eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
12.5هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
111 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
882.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💙سلام صبحتون بخیر عزاداریهاتون قبول حق اجرتون با سید الشهدا ان شاء الله که حاجت روا باشید ملتمس دعای شما دوستان و عزیزان هستم 💙 پنجشنبه تون پر از استجابت دعا ‌‌‌‌‌‌‌♡••♡••♡••♡••♡ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ جواب داد: زبان گربه ها! سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت.... روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم! دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن ! پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! حکمت این داستان : خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور میکند ، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم. @tafakornab @shamimrezvan
روزی شاه عباس کبیر گفت: خدا را شکر! همه در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند. اما عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط هستند که سرشان مانده. شاه بلافاصله دستور داد تا ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد و کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد. تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد. تنبل ها از سرتاسر را در آن جای گرفتند و زندگیشان از تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد ؛ شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود! شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست. شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا بگیرند. شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت. مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود. سرانجام شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند. شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!😂😂😂 داستان ها و مطالب آموزنده جذاب را در 💞 💞 دنبال کنید @tafakornab @shamimrezvan
💎روزی از مرحوم پدرم سوال کردم که آیا فقر انسان را بی‌دین می‌کند؟ جواب زیبایی دادند. گفتند: «هر چند حدیثی در این مورد داریم: «فقر به کفر منجر شود.» ولی در جنگ جهانی دوم چیز دیگری تجربه کردم: قشون روس وارد شهر خوی شده بود و سیلوهای غلّه٬ در اختیارشان بود. ما کودک بودیم و غذایی نداشتیم. مقداری ساقه‌ی وسط ذرت را (بدون ذرت) آرد می‌کردیم و مادرمان کمی جو می‌زد تا شیره داشته باشد و به تنور بچسبد. سرِ تنور می‌نشستیم و قرصِ نان را سریع می‌خوردیم؛ چون بعد از یک دقیقه مانند چوب می‌شد . اما اعتقادات، عمل به واجبات و رسیدگی به هم‌نوع، زیاد بود. چرا که هرچند گرسنه بودیم ولی نانِ حلال می‌خوردیم و کسانی‌که ما را به خدا دعوت می‌کردند، به چیزی که می‌گفتند٬ خودشان بیشتر از ما عمل می‌کردند. به این نتیجه رسیدم که آن‌چه لقمه‌ی حرام با دین انسان می‌کند و آن بدبینی که عالِم بی‌عمل در دین ایجاد می‌کند، هرگز گرسنگی و فقر این مصیبت را وارد انسان نمی‌کند.» در روایت آمده است کسی که عالم دینی است و مردم را به سمت خدا هدایت می‌کند، اگر کوچک‌ترین گناه او را مردم ببینند، هر چند این گناه صغیره باشد ولی نزد خدا کبیره محسوب می‌شود. مواظب باشیم تا زمانی‌که مرد عمل نشده‌ایم، علم‌مان را به مردم نمایان نکرده و دعوت به خدا نکنیم که حضرت حق می‌فرماید: چرا چیزی که خود انجام نمی‌دهید به دیگران آن را سفارش می‌کنید؟ که با این کار خدا را به خشم وادار می‌کنید. @tafakornab @shamimrezvan
📚 اشراف زاده ای، در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل می کند، لنگ لنگان قدم بر می داشت و نفس نفس صدا می داد. به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری؟ هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن است. پیرمرد خنده ای کرد و گفت: این گونه هم که فکر می کنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟ اشراف زاده با لبخندی گفت: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است. پیرمرد گفت: می دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر است؟ اشراف زاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد. پیرمرد گفت: آقا! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. بارسنگین هیزم، با صدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می شود. آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
📚 یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...، بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...! ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟ گفت الحمدلله جام خوبه ارباب این باغ و قصر رو بهم داده دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن. گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟ گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ، صدا زد آقا مشهدی علی خوش آمدی .. مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ... این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ... میگفت دیدم مشت علی گریه کرد . گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟ گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ... عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید... چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🍀🍀 🍃خانم راننده اتوبوس در میلواکی ساعت 8 صبح داشته می‌رفته،می‌بینه کنار خیابون یک بچه تقریبا یک ساله، پابرهنده داره می‌ره؛ درسرمای زیرصفر ! اتوبوس رو می‌زنه کنار،می‌دوه بچه رو میاره، یکی از مسافرا کاپشنش رو میاره برای بچه و اتوبوس تا رسیدن پلیس همونجا می‌مونه. بچه تو بغلش خوابش می‌بره + ❤️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
👟 پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت. به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاده بود. مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند. ولی پیرمرد بی درنگ لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت. همه تعجب کردند. پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد. آدم معقول همواره می تواند از سختی ها، شادمانی بیافریند و با آنچه از دست داده است فرصت سازی کند! لطفا در ترویج فرهنگ اسلامی ما را یاری کنید. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• براي خواندن داستانهاي زیبا و جذاب لینک زیر را لمس کنید ╭┅─═ঊঈঊঈ═─┅╮ @tafakornab ╰┅─═ঊঈঊঈ═─┅╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید
🔅 علیه السلام: ✍️ أيُّما إثْنَيْنِ جَرى بَيْنَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ أَحَدُهُما رِضَى الاّْخَرِ،كانَ سابِقَهُ إلىَ الْجَنّةِ 💠 چنانچه دو نفر با هم نزاع کنند آنکه برای آشتی پیش قدم شود زودتر از دیگری وارد بهشت می‌شود. 📚 محجة البيضاء، جلد ۴، صفحه ۲۲۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 💢 گوش دادن به موسیقی غیر مبتذل در ایام عزاداری 📎 📎 📎 🔰معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه های علمیه @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏞 🍎🍒🍇 🏞 🌴🌾🌱 و زمین را برای خلایق آفرید، که در آن میوه ها و نخلهای پرشکوفه است، و دانه‌هایی که همراه با ساقه و برگیست که به صورت کاه در می‌آید، و گیاهان خوشبو. پس‌کدام نعمت پروردگارتان را تکذیب میکنید؟ انسان را از گل خشکیده‌ای همچون سفال آفرید و جن‌را از شعله‌های آتش.سوره الرّحمان پس‌کدام نعمت پروردگارتان را تکذیب میکنید؟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh