هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
653.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖بسم الله الرحمن الرحیم💖
صبح را آغاز می کنیم
با نام یگانه خدایی
که در دلهای ماست
و در اعماق
وجودمان منزل دارد
خدای عاشقی که
هر روز عشق را
می گستراند بر کل جهان
💖الهی به امید تو💖
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
"صلوات"تحفهای از بهشت است
"صلوات"روح را جلا میدهد
"صلوات"عطری است
که دهان انسان را خوشبو میکند ...
💓اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💓
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
213.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام برجمعہاے
ڪہ بيغروب است
غم عالم تہ
جامش رسوب است
بڪَویند
اهڸ عالم مهدے آمد
ازایڹ بعد
حاڸ دنیاخوب خوب است
#سلام_مولای_غریبم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز 👆
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #جمعه 12 بهمن ماه 1397
🌞اذان صبح: 05:39
☀️طلوع آفتاب: 07:05
🌝اذان ظهر: 12:18
🌑غروب آفتاب: 17:31
🌖اذان مغرب: 17:50
🌓نیمه شب شرعی: 23:35
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌼ذکر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه
خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
وَعَجِّلفَرَجَهُــم
این ذکرموجب عزیزشدن میشود.
🌻امام صادق(ع)
ازشامگاه پنجشنبه و شب جمعه
فرشتگانی باقلمهایی
ازطلاولوحهایی از نقره
از آسمان به سوی زمین میآیند
وتا غروب روز جمعه
ثواب هیچ عملی را نمینویسند
به جزصلوات بر حضرت محمدوآل محمد🌻
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#بسته_سلامتے
🔶به دلایل خیلى مهم سعى کنید که هر روز صبح کمى لیموترش در آب عسل بنوشید
بهبود گوارش
افزایش ایمنى بدن
افزایش انرژى
کمک به کاهش وزن
ضد سرطان
افزایش قدرت مغز
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🎁جمعه 12 بهمن ماهتون بخیر
🎈روزتون پراز مهربانی
🎁وجودتون سلامت
🎈دلتون گرم از محبت
🎁و زندگیتون
🎈مملو از خوشبختی
🎁امروزتون زیبا
🎈در کنار خانواده و عزیزانتون
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد.
پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟ او به واسطه تو از خدایش میخواهد...
- انسان در همه امور محتاج خداوند است؛ در حدیث قدسی آمده است که خدا به موسی(ع) فرمود: "هر چه را که احتیاج داری از من بخواه حتی نمک طعامت را.."
- توجه کنید در همه زندگیمان باید فقط از خدا بخواهیم.. امیدمان به خداوند باشد نه به بندگانش.. برآورده شدن حاجتها در اختيار خداوند است و نه غیر؛ در آیه ۶۰ سوره غافر آمده است که: اُدْعونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ. یعنی: بخوانيد مرا، تا پاسخ دهم شما را.
🔸استاد فاطمی نیا
این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر میشکنیم باز نمکها دارد..
#درس_اخلاق
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💟 #علمدار_عشق 💟
🔮داستان مدافعان حرم 🔮
قسمت 9⃣4⃣
بله ۳۰سال پیش که بعث به ایران حمله کرد مرد منم رفت جبهه الان۲۷ساله تو مجنون گم شده دعا کن برگرده سرمو انداختم پایین گفتم چشم وارد اتاق مرتضی شدم مادرداشت میرفت ازماخداحافظی کرد و رفت ساداتم چی شده خانم مرتضی.من.عاشقتم.قبول.کنمیدونم عزیزم پس چرا ازم میخان نرم
کی گفته: گریه ام گرفت تو چشماش نگاه کردم گفتم دوستت دارم سرم گذاشت.رو سینه اش گفت میدونم
روزها از پی هم میگذشتن
و من همچنان کنار مرتضی تو بیمارستان بودم
ازش دور نمیشدم
چون طاقت دوری هم نداشتیم
اگه نبودم غذا نمیخورد،
و این براش خیلی ضرر داشت
دیروز دکتر بهم گفت از سوریه بپرسم ازش تا تو خودش نگه نداره چون باعث ناراحتیش میشه
باهم تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم
-مرتضی
+جانم خانم
-از شهادت سیدهادی بگو برام
چطوری شهید شد
+نرگس خیلی سخت و تلخ بود
طاقت شنیدنش داری؟
-آره
میخام بشنوم بگو
+ما که از اینجا راه افتادیم
بعداز چندساعت رسیدیم سوریه
نرگس تا روزی میخاستیم بریم حمص همه چیز خوب بود
اما اونروز
نزدیکای حرم
صدای مرتضی بغض آلود شد
نرگس تو کاروان ما یه جفت برادر دوقلو بودن
چندصد متری حرم
این دوتا داداش شهیدشدن
نرگس یکیشون که کلا مفقودالاثر شد
یکیشون هم سر در بدن نداشت
ما بدون اونا رفتیم حمص
هادی جلو چشمای ما مثل ارباب سر بریدن
ما کاری نتونستیم کنیم
من مرده بودم
تو یخچال
یهو چشمام باز شد
دیدم تو یه باغم
همه همرزهای شهیدم بود
خانم حضرت زهرا و امام رضا بین بچه ها بودن
امام رضا اومدن سمتم دستشونو گذاشتن سر شانه ام
گفت به خانمت بگو منو به مادرم قسم نمیدادی هم به حرمت سادات بودنت شفای همسرتو میدادم
آستین مانتوم به دهن گرفته بودم
هق هق میزدم
یهو مرتضی با دستش محکمـ تکونم داد
سادات
سادات
حرف بزن دختر
یهو به خودم اومدم
سرم گذاشتم رو پاش
گریه کردم
-گریه کن خانمم
سبک میشی
یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه
رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم
-سلام خانم دکتر
~~سلام عزیزم
داشتم به آقامرتضی میگفتم که دیگه مرخصه
-إه چه عالیه
ممنونم بابت زحماتتون
وظیفه ام بوده
به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید
سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن میکردم
که مرتضی گفت
سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما
تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارششو
فقط بگو دم غروب بیان
قبل از خونه هم برو مزار هادی
-چشم قربان
به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر رد کردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم
میدونستم مرتضی میخاد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه
تو اون عملیات ۱۳۰ نفر از سراسر کشور شهیدشدن
که ۱۰تاشون قزوینی بودن
یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم
البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم
نزدیک مزارشهدا که شدیم
به مرتضی گفتم
من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی
+ممنونم
یهو باد وزید
همزمان که چادرم به بازی گرفت
ومن فکرمیکردم قشنگترین صحنه دنیاست
آستین خالی مرتضی تکون خود،
دلم خالی شد
چه ابوالفضلی شده
آستین خالیشو بوسیدم
گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا
ازش دورشدم
یه نیم ساعت بعد
رفتم پیشش
چونـ ممکن بود هیجانی بشه
و این براش خیلی ضرر داشت
-آقا بریم خونه ؟
+بله بی زحمت برو خونه
الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه
وارد خونه مرتضی اینا شدیم
صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده
مرتضی خندید گفت شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم
خطتات قاطی کرده برادر
بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟
به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟
زهرا:مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن
مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه
+صبح زنگ زدم به یکی از بچه ها گفت
به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه
-خب خداشکر
آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه
مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان
چشم فرمانده
یه نیم ساعتی میگذشت
صدای زنگ در بلندشد
سلام عزیزعمه
زینب ماشاالله بزرگ شدی
(مائده سادات ): سلام عمه
آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه
-بیا تو عزیزم
عمه آقا مرتضی کجاست؟
- تو اتاق الان صداش میکنم
در زدم وارد اتاق شد
- إه بیداری بیا سادات اینا اومدن همسری
الان میام
مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت
بعداز احوال پرسی نشست
+مائده خانم
من لایق شهادت نبودم
موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلمو آتیش بزنه
هادی وقتی میخاست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص
این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت
هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت
⏪⏮ ادامه دارد
•••✾•💞♥️💕•✾•••
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانو
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
690.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حدیث_مهدوی
ای شیعه ما!
ما از اخبار و اوضاع شما شيعيان کاملا آگاهيم و چيزی از آن بر ما پوشيده نمی ماند.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌼🍃
📚(بحارالأنوار، ج ۵۳، ج ۱۵۰)
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا