكههاي پول به امانت بگذارد. بنابراین سیصد کیلو آهن خرید و آن را نزد یکی از دوستانش به امانت گذاشت تا پس از بازگشت از سفر ، آن را پس بگیرد . بازرگان با خود گفت : « آهن از هرچیز دیگر بهتر است . از آنجایی که آهن سنگین است ، هیچکس نمي تواند آن را بدزدد . به علاوه ، آهن نه آتش می گیرد و نه فاسد می شود ، قابلیت شکستن ندارد و کهنه نيز نخواهد شد . » بازرگان بعد از آن با دوستش خداحافظی کرد و به سفر رفت.
سفر بازرگان یک سال طول کشید . او در بازگشت متوجه شد که قیمت آهن بالا رفته است . لذا تصمیم گرفت آهن هاي خود را از دوستش بگيرد و بفروشد . بنابراین به خانه دوستش رفت تا آهن امانتی را پس بگیرد . اما دوست قدیمی اش ، آهن ها را در جای دیگری پنهان کرده بود . بازرگان پس از سلام و احوالپرسی گفت که براي بردن آهن امانتی آمده است . دوست قدیمی ، بازرگان را با مهرباني به خانه اش برد و به او گفت : « دوست عزیز ! خیلی متأسفم که به تو این خبر را می دهم . حقیقت این است که من آهن ها را در انبار خانه ام گذاشته و در آن را قفل زده بودم . اما وقتی چند ماه بعد در انبار را باز کردم ، دیدم که موشها همه آهن ها را خورده اند . از بابت این اتفاق متأسفم و نمی توانم به تو کمکی بکنم.
بازرگان که متوجه حقه بازی دوستش شد ، تصمیم گرفت با او مقابله به مثل کند . ناراحتی خويش را پنهان کرد و به آرامی گفت : « تو درست می گویی . من هم شنیده ام که موش آهن دوست دارد و هرجا آهن پیدا کند ، می خورد . البته كه تو مقصر نیستی.»
مرد خائن از این جواب خوشش آمد و با خود گفت : « این مرد احمق ، داستان موش را باور کرد . بگذار برای شام او را به خانه ام دعوت کنم تا به این وسیله اگر شکی در ذهن او هست ، از بین برود . » پس به بازرگان گفت : « مدت طولانی است که ما یکدیگر را ندیده ایم . دعوت مرا قبول کن و امشب برای صرف شام به خانه ام بیا . » بازرگان گفت : « برای لطفی که به من داری متشکرم ، اما امشب کار بسیار مهمی دارم . فردا برای ناهار می آیم.»
بازرگان در هنگام خروج از منزل ، فرزند کوچک دوستش را دید که بیرون از خانه مشغول بازی است . او بچه را در آغوش گرفت و به خانه خود برد و از همسرش خواست که تا فردا شب از بچه مراقبت کند .
روز بعد او به خانه دوستش رفت . صاحبخانه که به خاطر ناپدید شدن فرزندش ، بسیار ناراحت و پریشان بود ، به بازرگان گفت : « فرزندم از دیروز ناپدید شده است و ما تمام شهر را گشته و او را پیدا نکرده ایم . مرا ببخش امروز نمی توانم از تو پذیرایی کنم.
بازرگان پرسید : بچه تو پسر بود ؟ پیراهن راه راه و ژاكت سیاه پوشیده بود ؟ آيا شلوار او سفید و كفش وي سیاه بود ؟
مرد با هیجان پاسخ داد : بله . این مشخصات فرزند من است . او را کجا دیدی ؟
بازرگان گفت : « دیروز وقتی از خانه ات بیرون رفتم ، یک کلاغ سیاه را دیدم که در آسمان پرواز می کرد و یک پسر با اين مشخصات را به منقار گرفته بود."
مرد با اوقات تلخی فریاد زد : « اي مرد احمق و دیوانه ! این چه داستان مسخره و نا ممکنی است که تعریف می کنی ! چه دروغ بزرگی ! چطور یک کلاغ که کمتر از دو کیلو وزن دارد ، می تواند پسر بچه ای را که بیش از ده کیلو وزن دارد ، به منقار بگیرد و ببرد ؟»
بازرگان گفت : « به نظر من عجیب نیست . در شهری که یک موش بتواند سیصد کیلو آهن را بخورد ، یک کلاغ هم می تواند پسر بچه ده کیلویی را به منقار بگیرد و ببرد.»
مرد از کار خود شرمنده شد و گفت : " همه چیز را فهميدم ، موش آهن تو را نخورده است ، فرزندم را بیاور و آهن خود را ببر."
📚کلیله و دمنه
📌مجموعه حکایات؛سخن بزرگان
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
سه روز پيش خواجه كمال هروى، بازرگان معروف را ديدم، از خانه يكى از بزرگان شهر مى آمد. آشفته بود. علت را پرسيدم
گفت: همه میدانند که من مدتهاست گرفتار یک عارضهی مزاجی هستم که گاه بیاختیار بادی از من خارج میشود. درگذشته که مال و نعمتم سرجایش بود،وقتی این اتفاق میافتاد، اطرافیان میگفتند عافیت باشد، عطسه سلامتی است و دعای عطسه میخواندند و برخی هم آنرا تبرک میدانستند!
امروز که درمانده و مستاصل به تقاضای وامی به خانهی این بزرگ رفته بودم، از قضا بادی ناخواسته از من خارج شد. چند نفر از حاضران که درگذشته آنرا عطسه سلامتی میدانستند، زبان به تعرض و حتی فحاشی گشودند که پیرِ خِرفت شرم نمیکنی در جمع ما محترمین گوز میدهی؟! هرچه جزع و فزع کردم که ناخواسته بوده کسی گوش نکرد!
از كتاب "حافظ ناشنیده پند"
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
علامه دهخدا
دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی میکرد.
نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زدهام. من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از من نگیر.»
گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»
از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامعترین لغتنامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
♦#برنامهچهلروزتاطهارتجان،
#ويژهاربعينموسوی
۱- شناخت گناهانی که بدان مبتلاییم
۲-اولویت بندی گناهان و تمركز برروي گناهان با اولويت مهم تر
٣_كنترل چشم و گوش و زبان در روز با اجتماع
٤-تلاش برای اقامه نماز در اول وقت و دائم الوضو بودن
٥_بيداري نيم ساعت قبل از اذان صبح جهت خواندن نماز شب
شب را دریابید. شب یک زمان ویژهای است و هر کس که به جایی رسید، از شبزندهداری رسید.
٦_سعي در بيداري بين الطلوعين و خواندن يك حزب يا يك صفحه از قرآن كريم با توجه و معني و خواندن دعاي عهد امام زمان عج
٧_خواندن ذكر استغفار هر روز صد مرتبه بعد از هر نماز
٨_برنامه خواندن زيارت عاشورا هرروز با توجه انتخاب ساعت ان در روز با خودتان
٩_ذکر غالب لا اله الا الله غالب ما در این مرحله لا اله الا الله خواهد بود که جایگزین استغفار میشود.در ادای لا اله غیر خدا را از دل بیرون میریزیم و با الا الله خدا را جایگزین میکنیم. هر روز
١٠_خواندن نماز با توجه بيشتر و حضور قلب درنماز
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸 رسول اکرم صلی الله:
چه خوب فرزندانى هستند
دخترانِ با حيا. هركس يكى از
آنها را داشته باشد خداوند
آن دختر را براى اومانعى در
برابرآتش دوزخ قرار میدهد.
📚میزان الحکمه ج۱۳ص۴۴۲
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸 ولادت حضرت معصومه(س)
🌸 و روز #دختر مبارک باد.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
♦ نکاتی از بزرگان سیر و سلوک در آداب چهلّهنشینی
🔹 روز اوّل ماه ذیالقعده روز آغاز چهلّۀ کلیمیّه یا موسویّه است که تا روز عرفه ادامه پیدا میکند. خدای متعال چنین چهل شبی را با موسی بن عمران علیه السّلام قرار خلوت گذاشت.
🌸 وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثین لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ اَرْبَعِینَ لَیلَة
🔹️۱- در این چهل روز هر روز صبح، دعای عهد، یعنی دعای «اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ ...» را بخواند.
🔹️۲- هر روز چهل مرتبه ذکر تسبیحات اربعه را بگوید.
«سُبْحانَ الله، وَالحَمْدُلله، وَلا اِلهَ اِلاَّ الله، وَالله اَکبَرُ»
🔹️۳- بعد از گرفتن وضو «آیهالکرسی» بخواند، برای اهل قبور هم این آیه را بخواند و یا خواندن آن را بعد از نمازهای صبح، ترک نکند.
🔹️۴- گفتن اذکاری در این چهل روز توصیه شده است، مانند:
🔹️ذکر «یا باقِی» روزی ۱۱۳ بار
🔹️ذکر «یارَبُّ یا الله» روزی ۲۰۴ بار
🔹️ذکر «یا صَمَدُ» روزی ۱۳۴ بار
🔹️ذکر «یا عَلِیُّ» روزی ۱۱۰ بار
🔹️ذکر «یا باسِطَ الْیَدَینِ بِالرَّحْمَه» روزی ۴۰ بار بعد از نماز صبح .....
👤 «استاد مهدی طیّب»
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و علی آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅ صبحانه
🔴 خرما و گردو
💯مفید برای👇
🔻کمخونی
🔻تقویت عمومی
🔻تقویت حافظـه
🔻تقویت نیروی جنسی
❇️ به عنوان یک وعده صبحانه میتوان به همراه نان میل کرد🍯🍞☕️🍳🍶
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
داستانی کوتاه از دکتر الهی قمشه ای
هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش… میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود… مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه…!
🆔 @tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان